turk donyasi
زبان،تاریخ و فرهنگ مردم ترک
درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه به وبلاگ اینجانب سر میزنید خوشحالم. در ارائه و جمع آوری مطالب این وبلاگ سعی شده است مطالب مفید راجع به زبان ، فرهنگ و تاریخ مردم ترک از اکثر سایتها و وبلاگهای ایرانی و سایر کشورها به خصوص کشورهای ترک زبان دنیا استفاده شده است و در واقع گلچینی از مطالب سایت های مختلف است که در قالب یک وبلاگ جمع شده است. و سعی شده است با ارائه مطالب آموزش و همچنین لینک های مفید به یادگیران زبان ترکی کمکی کوچک کرده باشیم .خواهشمند است ما را از نظرات سازنده تان بی نصیب نفرمایید. ترکون دیلی تک سوگیلی ایستکلی دیل اولماز آیری دیله قاتسون بو اصیل دیل اصیل اولماز
نويسندگان
یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:, :: 9:48 :: نويسنده : داوود بدرزاده

زبان توركي گوش نواز ترين زبان دنيا

http://s2.picofile.com/file/7662823759/duzgun_turkce_014.jpg

حروف صدا دار(ünlülər ) در توركي:

حروف صدا دار در توركي عبارتند از aouIİeəöü كه از اين 9 حرف 4 حرف aouI حروف كلفت-قالين kalin و 5 حرف İeəöü را حروف صدادار نازيك-اينجه incə ميگويند.


قاعده هماهنگي اصوات ünlülər uyumu :

در زبان توركي در يك كلمه بايد همه حروف صدادار از يك نوع باشند.يعني همه بايد يا كلفت-قالين يا همه نازيك-اينجه باشند.و امكان ندارد در يك كلمه دو نوع مصوت باشد.
اين قاعده در تمامي كلمات توركي بطور كامل وجود دارد.به دليل وجود اين قاعده زبان توركي لقب دلنشين ترين زبان دنيا را به خود گرفته است.

مثال:
در:
kapi اشتباه
kapı صحيح

خنديدن:
gülmak اشتباه
gülmək صحيح

ساعتها:
saatlər اشتباه
saatlar صحيح

شش:
alti اشتباه
altı صحيح

با توجه به اينكه زبان توركي يك زبان التصاقي است يعني در صرف كردن فعل ها ريشه فعل ثابت مي ماند و اكها(وند ها) به فعل اضافه ميشوند؛ اگر در وندهاي اضافه شده اگر مصوتي وجود داشته باشد بايد از نوع آخرين مصوت كلمه اصلي تبعيت كند.


در لغات بيگانه اي كه از زبان هاي ديگر به زبان توركي وارد ميشود نيز بايد اين قاعده رعايت شود و باعث ميشود كه مصوت ها در كلمات وارداتي تغيير كنند.

مثال:كلمه آدم
در اين كلمه 2 مصوت وجود دارد آ a و فتحه ə
چون آa كلفت-قالين است و فتحه نازيك-اينجه پس مصوت دوم به شكل كلفت-قالين خود تبديل ميشود(فتحه به آ تبديل ميشود)
پس در توركي آدم adəm به شكل آدام adam تلفظ ميشود

البته تمام اين قانون را مردم آزربايجان بصورت ناخود آگاه به كار ميبرند و با اين قانون آشنا هستند.


اين قانون در لغات توركي كه به فارسي وارد شده اند نيز به كار ميرود
مثال:
تغيير فتحه و آ :
پسوند توركي "گاه" در كلماتي مثل خوابگاه و خوابگه(پسوند گاه در توركي به شكل قاه به كار ميرود)
لغت توركي "كوتاه" كه به شكل "كوته" نيز به كار ميرود(در توركي به شكل güdə )
پسوند توركي "دان"و"دن"
پسوند توركي "دار" و "در"
و....


TÜRK'ün dili tək sevgili istəkli dil olmaz

یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:, :: 8:21 :: نويسنده : داوود بدرزاده

تاريميز يونسكودا سسلندي! 

  محمدعلي ارجمندي ـ نشريه آغري ـ شماه ۱۳۸ آذر 91

 اوخو تار، اوخو تار...!   سسين دن اَن لطيف شعرلر دينلييم،   اوخو تار،   بير قدر،   نغمه ني سو كيمي آليشان روحوما چيلييم.   «ميكائيل مشفق»

در هفتمين نشست كميسيون ميراث معنوي يونسكو در پاريس كه هفتم دسامبر برابر با 17 آذرماه به كار خود پايان داد، طبق مصوبه و مهر تاييد سازمان يونسكو، تمامي روش‎هاي سنتي در ساخت و همچنين روش‎هاي نوازندگي و اجراي ساز تار به نام آذربايجان ثبت جهاني شد.

در گزارش يونسكو آمده است كه اين ساز داراي ويژگي سازهاي سنتي است و در مراسم مختلف عروسي و جشن و عيدهاي گوناگون آذربايجاني ها از مهماني‌هاي سنتي گرفته تا كنسرت‌ها و همايش‌هاي امروزين نواخته مي‎شود. اين ساز كه بدنه‎اي توخالي و ازجنس چوب دارد، به شكل هشت انگليسي است و به صورت افقي در دستان و روي سينه نوازنده قرار مي‌گيرد. براساس اين گزارش، ساخت اين ساز طي سال‎ها وقرن‎ها توسط صنعتگران آذربايجاني كه مهارت‎هاي خود را نسل به نسل به شاگردان خود منتقل كرده‎اند، حفظ شده و نحوه اجرا و مهارت‎هاي هنري در نوازندگي اين ساز نيز به‌صورت شفاهي توسط استادان هنر به نسل جوان‌تر منتقل شده است. 1

بمناسبت ثبت تار در يونسكو به نام آذربايجان بد نيست كه با پيشينه تار در آذربايجان و تارزن هاي نامي آذربايجان نيز تا حدودي آشنا شويم.

كتب و اسناد تاريخي حكايت از پيدايش تار در آذربايجان دارد، اوليا چلبي در سياحتنامه خود مي نويسد: «تار بوسيله فردي از آذربايجان بنام علي خان تبريزي بوجود آمده، اين ساز داراي طنين timber زيبايي است» 2

روح اله خالقي موسيقي شناس بزرگ نيز در صفحه 146 كتاب سرگذشت موسيقي ايراني مي نويسد: «شش تار را فردي بنام رضاالدين شيرازي از اهالي آذربايجان اختراع كرده است» 3

آقاي خالقي همچنين در صفحه 148 كتاب مذكور در رابطه با تاريخ ديرين تار مي نويسد: «امكان دارد به گذشته اين آلت موسيقي از روي اسناد دست نويس قديمي موجود در قفقاز كه خود صاحب انواع مختلف تار است دسترسي پيدا شود.

علاوه بر اين، موسيقي شناس مشهور فرانسه و نوازنده و استاد تار پروفسور ژان ـ دورينگ Zahan.Duringh كه در مورد «تار» تحقيقاتي به عمل آورده در كتاب خود بنام «موسيقي ايراني و تكامل آن» ضمن مراجعه به منابع قديمي مي نويسد: «تار از نظر هماهنگي سيم ها با رباب نزديكي دارد و اين آلت هميشه در قفقاز بوده و از آنجا در اواخر قرن هيجده به ايران آورده شده است» 4

پروفسور اللا ـ زونيس Ella.Zonis استاد دانشگاه هاروارد نيز در صفحه 156 كتاب خود بنام «موسيقي كلاسيك ايراني» كه به سال 1973 ميلادي چاپ شده است مي نويسد: «تار از قفقاز آمده است» 5

 بطور كلي مي توان گفت كه تاريخ پيدايش تار از سده دهم شروع شده و قبل از اين عصر در هيچ جايي نامي از تار به ميان نيامده است.

در آثار ادبي نيز براي نخستين بار در اشعار قطران تبريزي شاعر آذربايجاني سده يازدهم و محمد فضولي در سده شانزدهم به آلت موسيقي تار بر مي خوريم 6

شعري از قطران تبريزي: «نغمه بلبل، صداي آبشار با آهنگ چنگ ـ تار و رباب در هم آميخته بود»

«تار» را در اشعار سيد عظيم شيرواني «قرن نوزده» نيز مي بينيم:

«گوش قيل اي كه بيليرسن اؤزونو واقف كار ـ آگاه اول گؤر كي نه دير ناله ني نغمه تار» 7

تار به سبب نقش بي بديلش در موسيقي مقامي آذربايجان همواره مورد توجه هنرمندان بزرگ قرار مي گيرد. با توجه به پيشرفتي كه در عرصه موسيقي آذربايجان از اواخر قرن هجدهم صورت گرفت، «ميرزا صادق اسد اوغلو» تار زن شهير آذربايجاني تغييراتي بر روي تار پنج سيم انجام داد.

صادق خان اسد اوغلو به منظور پاسخگويي به خواست دوران از وزن عمومي تار كاست، صداي آگوستيك آن را تشديد و تقويت نمود و تعداد سيم هاي تار را از پنج سيم به يازده رساند و تغيرات اساسي در ترتيب و محل پرده هاي تار بوجود آورد، گام ـ رديف و صداهاي آن را هماهنگ نمود و تاري بسيار قوي تر كه به نام تار آذربايجاني معروف است خلق نمود 8

بي شك در تاريخ موسيقي آذربايجان و مشرق زمين نام تارزن «صادق اسد اوغلو» ملقب به صادق جان و موسيقي شناس و آهنگساز بزرگ آذربايجان اوزئيير حاجي بيگلي نامهايي ماندگار و شناخته شده مي باشد. اوزئيير حاجي بيگلي انقلابي در موسيقي آذربايجان پديد آورد و تار را به سازي جهاني تبديل كرده و نقش بي بديل تار را در اپراهاي بزرگ و اولين اپراي مشرق زمين به نام ليلي ـ مجنون در 12 ژانويه سال 1908 به رخ منتقدين كشيد. امروزه تار به همراهي كمانچه بواسطه تدابير اوزئيير حاجي بيگلي در بخشهاي مختلف موسيقي علمي، حماسي و اپراهاي مقام آذربايجاني مهمترين نقش ها را عهده دار است.

صادق جان اسد اوغلو «1902 ـ 1842» ـ قربان پيريم اوف «1965 ـ 1880» ـ مشهدي جميل امير اوف «1928 ـ 1875» ـ ميرزا منصور منصور اوف «1967 ـ 1887» ـ احمد باكيخانوف «1973 ـ 1892» عادل گراي محمد بيگلي «1973 ـ 1919» ـ حاجي محمد اف «1981 ـ 1920» بابا صلاح اوف «1981 ـ 1923» و همچنين علي آقا قلي يف، حميد وكيل، فيكرت عبدالقاسم، احسن داداش، حبيب بايرام اف، كاميل احمد اف، علي سليمي، بيگجه خاني و راميز قلي يف از نامداران تار، آذربايجان به شمار مي آيند.  و البته نامدارترين اين نامداران كسي نيست جز شاعر ميكائيل مشفق كه امروز روح بلندش بعد 73 سال كه به جرم! سروده «اوخو تار» به بالاي چوبه دار رفت آرام خواهد گرفت. 9

 محمدعلي ارجمندي ـ نشريه آغري ـ شماره ۱۳۸  آذر91

منابع و پي نوشت:

http://www.unesco.org/culture/ich/en/RL/00671 ـ 1

 2ـ م.س. اسماعيل اف ـ اسلوب موسيقي آذربايجان ـ باكو ـ انتشارات SSR ـ 1970

3 ـ روح اللـه خالقي ـ سرگذشت موسيقي ايراني ـ تهران اسفند 1333 صفه 146 ـ 148

4 ـ ژان دورينگ ـ موسيقي ايراني و تكامل آن ـ پاريس 1984 صفحه 47

5 ـ اللا زونيس ـ موسيقي كلاسيك ايراني ـ هاروارد 1973 صفحه 156

6 ـ واقيف عبدالقاسم اف ـ تار آذربايجاني ـ ترجمه بهروز ديبازر ـ نشر تلاش 1372 صفحه 14

7 ـ ديوان اشعار سيد عظيم شيرواني ـ نشر باكي 1963 ـ صفحه 268

8 ـ واقيف عبدالقاسم اف ـ تار آذربايجاني ـ ترجمه بهروز ديبازر ـ نشر تلاش 1372 صفحه 25

۹ ـ ميكائيل مشفق شاعر آذربايجاني به جهت مقاومت در برابر حكم ظالمانه استالين مبني بر ممنوعيت تار و سرودن شعر اوخو تار در سال 1939 به دستور استالين اعدام شد

قره صانديق، سند زنده نسل كشي مسلمانان آزربايجان

قره صانديق

گزارش: محمدعلي ارجمندي، نشريه آغري ـ شماره ۱۳۶

كشور ايران به ويژه شمالغرب آن و به طور اخص شهرهاي اورميه و سلماس در طول جنگ جهاني اول و پس از آن متحمل خسارت هاي جاني و مالي فراواني از جانب كشورهاي غربي بويژه آمريكا، انگليس، فرانسه و روسيه شد كه حاصل ان كشته شدن صدها هزار مسلمان آذربايجاني در پي دسيسه هاي اين كشورهاي استعمارگر با بازيگرداني عناصر فتنه گري چون مستر شد و پاكارد آمريكايي، دكتر گوژل فرانسوي،كاپيتان گراسي و گرد انگليسي، كوزمين و نيكتين روس و عوامل ديگري چون پتروس . آندرانيك و ... بود كه شاهد زنده آن جداي از صدها سند دست اول و كتب نوشته شده گورستان هاي فراوان دو شهر «اورميه وسلماس» مي باشد كه در آن برهه زماني « 1297 ـ 1296» شمسي بصورت دفن دسته جمعي اجساد مسلمانان غرب آذربايجان بوجود آمد كه از مهمترين اين گورستان هاي دسته جمعي مي توان به گور دسته جمعي حاجي خان اورميه كه هم اكنون ساختمان اداره آگاهي، كتابخانه باهنر اورميه و اداره تبليغات اسلامي اورميه بر روي آن قرار دارد اشاره كرد و همچنين گورستانهاي خطيب، شرف، آغداش، خزران، قوچ محمد، و مهمتر از همه گورستان قره صانديق اشاره كرد «محل دبيرستان مهر يا 15 خرداد» كه اخيرا با خاك برداريهاي انجام گرفته توسط اداره نوسازي مدارس آذربايجان غربي، گور دسته جمعي متعلق به فاجعه جيلولوق آشكار شد.

 

پنجشنبه 27 مهرماه در پي تماس تلفني طاهر شفيع پور كارشناس ارشد تاريخ با اينجانب مبني بر مشاهداتش از گور دسته جمعي در محل گورستان قره صانديق اورميه به محل خاك برداريهاي انجام گرفته رفته و گورهاي دسته جمعي مسلمانان اورميه اي به قتل رسيده در فاجعه جيلولوق اورميه را به تصوير كشيدم كه مشاهده مي فرماييد. هر چند در ابتداي امر با پيگيريهاي انجام گرفته كار گود برداري متوقف شد. ولي متاسفانه با دستور شخص مهندس فري كار گود برداري و تخريب از نوع آغاز شد. مدير ميراث فرهنگي آذربايجان غربي در گفتگو با خبرنگار آغري با وجود تاييد وقوع حادثه بسيار ناگوار تاريخي در شهر اورميه و علائم آن در اين محل در تضادي آشكار و در گفتگو با تلويزيون اورميه و خبرگزاري ايسنا قره صانديق را فاقد ارزش تاريخي و تحقيقاتي ذكر مي كند و اين در حالي است كه وي در ادامه سخنان خود از قدمت 150 ساله گورستان و ثبت آن در نقشه هاي قديمي سخن مي گويد.

 

مهندس فري بار ديگر و بدون هماهنگي و توجه به گفته هاي قبلي اش و در پاسخ به ايسنا مي گويد « در اين گورستان فقط تعدادي خرده سفال از دوره اي ايلخاني، صفوي و يا سلجوقي پيدا شده است! دغدغه مسئول ميراث فرهنگي آذربايجان غربي در حفظ و صيانت از آثار به گفته ايشان خرده سفال و استخوانهاي انبوه كه حكايت از تراژدي بزرگ اوابل قرن بيستم در اين منطقه «جيلولوق» است چنان است كه ايشان حتي از تحقيقات جزئي كارشناسان ممانعت به عمل مي آورند و به گفته خود: بقاياي اين استخوان ها را پيمانكار در محل ديگري دفن كرده است!!! كه البته اين موضوع نيز صحت نداشته بلكه استخوانهاي انبوه آشكار شده به جاي دفن در مكاني ديگر! به همراه هزاران تن خاك بار كاميونها شده و به همراه نخاله هاي ساختماني در مكانهاي تعيين شده توسط  شهرداري تخليه مي شود.

 

به هرحال تاريخ زنده و واقعيات موجود را نمي شود كتمان كرد و بر خلاف گفته اين مقام مسئول ميراث فرهنگي اين گورستان قديمي از سه لايه تشكيل شده است، كه بنا به گفته رضا حيدري كارشناس ميراث فرهنگي آذربايجان غربي در لايه هاي زيرين آن آثار آتش سوزي عظيمي مشاهده مي شود كه از فاجعه اي بزرگ سخن مي گويد، به نحوي كه حتي درون سفال هاي لعاب دار و استخوان ها نيز سوخته است،  عمق محل گود برداري شده 4 متر است و بقاياي اجسادي كه در لايه دوم و سوم بصورت دسته جمعي دفن شده اند به وضوح مشخص است. در قره صانديق نيز به مانند گورستان حاجي خان با حفر چاله هاي عميق كشته شدگان فجايع جيلولوق به صورت دسته جمعي دفن شده اند.

 

لازم به توضيح است كه در پي سخنان رئيس جمهوري محترم مبني بر خسارت هاي جاني و مالي وارده از دولت هاي متفقين در طول و پس از جنگ جهاني اول بر عليه مردم ايران و تاكيد بر پيگيري خسارت هاي وارده در دادگاههاي بين المللي، «گور دسته جمعي قره صانديق اورميه» سندي زنده و آشكار از دخالت هاي كشورهاي غربي و نسل كشي مسلمانان شمالغرب ايران مي باشد. مرحوم رحمت ال.. توفيق كه خود از نزديك شاهد اين فجايع بوده در مقطعي با سفارش ميرزا محمود آقاي مجتهد مسئوليت دفن دسته جمعي جنازه ها را بر عهده گرفته بود در صفحه 24 ـ 23 تاريخچه اورميه مي نويسد: جنازه هاي بلا صاحب را از خانه ها و كوچه ها جمع كرده و در گودال خيلي بزرگي روي هم چيده و به خاك مي سپرديم. توفيق تعداد كشته شدگان را تنها در روز سوم جنگ يعني يكشنبه پنجم اسفند 1296 شمسي را ده هزار نفر ذكر مي كند. «عده تلفات مسلمانان در واقعه روز يكشنبه با زن و بچه و مرد پير و جوان به ده هزار نفر بالغ گرديد» «۱»

 

معتمدالوزاره كارگزار وقت وزارت خارجه ايران در اورميه نيز در يادداشت هايش با اشاره به فجايع جنگ از خسارات وارده سخن گفته و مي نويسد: اين ولايت خراب «اورمي» كه طولا بيست فرسخ و عرضا هشت فرسخ و چندين محالات بزرگ و آباد و حاصل خيز و خوش آب و هوا را دارا بود و موافق تخمين صحيح سيصدهزار نفر نفوس در عرض اين مسافت سكونت داشت، فعلا بطور مسلم پنجاه هزار نفر باقي نمانده ...خسارات مادي و معنوي تا يك صد ميليون تومان تخمين مي شود «2»

 

جداي از اجساد دسته جمعي مسلمانان اورميه در قره صانديق، به گفته رضا حيدري كارشناس ميراث فرهنگي آذربايجان غربي در لايه هاي زيرين اين گورستان آثاري از تمدن اسلامي و خمره ها و سفال هاي لعاب دار و شيشه هاي هفت رنگ به چشم مي خورد در ضلع شرقي اين محوطه به هنگام حفر گودي توسط بيل مكانيكي، بقاياي آثار سفالينه و ظروف لعابدار داراي نقش و نگار زيباي دوره اسلامي به دست آمد. همچنين در اين محل تونلي نيز ديده شد كه نشان از وجود يك قنات تاريخي در اين محل دارد.

 

پي نوشت:

 

1 ـ توفيق، رحمت الـله ـ تاريخچه اورميه، «يادداشت هاي از سال هاي جنگ اول جهاني و آشوب بعد از آن» ص 24 ـ23 ، نشر شيرازه، چاپ اول 1389

 

2 ـ معتمدالوزاره، رحمت الـله خان ـ اورميه در محاربه عالم سوز، ص 201  ـ نشر شيرازه،  چاپ اول 1379

 

قره صانديق اورميه

 

گور دسته جمعي قره صانديق

 قره صانديق سند زنده نسل كشي مسلمانان آذربايجان

 

 قره صانديق، سند زنده نسل كشي مسلمانان آذربايجان

 

 گورستان دسته جمعي قره صانديق

 قره صانديق سند زنده نسل كشي مسلمانان آذربايجان

نقل شده از ایرانتورک

چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, :: 9:49 :: نويسنده : داوود بدرزاده

مقدمه 

 

كسروي رساله­اي دارد با نام “آذري يا زبان باستان آذربايجان”[1] در همان ديباچه رساله كسروي در لفافه اعلان كرده است كه هدف از نگاشتن اين رساله يك هدف سياسي صرف است و نه صرف شناخت. او به صراحت گفته است كه زبان تركي آذربايجان دستاويزي براي حزب اتحاد و ترقي در تركيه بوده است كه در آذربايجان ايران براي خود نفوذ سياسي فراهم كنند. او در انتهاي ديباچه خود ابراز تأسف مي­كند كه وقتي در روزنامه­ هاي ترك زبان استانبول اينگونه ادعاها مطرح مي­شده است در تهران با آب و تاب به آنها پاسخ داده مي­شده است. ابراز تأسف او از اين است كه همين پاسخهايي كه به نظر كسروي علمي هم نبوده­اند اصلاً باعث خبردار شدن آذربايجاني­هاي ايران از چنين جريانات سياسي در تركيه شده. از همه اين ادعاها و جملات به سادگي مي­توان فهميد كه كسروي دغدغه­ اي سياسي و نه معرفت­ شناختي را در اين رساله دنبال مي­كند.

 

او در ديباچه رساله ­اش گفته است كه اين رساله را براي اولين بار در زماني نوشته است كه هنوز به زبان­شناسي آشنايي نداشته است، اما بعدها در اين رشته مطالعه كرده و زبانهاي “پهلوي”، “هخامنشي” و “ارمني” را فراگرفته است. او در جاي ديگري هم گفته است كه با زبان آسوري هم ناآشنا نيست و اوستايي را هم تا حدي آموخته است.[2] نكته عجيب اين است كه او در همان صفحه ادعا مي­كند كه پرداختن به اين امور او را “از پرداختن به چيزهايي كه مايۀ فرسودگي مغز و بيكارگي خرد توانستي بود—از فلسفه و ادبيات و رمان­ نويسي و گفتارهاي بيهوده كه به­روزنامه ها داده شود—نگه­داشت و از لغزشگاههايي”دورش گردانيده است، (ص.535) اينكه او فلسفه و ادبيات و رمان­ نويسي را جزو كارهاي بيهوده­ اي محسوب مي­كند كه ذهن انسان را فرسوده مي­كنند واقعاً جاي تأمل دارد. چرا كسروي بايد چنين نظري داشته باشد؟

خلاصه اينكه او در نهايت اين رساله را پس از آموختن زبانهاي فوق با اطلاعات زبان­شناسي وسيعي كه كسب كرده است بازنويسي كرده و تئوري زبان آذري را ارائه مي­كند. در اين متن قصد دارم ميزان موفقيت تئوري كسروي را برررسي كنم كه حتي به متن دايرةالمعارف ايرانيكا هم راه يافته است، بدون اينكه هيچ تحقيق ميداني در مورد زبانهاي اين منطقه صورت گيرد و يا حتي كوچكترين انگيزه­ اي براي انجام يك چنين تحقيقي وجود داشته باشد؛ چنانكه خواهيم ديد كسروي هم با بي­اعتنايي از كنار اين چنين تحقيقي رد مي­شود و به صراحت ادعا مي­كند كه اصلاً به آن نيازي هم نداشته است.

بررسي نحوه تحليل كسروي

او در ابتداي رساله مي­گويد كه آريائي­ها حدود سه يا چهار هزار سال پيش به فلات قاره ايران وارد شدند. البته او مي­پذيرد كه قبل از آريائي­ها اين سرزمين خالي از سكنه نبوده و كساني در آن مي­زيسته­اند. اما شيوه برخورد او با اين مسئله بسيار سطحي است. او به سادگي مردمان اين سرزمين­ها را بومياني مي­داند و مي­گويد كه “آري ما اين را نيز ميدانيم كه پيش از ايران بوميان ديگري در آذربايجان مينشسته­اند و ايران چون بآنجا در آمده و بر آن بوميان چيره شده­اند، دو تيره بهم در آميخته­اند.” و در ادامه مي­افزايد كه “ولي اين در همه جا بوده و ما در پي آن نيستيم كه بگوييم مردم آذربايجان يا مردم ايران تنها از ريشه اير بوده­اند و هيچ آميختگي با ديگران نمي­داشته­اند. اين خود چيز بيهوده­ايست و جدايي ميان اين ريشه و آن ريشه گزاردن دور از خرد ميباشد.” (ص. 7) به همين كلام كسروي نقدهاي زيادي وارد است. مسئله فقط در مورد آذربايجان نيست، مسئله در مورد تمام ايران است كه ساكنان قبلي آن همه تنها بومياني ناميده مي­شوند كه قبلاً اينجا زندگي مي­كرده­اند، انگار كه از اين بوميان هيچ خبري نيست و هيچ چيزي از خود به جا نگذاشته­اند. در حاليكه ما مي­دانيم كه قبل از ورود آريائيان به ايران و كلاً بين­النهرين تمدنهايي در سومر (جنوب عراق كنوني) و ايلام (همان سرزميني كه بعدها با آنچنان غلظتي خاستگاه پارس ناميده شد كه وجود مردمان قبلي را به كلي منكر شد) حضور داشتند و باليدند. در اين تمدنها بود كه راه آبياري زمينهاي كشاورزي و راه زيست و مقابله با بحران كم­آبي ابداع شده بود. در سرزمين سومريها و ايلاميها بود كه بنيانهاي يك تمدن كشاورزي و حداقل 3000 هزار سال قبل از ورود آريائيان به اين منطقه شكل گرفته و باليده بود. ابداع چرخ، چرخ كوزه­گري، خط و تمام تكامل آن تا رسيدن به الفباي آوايي و نيز بنيانهاي اداري و نظامي دولتهاي بزرگ همه و همه مدتها قبل از اينكه آريائيان به ايران بيايند در اين منطقه شكل گرفته بودند. حتي نماد شير و خورشيدي كه امروزه به نشانه افتخار و هويت اصيل ايراني تعبير مي­شود نمادي سومري است. آريائيان زماني كه به ايران آمدند مردمان شهرنشيني نبودند و تمدن را از بوميان اين منطقه آموخته­اند؛ كشاورزي، آبياري، دولت و هر چيز ديگري را آريائيان از مردمان بومي اين منطقه آموختند؛ يعني ايلاميها كه اگر قرار بر اصالت باشد در متعلق بودن به اين آب و خاك از ما اصيل­ترند و حق و آب و گل آنها اگر از ما بيشتر نباشد (بابت قدمت آنها) از ما كمتر نيست. اما ما وقتي مي­خواهيم تاريخ اين سرزمين را بنويسيم از زمان هخامنشيان شروع مي­كنيم و عموماً حتي عادت داريم كه تاريخ ماد را هم چندان جدي نگيريم. انگار كه تاريخ اين سرزمين از زمان تاجگذاري كوروش شروع مي­شود. به جاي تحقيق در گذشته تاريخي اين سرزمين و گشتن به دنبال رد فرهنگي و تاريخيمان در ميان بوميان اين سرزمين ما چرا عادت داريم تاريخ ايران را با ورود اقوام آريائي شروع كنيم. اسناد تاريخي موجود براي بررسي تاريخ ايلام كم نيستند. زبان ايلامي يكي از زبانهاي رسمي و دولتي در زمان داريوش هخامنشي بوده و بعد از آن زبان آرامي؛ كه هيچ كدام از شاخه زبانهاي هند و اروپايي نيستند. به جاي در نظر گرفتن اين حقيقت كه مدتها قبل از وجود هر نوع اثري از اقوام آريائي در ايران تمدنهايي از شاخه­هاي زباني ديگر در ايران وجود داشته و مدتهاي مديدي قبل از ما اينجا زيسته­اند كه اتفاقاً هر دوي آنها داراي زبانهايي بوده­اند كه با دو تا از زبانهايي كه بسياري از باستان­گرايان آنها را دشمن مي­دانند، از يك خانواده هستند، ما سعي در تاريخ سازي و درست كردن تقويمهاي چهار هزارساله و هفت هزاره و ده هزارساله براي خودمان داريم. ما حتي در ايران زمان هخامنشيان شاهد آن هستيم كه اسناد رسمي، جز اعلانيه­هاي رسمي دولتي به دو زبان آرامي و ايلامي نوشته مي­شوند. اولي از شاخه زبانهاي تصريفي و از همان خانواده زبانهاي عبري و عربي است و دومي كه هم خانواده زبان سومري و بسيار نزديك به آن هم هست از شاخه زبانهاي التصاقي است كه زبان تركي امروزه هم از همان شاخه است. من ادعا نمي­كنم كه هيچ ارتباط مستقيمي بين ايلاميها و سومريهاي باستان با تركهاي امروزه وجود دارد، اما ترديد در اين مورد كه اين مردم از يك خانواده بزرگ هستند، همانگونه كه مردمان انگلستان و فرانسه و هندوستان و تحليلي­زبانهاي ايران از يك خانواده بزرگ هستند، تنها ريشه در جهل و يا تجاهل دارد. اگر تاريخ را به اين صورت بنگريم، اگر بدانيم كه حتي در زمان ساسانيان هم خط پهلوي توان كافي براي نگارش تمامي كلمات نداشته و وجود هزوارش در خط پهلوي گواه اين حقيقت است، آنگاه از نفوذ سريع فرهنگ اسلامي و زبان عربي در ايران متعجب نخواهيم شد. زبان آرامي از همان خانواده مدتها قبل از اينكه بحثي از اسلام باشد؛ يعني حداقل 1100 سال قبل از اسلام و در زمان امپراتوري هخامنشيان در ايران رايج بوده است. با وجود اين همه پرسش كه در بررسي تاريخ فرهنگمان –يك بررسي علمي و فارق و فارغ از هرگونه انديشه سياسي، بسيار مهم مي­باشند كسروي مي­گويد كه اين تحقيق “خود چيز بيهوده­ايست و جدايي ميان اين ريشه و آن ريشه گزاردن دور از خرد مي­باشد.” (ص. 7) اين در حالي است كه محققان اروپايي و آمريكايي حتي در مورد رابطه فرهنگي و تأثيرات متقابل ژنتيكي ميان انسانهاي نئاندرتال و انسان كرومانيون (يعني نوع ما) تحقيق مي­كنند و براي آنها حتي اين پرسش مهم است كه نئاندرتالها چه تأثير ژنتيكي بر ما نهاده­اند.[3] در چنين دنيايي رد كردن يك پرسش تنها بي­معنا و نادرست نيست، بلكه با بررسي انگيزه خفه كردن اين پرسش مي­توانيم به نكات ارزشمند ديگري پي ببريم.

كسروي در ادامه مي­گويد كه پيش از همه چيز “راستي” را مي­خواهد. كيست كه با اين خواسته مخالفت داشته باشد. اما مسئله اين است كه آيا شيوه بررسي او مي­تواند به “راستي” ختم شود، يا اينكه انگيزه بررسي او چيز ديگري بوده است و نه “راستي”؟ او جمله بعد را به اين صورت ادامه مي­دهد: “ميخواهيم بگوييم در آغاز تاريخ كه سه هزار سال پيش بوده مادان در آذربايجان و اين پيرامونها نشيمن داشته­اند” (ص. سه هزار سال قبل يعني هزار پيش از ميلاد. در اصطلاح تاريخنگاري؛ حتي در زمان كسروي، آغاز تاريخ را آغاز نگارش معرفي كرده­اند. با اين مقدمات به تاريخ رجوع كنيم.

مي­دانيم كه ايلاميها از اواخر هزاره چهارم و اوايل هزاره سوم قبل از ميلاد خط داشته­اند؛ تقريباً همزمان با سومريهاي باستان كه زبان آنها از يك خانواده بوده است. اين اطلاعات در زمان كسروي هم موجود بودند و او نمي­توانسته از آنها بي­اطلاع بوده باشد. يعني در واقع آغاز تاريخ حدود دو هزار سال قبل از زماني است كه كسروي معرفي مي­كند. يعني آغاز تاريخ برمي­گردد به زماني كه پاي هندو-اروپائي­ها يا اقوام تحليلي زبان هنوز به منطقه­اي كه بعدها ايران ناميده شد باز نشده بوده است. توجه به اين نكته كه از روي نقوش برجسته ايلامي احترام به آب به وضوح هويداست[4]، يا اينكه در ميان سومريان خورشيد يكي از نمادها و خدايان محترم بوده است، در كنار بسياري از شواهد فرهنگي ديگر حاكي از آن است بسياري از ريشه­هاي فرهنگي امروزه ايران و حتي آئين ديني زرتشت را بايد در فرهنگ اقوام و مردماني جست كه مدتها قبل از ورود اقوام تحليلي زبان به اين منطقه، از تمدن برجسته­اي برخوردار بوده­اند. مردماني كه انگار زياد علاقه­اي به بررسي تاريخ آنها وجود ندارد. در تمام دوران پهلوي سعي مي­شد كه اسناد مربوط به پادشاهي ساساني و هخامنشي به عنوان نشانه­اي از فرهنگ و تمدن آريائي ايران، يافته شود. اما در تمام اين مدت كمترين توجه به تاريخ ايران قبل از ورود مردمان تحليلي زبان شده است. چرا؟ پاسخ آن را كسروي به صورتي كاملاً ناآگاهانه ارائه كرده است.

كسروي در ادامه اين پندار را كه آذربايجان از گذشته سرزمين تركان بوده است را يك وهم مي­داند و تأكيد مي­كند كه “هيچ سودي از چنين گفته­اي در دست نخواهد بود.” (ص. از اين مسئله مگر قرار است چه سودي برده شود؟ اين مسئله يا واقعيت دارد و يا ندارد. تنها چيزي كه مي­تواند در مورد آن قضاوت كند يك تحقيق علمي و بيطرفانه تاريخ است. تنها انگيزه او همان است كه در ديباچه بر آن تأكيد كرده است؛ ترس از اينكه اگر اثبات شود اين مردم از اول ترك بوده باشند آنگاه تركيه حق قانوني بر جدا كردن قسمتي از خاك ايران داشته باشد. ترسي كه در عرصه سياسي و حتي در تزهاي خود كسروي به يك رويكرد شووينيستي دامن زد كه اتفاقاً اگر عاملي باعث جدا شدن تكه­اي از خاك اين كشور شود همين شووينيسم است، نه اصالت تركي مردمان آذربايجان و يا چيزي از اين دست.

نحوه بررسي كسروي در منابعي كه خود معرفي مي­كند بسيار جالب توجه است. او در بررسي زبان باستاني آذربايجان چهار منبع مختلف را در يك فاصله تقريباً سيصد ساله مورد بررسي قرار داده است؛

الف) گزارشي از پسر حوقل در نيمه اول سده چهارم هجري در كتاب المسالك و الممالك. او در اين كتاب گزارشي بسيار ناقص و ناكارآمد از زبان مردم ارائه كرده است كه تنها با حدس و گمان و بر اساس گزارشهاي سايرين مي­توان به نتيجه­اي كلي رسيد. پسر حوقل در واقع با استفاده از كتابهايي نظير المسالك و ممالك ابن خردادبه و نيز كتاب ديگري با همين نام از اسنخري به نگارش اثر خود همت گمارده است. گزارشي كه كسروي از قول پسر حوقل يا همان ابن حوقل در مورد زبان مردمان آذربايجان نقل مي­كند قاعدتاً بايد شفاف­ترين گزارش موجود باشد. من همان قسمتي را كه كسروي نقل كرده است بطور كامل و از قول خود وي روايت مي­كنم: “زبان مردم آذربايجان و زبان بيشتري از مردم ارمنستان فارسي و عربي است ليكن كمتر كسي بعربي سخن گويند و آنانكه بفارسي سخن گويند بعربي نفهمند تنها بازرگانان و زمينداران (ارباب­الضياع) اند كه گفتگو با اين زبان نيك توانند. برخي تيره­ها نيز در اينجا و آنجا زبانهاي ديگري ميدارند چنانكه مردم ارمنستان بارمني و مردم بردعه بآراني سخن گويند و در آنجا كوه مشهوري است كه «قبق» ناميده شود و زبانهاي گوناگون فراوان از آن كافران آن كوه را فراگرفته است.” (ص. 10)

اين متن آنقدر گنگ و مغلق است كه اصلاً چيزي در مورد زبان مردم آذربايجان و ارمنستان نمي­توان از آن استنباط كرد. در ابتدا مي­گويد كه زبان مردم آذربايجان و بيشتر مردم ارمنستان فارسي و عربي است و فوراً مي­افزايد كه البته عربي را تنها اربابان نيك مي­دانند. پس زبان عربي اصلاً زبان مردم آنجا نيست و حداكثر زبان يك سري اربابان است براي ارتباط با اربابان بزرگتر خود كه خلفاي عباسي بوده­اند. در ادامه مي­افزايد كه برخي تيره­ها هم زبانهاي ديگري دارند؛ مثلاً مردم ارمنستان به ارمني و مردم بردعه به آراني سخن مي­گويند. درحاليكه قبلاً گفته بود زبان بيشتر مردم ارمنستان هم فارسي است. اين حرف كه زبان بيشتر مردم ارمنستان در آن زمان فارسي بوده باشد چندان قابل قبول نيست. در ثاني اينكه اين حرف او با ادعاي بعدي خود وي كه مردم ارمنستان به ارمني سخن مي­گويند در تناقض قرار دارد. كلاً من نفهميدم كه منظور ابن حوقل يا به قول كسروي پسر حوقل چيست.

ب) مسعودي تاريخنگاري كه در نيمه­هاي سده چهارم كتابش را نوشته است در مورد زبان مردم نواحي مختلف مي­گويد: “همه اين شهرها و استانها يك كشور بود و يك پادشاه داشت، و زبانشان هم يكي بود اگرچه به نيمزبانهاي گوناگون- از پهلوي و دري و آذري و ديگر مانند اينها- بخشيده ميشد.” (ص. 10)

اول اينكه استفاده از واژه استان در اين متن به هيچ وجهي نمي­تواند با گفتار مسعودي يكي باشد. كلمه استان كلمه­اي جديد ساخت است و از اين لفظ هيچگاه در تاريخ ايران استفاده نشده بوده است. معلوم است كه كسروي اين كلمه را خود در ترجمه به كار برده است. در ثاني چگونه است كه از يك طرف پهلوي يك زبان مستقل و مادر زبان فارسي امروزه خوانده مي­شود و به محض اينكه پاي زبان فارسي به ميان مي­آيد ناگهان پهلوي به يك “نيمزبان” تبديل مي­شود. زبان “آذري” چگونه در اين متن وارد شده است. تنها كمتر از نيم قرن بعد از ابن حوقل نام زبان مردم آذربايجان به زبان آذري تبديل شده است؟ كلاً من اين همه ابهام را درك نمي­كنم.

ج) بعد نوبت به ابوعبدالله بشاري مقدسي مي­رسد كه در نيمه دوم سده چهارم “احسن­التقاسيم” را مي­نويسد و در مورد زبان مردم آذربايجان مي­گويد: “زبانشان خوب نيست و در ارمنستان بارمني و در آران بآراني سخن گويند. فارسيشان را توان فهميد در پاره حرفها بزبان خراساني ماننده و نزديك است.” (ص. 10)

در اينجا با پديده جالبي برخورد مي­كنيم. در حاليكه حدود پنجاه سال قبل ابن حوقل ادعا كرده است زبان بيشتر مردم ارمنستان فارسي است و البته خودش آن را نقض مي­كند، مقدسي اصلاً هيچ اشاره­اي به رواج زبان فارسي در آران و ارمنستان نمي­كند. در ثاني در اشاره به مردم آذربايجان هم اصلاً نامي از زباني به نام آذري نيست. اينكه مردم آذربايجان زبانشان خوب نيست اصلاً با هيچ معياري هيچ معنايي ندارد. يعني چه كه مردماني زبانشان خوب نباشد؟ كسروي در يادداشت شماره 12 در همان صفحه اين عبارت را به اين صورت تفسير مي­كند كه “پيداست فهميدن آذري بر او سخت افتاده.” اگر فهميدن يك زبان براي كسي سخت باشد به اين معنا خواهد بود كه آن شخص آن زبان را نمي­فهمد. او چرا در مورد مردم ارمنستان و آران چنين حرفي نزده است؛ زبان آنها هم مي­بايستي زباني بوده باشد كه مقدسي با آنها آشنايي نداشته است. اساساً مسئله در جاي ديگري نهفته است.

د) ياقوت حموي جغرافي­نگار سده هفتم درباره زبان مردم آذربايجان مي­گويد: “نيمزباني دارند كه آذريه ناميده شود و كسي جز از خودشان نفهمد.” (ص. 10)

كسروي در پايان اين نقل قولها نتيجه مي­گيرد كه “نيك روشن است كه در آن زمانها زبان يا نيمزباني كه در آذربايجان سخن گفته ميشد شاخه­اي از فارسي بوده و آنرا «آذري» ميناميده­اند.” فرض كنيم كه زباني كه مردم آذربايجان با آن سخن مي­گفته­اند همان آذري بوده باشد، اما از كجاي اين روايتها كسروي به اين نتيجه رسيده است كه اين زبان شاخه­اي از زبان فارسي بوده است؟ حكايتي كه او خود در ادامه نقل مي­كند احتمال درستي ادعاي خود وي را به شدت پائين مي­آورد. او روايتي را از قول ابوزكريا خطيب تبريزي در مورد استادش ابوالعلاي معري نقل مي­كند. ابوزكريا مي­گويد كه روزي وسط يكي از جلسات درسش يكي از همسايگانش به سراغش آمده و او در حضور استاد با اين همسايه قديمي صحبت كرده است. بعد از اتمام صحبتش استاد در مورد زباني كه با آن گفتگو مي­كرده است از وي مي­پرسد و او در پاسخ آن را آذري مي­نامد. استادش اعتراف مي­كند كه آن زبان را نمي­فهمد. اين چگونه زباني است كه هم يك شاخه از زبان فارسي است و هم يك فارسي زبان آن را نمي­فهمد؟

در گفتار دوم اين رساله با عنوان “تركي چگونه و از كي بآذربايجان راه يافته؟” از صفحه 12 شروع مي­كند به بررسي سير تاريخي عوض شدن زبان در آذربايجان و جايگزيني زباني به نام آذري كه هيچ مشخه و نشانه­اي از آن در دسترس نيست، با زبان تركي. يكي از استدلالات او تعويض نامهاي روستاها و رودهاست كه به زعم وي نامهاي فارسي داشته­اند و تركها نام آنها را به تركي ترجمه كرده­اند، (ص. 15) به عنوان مثال او نام “اشگه سو”ي تركي را ترجمه تركي نام فارسي آن “آب باريك” مي­داند. اما به هيچ منبعي ارجاع نمي­دهد كه اين نام در آن درج شده باشد. در نتيجه بايد گفت اين خود اوست كه نامهاي تركي را به فارسي ترجمه مي­كند و هيچ منبعي براي اينكه تركها قبلاً اين كار را كرده باشند در دست ندارد. او قبلاً گفته است برخي از نامهاي شهرها مانند “خوي، سلماس، ارومي و مانند اينها” اصلاً در زبان فارسي معنايي ندارند و نيز قبلاً تأكيد كرده است كه اين نامها “شايد يادگار زبانهاييست كه پيش از رسيدن ايران به اينجا رواج داشته و اينست كه ما هيچ مانندگي ميانه آنها با زبانهاي آريان نمييابيم.” (ص. 9) اما واقعيت اين است كه ما در مورد زبانهاي رايج در ايران قبل از ورود اقوام تحليلي زبان اطلاع داريم. دو دسته زبان در ايران رايج بوده است؛ ايلامي و آرامي، كه به ترتيب از خانواده زبانها التصاقي و تصريفي هستند. زبانهاي تركي و مغولي از خانواده اول و عربي و عبري و آشوري وسرياني از خانواده دوم هستند. اين نامها بايد ريشه در يكي از اين دو زبان داشته باشند. حداقل در مورد “ارومي” كه شباهت بسياري با نام “اور” به معناي شهر در زبان سومري باستان از خانواده زبانهاي التصاقي است بايد اندكي توجه ما را برانگيزد و بدون غرض ورزي و تلاش بي­نتيجه براي يافتن يك ريشه در زبان خودمان بتوانيم معناي آن را كشف كنيم. حداقل اين است كه كسروي اقرار كرده است كه اين نامها يادگار زبانهاي قبل از ورود اقوام آريايي؛ به تعبير كسروي، به ايران هستند. در مورد نام “مراغه”، امير حسين خنجي در يكي از آثارش آن را كلمه­اي عربي مي­داند به معناي “گردگاه ستوران”، يعني زميني گلين كه ستوران به هنگام استراحت در آن غلط مي­زنند.[5] به تعبير كسروي از قرن چهارم هجري ايرانيان در همه جا آلودگي پيدا مي­كردند و در آذربايجان نيز “تركان كه در آنجا ميبودند روزبروز چيره­تر و نيرومندتر ميگرديده­اند و بر بوميان فزوني پيدا ميكرده­اند.” (ص. 15) بعد او از ماركوپولو ياد مي­كند كه در سال 1293 ميلادي مصادف 693 قمري در تبريز بوده و نامي از تركان نبرده است. البته كسروي هشدار مي­دهد كه اين عدم اشاره ماركوپولو نشانه عدم دقت وي است چون بعيد است كه در آن زمان تركي در تبريز نبوده باشد. در ادامه از صفوه­الصفاي ابن بزاز حرف مي­زند كه تاريخ زندگاني شيخ صفي­الدين اردبيلي را نگاشته است. كسروي مي­گويد كه از روي روايتهاي ابن بزاز مي­توان نتيجه گرفت كه ترك و تاجيك با هم در آذربايجان مي­زيسته­اند “ولي بيشتري در سوي تاجيكان ميبوده” (ص. 16) كسروي از نام روستاهايي ياد مي­كند كه نامهاي تركي دارند. اينكه روستاها نامهاي تركي دارند، با بيشتري جمعيت تاجيكها چندان همخوان نيست، چرا كه مي­دانيم بيشتر جمعيت در روستاها پراكنده بوده­اند و نه در شهرها. اگر كار به آنجا كشيده است كه روستاها نامهاي تركي دارند ديگر به سادگي نمي­توان سخن از فزوني تاجيك در آذربايجان گفت. در ادامه او جمله­اي را مي­گويد كه در خور تأمل بسياري است. او مي­نويسد “نيز گاهي پاره جمله­هايي از پيوسته يا پراكنده به «آذري» يا بگفته خودش به «زبان اردبيلي» از زبان شيخ و ديگران مينگارد…”. (ص. 16) توجه داشته باشيم كه حتي ابن بزاز كه قاعدتاً مي­بايستي در اواسط قرن هشتم هجري اين زندگينامه را نوشته باشد[6] نامي از زبان آذري نيامده است. باز هم در ادامه او نزهت­القلوب حمدالله مستوفي را به عنوان شاهدي بر مدعاي او مي­آورد. ببينيم كه كسروي از قول مستوفي در سال 740 قمري چه مي­گويد. “درباره خوي ميگويد: «مردمش سفيد چهره و ختاي نژاد و خوب­صورتند و بدين سبب خوي را تركستان ايران خوانند».” و “درباره مراغه مينويسد: «مردمش سفيدچهره و ترك­وش ميباشند و بيشتر بر مذهب حنفي ميباشند. و زبانشان پهلوي معرب است».” اين عبارت پهلوي معرب بسيار جالب است و نظير ندارد. كسروي در ذيل يادداشت 5 در همان صفحه 16 اين بيان را به اين صورت تفسير مي­كند كه گويا زبانشان پهلوي بوده است كه كلمات زيادي را از عربي به عاريت گرفته است. و در ادامه “درباره ليلان كه آن زمان شهر كوچكي بوده مينويسد: «مردمش تركند». شهرك تسوج را مينويسد: «سكانش از ترك و تاجيك ممزوجند.»” و باز هم ادامه مي­دهد كه “كلنبر را كه آن نيز شهركي بوده مينگارد: «مردمش از ترك و تاجيك ممزوجند».” به روايت كسروي حمدالله مستوفي در مورد تبريز خاموشي گزيده است. اما به روايت كسروي او در كتابش جمله­اي به زبان آذري تبريز آورده است كه كسروي قرار است آن را در ادامه بررسي كند. مي­بينيم كه اين همه اشاره به ترك بودن مردمان شهرهاي مختلف با تلاش كسروي براي اينكه نشان دهد شهرهايي مانند كلنبر و ليلان بسيار كوچك بوده­اند، نشانه­هايي ضعيف و هستند كه او سعي در تخفيف آنها دارد، اما وجود يك جمله به زباني كه “آذري” ناميده شده است و كسروي در واقع طبق استدلالي كه خواهم كرد هيچ نشانه­اي از آن در دست ندارد، كافي است تا او را در مورد اين تز بسيار متهورانه قانع كند كه هنوز در آن زمان “در تبريز انبوهي از آن بوميان ديرين و آذري در آنجا روان ميبوده است.” (ص. 16)

كسروي ريشه ترك زبان شدن مردم آذربايجان را در جنگهايي مي­داند كه در فاصله هفتاد ساله بين مرگ شيخ ابوسعيد و برخاستن شاه اسماعيل صفوي در سال 906 رخ داده­اند. او معتقد است كه در اين كشاكش­ها “از يكسو بوميان لگدمال و نابود شده­اند و از يكسو تركان بانبوهي بسيار رو باينجا آورده­اند و بر شماره ايشان بسيار افزوده.” (ص. 17) كسروي درست در ادامه جمله فوق جمله­اي را مي­گويد كه نشان از بي­دقتي او در بررسي تاريخي ايران دارد. او مي­گويد: “در زمانهاي پيشين تركان بيشتر در ديه­ها مينشسته­اند ولي اين زمان چون فرمانروا ميبودند شهرها را فراگرفته­اند و زبانشان رواج يافته است.” اتفاقاً در ايران زمانهاي قديم اين فرهنگ مردمان روستا بوده است كه فرهنگ مسلط بوده است. طبق تحليل كاتوزيان اتفاقاً فرهنگ ايران را روستائيان در طول سده­ها نسل اندر نسل منتقل كرده­اند و نه شهرها. روستانشيني مردم در زمانهاي قديم در ايران اتفاقاً نشانه اصالت آنها بوده است و نه شهري بودن آنها. شهري شدن در زمانهاي قديم در ايران تنها به معناي در دست داشتن قدرت بوده است و هيچ بار فرهنگي خاصي نداشته است. در واقع شهرهاي ايران هم از نظر فرهنگي و هم از نظر مادي وابسته به روستاهاي آن بوده­اند.[7] در واقع عدم اشاره ابن بزاز و حمدالله مستوفي ،كه تنها حدود يك قرن بعد از ياقوت حموي مي­زيسته­اند، به زباني به نام آذري و نيز عدم اشاره دو تن از همان چهار منبع ياد شده در صفحات قبل به زباني به نام آذري و مردماني آذري زبان نشان از اين دارد كه برآورد كسروي نادرست است. نمي­توان باور كرد كه رواج كاربرد واژگان تركي در دربار صفويان كه خود كسروي برخي از آنها را ارائه كرده است، (ص. 18) تنها تأثير همان هفتاد سالي بوده باشد كه كسروي از آن ياد كرده است. در واقع خود كسروي كليدهاي اصلي اين چرخش زباني –به راستي اگر چنين چرخش زباني در كار بوده باشد— را به دست داده است. او مي­گويد كه “تاجيكان يا بوميان فارس زبان ايران از پانصد سال باز، در نتيجه رواج صوفيگري و باطنيگري و خرابيگري و سپس در سايه كشتار مغولان و چيرگي دويست ساله ايشان، انديشه آزادي و گردنفرازي و جانبازي را فراموش كرده و بيكبار از شايستگي افتاده بودند و از ايشان جز كار چكامه­سرايي و پنداربافي و ستايشگري و اينگونه چيزها برنيامدي، و اين فيروزبختي خاندان صفوي بود كه اينان را در كنار نهاده ايلهاي بيابان نشين ترك را پيش كشيدند و دست بدوش آنان نهاده بپادشاهي برخاستند.” (ص. 18) اولين نكته حيرت انگيز اين تحليل اين است كه تاجيكها ناگهان به بوميان فارس­زبان ايران تبديل شده­اند. از طرف ديگر امير حسين خنجي در اثر ياد شده نشان داده است كه اتفاقاً رواج صوفيگري تحت تأثير نفوذ مغولها و فرهنگ تركها در ايران بوده است. البته كسروي تلاش دارد كه بين مغولها و تركها جدايي بيندازد، تنها به اين علت كه مغولها و تركها زبان يكديگر را نمي­فهمند، (ص. 15). اما فارس زبانهاي ايران هم زبانهاي كردي و لري و بلوچي و تاتي و حتي گيلكي و مازني را نمي­فهمند، پس آيا بايد نتيجه گرفت كه اينها از يك خانواده نيستند؟ هندوها هم زبانشان از خانواده زبانهاي تحليلي است، اما فارس زبانان ايران و هندوهاي تحليلي زبان هم يك ديگر را نمي­فهمند. اساس استدلال كسروي در اين مورد نادرست است و بيشتر به نظر مي­رسد انگيزه پشت اين نوع ايده­پردازيهاي نايكدست و ناهموار بيشتر نيات سياسي نهفته باشد، تا آنطوريكه در ابتدا ادعاي كرده است؛ تنها يك هدف معرفت­شناختي. در بررسي عاملهاي چانشيني زبان تركي با زبان به اصطلاح آذري كسروي جنگهاي ميان شاهان صفوي و امپراتوري عثماني را در زمان شاه اسمائيل صفوي و شاه طهماسب و حتي در زمان شاه عباس، عاملي براي تغيير زبان در آذربايجان مي­داند. بيائيم ماجراي امپراتوري عثماني را اندكي واكاوي كنيم. امپراتوري عثماني طبق تاريخ رسمي در سال 1299 ميلادي معادل 678 شمسي، يعني قرن نهم هجري قمري توسط اعقاب همان سلجوقياني كه در ايران حكومت مي­كردند بنيانگذاري شده است. چگونه مي­توان باور كرد كه اين امپراتوري يك شبه بنيانگذاري شده باشد و زبان بخش زيادي از مردم تركيه عوض شده باشد. چگونه مي­توان تصور كرد كه اين تركان تا داخل مرزهاي امپراتوري آينده خود نفوذ كرده و در آنجا امپراتوري­اي را تأسيس كرده باشند، اما در ايران و آذربايجان و محل گذر خود به آن مناطق هيچ اثر فرهنگي نداشته باشند. برعكس نظر كسروي به نظر مي­رسد كه شواهد تاريخي گواه آن هستند كه سربرآوردن تركهاي صفوي در ايران باعث عوض شدن زبان آذربايجان نشده باشد، بلكه اين عوض شدن زبان آذربايجان است كه موجب سربرآوردن تركها هم در ايران و هم در مرزهاي امپراتوري آينده عثماني شده است.

كسروي بعد از شرح حمله­هاي و جنگهايي كه آنها را منجر به نابودي زبان آذري مي­داند ادعا مي­كند كه “زيرا تاجيكان يا گويندگان آن زبان [آذري] كه ناتوانتر ميبودند در اين پيشآمدها بيشتر از ديگران پايمال ميشدند و از ميان ميرفتند.” (ص. 19) ناگهان مي­بينيم كه تاجيكها گويندگان زبان آذري محسوب مي­شوند. يعني زبان تاجيكهاي امروزين بايد تحول يافته همان زباني باشد كه در روزگار مورد بحث كسروي آذريهاي آريائي به آن تكلم مي­كردند. نكته بسيار زيبا اين است كه خود كسروي كه زبان مادري­اش تركي است در مورد نارسايي­هاي زبان فارسي در مقابل زبان تركي حرف مي­زند. او مي­گويد كه زبان تركي در زمان صفويان به اوج خود رسيد و بعد از آن و بخصوص بعد از دوران مشروطيت و با رونق گرفتن آرزوي بازگرداندن زبان فارسي به آذربايجان، زبان تركي رو به سردي گرائيده است. به ادعاي كسروي حتي از آغاز دوره مشروطه آذربايجان هميشه در برابر نگارش روزنامه­هاي استانبول و باكو روي سرد نشان داده­اند “و با آنكه زبان كنوني فارسي بسيار نارساست و بسياري از معنيهايي كه به تركي ميتوان فهمانيد اين زبان بفهمانيدن آنها توان نيست، و از هر باره بر يك آذربايجاني سخت است كه با اين زبان سخن راند، با اينهمه در آذربايجان آرزوي رواج فارسي در ميان خاندانها از سالها روان است.” (ص. 19) كسروي حتي كتابي به نام “زبان پاك” هم دارد كه در آن راجع به نقايص و كاستي­هاي زبان فارسي حرف مي­زند و پيشنهاداتي براي اصلاح آن مطرح مي­كند. اما به هر ذهن منطقي اين سؤال خطور مي­كند كه اگر زبان تركي اين همه مزايا بر زبان فارسي دارد و همانگونه كه همان ابتداي”زبان پاك” مي­گويد زبان ايراني (كه منظور همان زبان فارسي است) به جاي داشتن قواعد استوار و در عين سادگي، كاملاً برعكس است؛ يعني هم پيچيده است و هم قواعد استواري ندارد، چرا به جاي اين همه تلاش در آراستن اين زبان از همان زبان تركي استفاده نشده است؟ چه چيزي بوده است كه باعث شده تا آذربايجاني آرزوي رواج زبان فارسي­اي را داشته باشد كه “از هر باره بر … [وي] سخت است كه با اين زبان سخن براند”؟ تنها به اين دليل كه اين زبان زبان اجدادش بوده است. اما طبق تحليل خود كسروي هم اين زبان زبان اجدادي آذربايجاني­هاي امروزين نيست. خود وي گفته است كه در اثر حمله تركان مردمان آذري زبان كه ضعيف­تر بوده­اند بيشتر نابود شده­اند و در واقع اين مردمان بومي بوده­اند كه به لحاظ ژنتيكي در تركها حل شده­اند؛ درست همانگونه كه مردمان بومي آذربايجان در سه هزار سال قبل در آريائي­ها حل شدند (اين ادعاي خود كسروي بود). براي ايضاح بيشتر دوباره مطالب را به فرمي بسيار ساده­تر تكرار مي­كنم. خواننده توجه داشته باشد كه تمام مقدماتي كه اكنون برمي­شمرم تا به سؤال نهايي برسم بيانات و اظهارات خود كسروي است.

زبان تركي با جانشيني جمعيتي ترك زبان در آذربايجان و كاستي گرفتن بوميان آذري زبان در منطقه به زبان رسمي آذربايجان تبديل شده است. جرياناتي كه به اين روند ختم شده­اند يكي فاصله هفتاد ساله بين مرگ شيخ ابوسعيد تا شاه شدن اشماعيل صفوي است و بعد از آن درگيريهايي كه بين سلسله صفوي و امپراتوري عثماني رخ داده است. در نتيجه بايد پذيرفت كه نژاد بوميان اين منطقه در نژاد تركهاي آذربايجان حل شده و تركهاي امروزه آذربايجان بيشتر از اينكه نواده آذريها باشند، نواده تركها هستند. يعني آنها هم به لحاظ زباني و فرهنگي ترك هستند و هم به لحاظ ژنتيكي و نژادي.

نكته دوم اين است كه زبان تركي قادر به انتقال بسياري از مفاهيم هست كه زبان فارسي به آنها قادر نمي­باشد. زبان فارسي سخت است و داراي قواعد استواري نيست.

اكنون آيا اين سؤال پيش نمي­آيد كه چرا يك ترك آذربايجاني بايد خواستار رواج زباني باشد كه اولاً، زبان اجدادي­اش نيست، دوم اينكه، اصلاً قادر به انتقال بسياري از مفاهيمي نيست كه او با زبان خودش قادر به انتقال آنهاست، و سوم اينكه، صحبت كردن به اين زبان هم براي او بسيار دشوار است؟

آيا اين تنها خواسته قدرت سياسي جديداً سربرآورده نيست كه چنين خواسته نامعقول و البته ناگزيري را در ميان مردمان ترك زبان برانگيخته است؟ چرا بايد به جاي اين همه زحمت براي اصلاح يك زبان از زبان موجود و قوي استفاده نكرد؟ اصلاً پرسش اصلي ديگر اين است كه چرا زبان فارسي كه زبان ادبي بزرگ و با تاريخچه­اي طولاني پنداشته مي­شود بايد داراي اين نواقص باشد؟

گفتار سوم اين رساله تحت عنوان “چند سخن در پيرامون آذري” (ص. 20) نيز پر از تناقضات عديده­اي است كه فعلاً موضوع مورد بحثم نيستند. او در اين قسمت راجع به جدايي زبان در ايران باستان در شمال و جنوب حرف مي­زند و در عين حال معتقد است كه يك زبان كلي هم رايج بوده است كه با آن مي­نوشته­اند. استدلالاتي كه در اين بخش ارائه مي­كند جاي تأملات بسياري دارند، اما در ميان همه اينها يك جمله بسيار جالب به چشم مي­خورد. او مي­گويد “اين يكرويي در زبان همگاني از زمان ساسانيان آغاز شده. زيرا از زمان ايشان بوده كه خواندن و نوشتن برواج افزوده ميانه اين گوشه و آن گوشه كشور پيوستگي پيدا شده است”، (ص. 22). اين ادعا از آن رو جالب توجه است كه كتاب آرتور كريستن سن محقق ايرانشناس دانماركي با نام “ايران در زمان ساسانيان” اولين بار در سال 1317 در ايران ترجمه و چاپ شده است.[8] آرتور كريستن سن در همان زمانها نامي آشنا در ايران بوده است و حتي صادق هدايت نيز با وي در ارتباط بوده و دو نامه در تاريخهاي 19 مرداد 1313 و 18 خرداد 1314 و يك پاسخ چركنويس شده آرتور كريستن سن در ذيل نامه هدايت در همان شماره چشم­انداز منتشر شده­اند.[9] با اين وجود عدم آشنايي كسروي با آثار كريستن سن نه تنها غيرممكن كه در صورت واقعيت اين امر نشان دهنده عدم تسلط او بر آثار تاريخنويسان مهم و مطرح معاصر خود مي­باشد؛ كه من البته آن را محال مي­دانم. آرتور كريستن سن در همان اثر ياد شده تأكيد مي­كند كه خواندن و نوشتن در زمان ساسانيان اتفاقاً رواج نداشته است. اين مضمون را در شاهنامه فردوسي هم مي­توان يافت. فردوسي ماجراي مراجعه پسر يك كفشگر را به بزرگمهر نقل مي­كند. اين كفشگر از بزرگمهر مي­خواهد به فرزندش دبيري بياموزند. بزرگمهر اين خواسته را با انوشيرواني كه در تاريخ به عدالت شهرت دارد در ميان مي­گذارد و انوشيروان در پاسخ به بزرگمهر مي­گويد:

بدو گفت شاه اي خردمند مرد/چرا ديو چشم تو را خيره كرد، برو همچنان باز گردان شتر/مبادا كزو سيم خواهي و در، چو بازارگان بچه گردد دبير/هنرمند و با دانش و يادگير، چو فرزند ما برنشيند به تخت/دبيري ببايدش پيروز بخت، هنر يابد از مرد موزه­فروش/سپارد بدو چشم بينا و گوش، به دست خردمند مردنژاد/نماند جز از حسرت و سردباد، به ما بر پس مرگ نفرين بود/چه آيين اين روزگار اين بود، نخواهيم روزي بدان گنج داد/درم زو مخواه و مكن رنج ياد، هم اكنون شتر باز گردان ز راه/درم خواه و از موزه دوزان مخواه، فرستاده برگشت و شد با درم/دل كفشگر زان درم پر زغم.

تمام شواهدي كه ما از تاريخ در دسترس داريم نشان از عدم رواج آموزش و نه رواج آموزش در زمان ساساني دارند. در ثاني از زمان ساسانيان مگر چند اثر نوشته شده در دست داريم كه بتوانيم در مورد كل ساختار فرهنگي جامعه به اين صورت نظر بدهيم. آنچه با توجه به شواهد مي­توانيم بگوييم اين است كه آموزش در انحصار قدرت سياسي قرار دارد و هر كسي حق نوشتن و آموختن دانش ندارد. اگر آن چند كتابي كه نوشته شده­اند همه به يك زبان هستند تنها به دليل وابستگي آموزش به حاكميت سياسي بوده است و نه رواج آموزش در همه جاي كشور تحت تسلط پادشاهاي ساسانيان. از اينگونه بي­دقتي­ها در اثر شخصي مانند كسروي نمي­توان به سادگي گذشت. چه شده است كه همان كسروي كه تاريخ هجده ساله آذربايجان و يا تاريخ انقلاب مشروطيت ايران را به رشته تحرير در آورده در متن اين اثر تا اين حد از چهره يك محقق بيطرف فاصله مي­گيرد و در واقع آراي و خواسته­ها و تمايلات سياسي وي چشم عقل وي را كور كرده است؟

در گفتار چهارم تحت عنوان “نمونه­هايي كه از آذري در دست است” او سعي در يافتن زبان آذري باستان دارد كه به زعم او زبان تركي در آذربايجان جاي آن نشسته است. اولين نمونه­اي كه او به دست مي­دهد يك جمله از حمدالله مستوفي است در كتاب نزهت­القلوب: “… در سخن راندن از شهر ارومي مي­گويد: «از ميوه­هايش انگور خلوقي و امرود پيغمبري و آلوي زرد بغايت خوبست و بدين سبب تبارزه (تبريزيان) اگر صاحب حسني را با لباس ناسزا يابند گويند انگور خلوقي بچه در سبد اندرين يعني انگور خلوقي است در سبد دريده».” (ص. 25، تأكيد از كسروي) از ميزاني بدفهمي كه همين جمله توليد مي­كند كه بگذريم، كسروي يك عبارت اين جمله را به شدت بد تفسير مي­كند. او مي­گويد كه واژه “بچه” در اين عبارت احتمالاً ناشي از غلط رونويسي است. به نظر وي اصل اين كلام بايد “بي” باشد كه در لري و برخي ديگر به اصطلاح خود وي نيمزبانها به معني “است” مي­آيد. ولي انگار كسروي با زبان گيلكي آشنايي ندارد. اين جمله بوضوح يك جمله گيلكي است كه البته امروزه تغييرات بسياري كرده است. كسروي ترجمه مستوفي را زياد جدي گرفته. مستوفي اين عبارت را درست ترجمه كرده و مضمون را به خوبي رسانده است، اما ترجمه او تنها نقل به مضمون است. “بچه” در واقع همان واژه گيلكي امروزين “بشه” است به ضم “ب” و كسر “ش” به معني رفته است. يعني انگور خلوقي رفته است به داخل سبد دريده. جمله بعدي او هم به نقل از صفوه­الصفاي ابن بزاز است كه نقل روايتي است از زبان فرزند شيخ صفي­الدين در مورد پدرش. ابن بزاز اين جمله را از زبان پسر شيخ صفي نقل مي­كند كه شيخ صفي گفته است “كار بمانده كار تمام بري”، (ص. 25) در ابتدا خوب است كه شرح خود كسروي را بر اين جمله او آذري مي­داند بخوانيم. او مي­گويد:

از اين جمله­ها پيداست كه چنانكه گفتيم ميانه شهرها در آذري جدايي بوده و زبان اردبيلي رويه­اي ويژه خود داشته. بخش واپسين آن (كار تمام بري) روشن است و «بري» گويا رويه آذري «بودي»است. زيرا خواهيم ديد كه در آذري دالها راء ميشده ولي بخش پيشين جمله تاريك است اگرچه «كت» يا «كد» بمعني خانه در فارسي شتاخته ميباشد و ما كه داستان عوض شدن دال را به راء در آذري ميشناسيم، بودن «كار» بمعني خانه چندان دور نيست. ليكن با اينهمه رويهمرفته كلمه­ها تاريك

چهار شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, :: 9:44 :: نويسنده : داوود بدرزاده

 

معادل تركي چند لغت

هنر   uzluk

 شهر  balika

 دولت      ogur

 پزشك  emci

 اژدها   bardach

 انسان   yalinguk

 كتاب   bitik

 ستاره ثريا   ulcer

ستاره مشتري    erentuz

 كاهن   kam

دنيا       taglar

 نماز    yokunch

 پيامبر    savchi

 فلك      odhelk

 ملت     budun

 

چهار شنبه 20 خرداد 1392برچسب:, :: 9:42 :: نويسنده : داوود بدرزاده

 

زبان توركي در جهان معاصر

زبان توركي سومين زبان با قاعده وقانونمند دنيا به 29 لهجه ونوع مختلف از كشور چين در شرق آسيا تا منطقه بالكان در قلب اروپا تكلم مي شود كه از اينان 22 لهجه داراي گرامر و ادبيات مستقل مي باشد و بر خلاف زبانهاي هندي اروپايي در بين زبانهاي اين خانواده اختلاف چشمگير وجود ندارد. علت تفرق وگوناگوني زبان توانمند وسرشار توركي حوادث تاريخي، شرايط اقليمي و ويژگيهاي آوايي بوده است هيچ يك از زبانهاي زنده و مرده دنيا به اندازه زبان توركي داراي انوا ع، گونه ها، لهجه ها وشيوه هاي فراوان نيست . زبان توركي به چهار گروه عمده شامل:

1.گروه شمال شرق (آلتاي (

2:گروه جنوب شرق ( گروه آسياي مركزي (

3:گروه شمال غرب ( گروه قبچاق (

4:گروه جنوب غرب ( گروه اغوز (

كه از اين چهار گروه در ايران گروه جنوب شرق شامل توركمنها وازبكها وگروه جنوب غرب اوغوزها شامل توركان آذري .قشقايي و… بيشترين فراواني را دارا هستند.

سابقه حضور توركان درايران پيشينه اي هفت هزار ساله داردكه ليكن به دليل خصوصا سياستهاي تورك ستيزي و عرب ستيزي رايج در عصر ستمشاهي

پهلوي هركتيبه و يا نشانه‌اي ازفرهنگ توركي در آثار باستان شناسي به دست آمده يا معدوم گشته يا به زيرزمين موزه ايران باستان منتقل شده است. ليكن در موارد قابل اشاره موجود فعلي مي توان آثار زير را نام برد:

1-ظرف فلزي سنگين وزن مخروطي شكل كه در سال1333 ش كشف گرديد و اكنون در موزه ايران باستان قرار دارد

2-چند ظرف منقوش با نوشته هاي توركي در طوالش ايران كه در موزه ملي ايران نگهداري مي‌شود

3-كتيبه روستاي رازليق در نزديكي شهر سراب مربوط به دوران اورارتورها

4-آرامگاه شاهزاده ماننايي در جنوب درياچه اروميه مربوط به قرن نهم پيش ازميلاد كه سنگ نوشته توركي روي آن در موزه بريتانيا قرار داردو

غير از سنگ نوشته هاي باستاني آثار خطي دست نويسي توركي در ايرا ن نيز از قرن سيزدهم ميلادي موجود است كه مشهورترين اثرتاريخي وادبي آن كتاب مشهور ((دده قور قود ))ميباشد كه نسخه اصلي آن نيز در موزه واتيكان نگهداري مي شود .

توركمنها :

طبق سرشماري سال 1375 حدود دو ميليون نفر توركمن در ايران زندگي مي كنند. پراكندگي جمعيتي توركمانهاي ايران غالبا در استانهاي گلستان، مازندران و شمال خراسان مي باشد .همانگونه كه در تقسيم بندي 4 گروه عمده تورك اشاره شد توركمنها در گروه جنوب شرق (گروه آسياي مركزي ) قرار داشته وويژگيهاي زباني متفاوت با ديگر توركان ايران دارند .در زبان توركمني با آنكه توركي از نظر عمومي زباني كوتاه صا ئت مي باشد اين وجه زباني متمايز تر بوده وحروف حلقي در آن نمود بيشتري دارد زندگي توركمنها بر اساس پايبندي به سنتها و ارزشها ي اجتماعي خاص خودشان مي باشد . توركمنها مسلمان و سني مذهب مي باشند.

عمده طوايف توركمن ساكن در ايران شامل: خزرلي، نرزيم، آناولي، ناخورلي، چاوادار، اساري، گوكلان، سالير، ساريق، تيكه، يومود، و توركمان مي باشند.

توركي خراسان:

طبق آثار سر شماري سال 1375 حدود چهار صد هزار نفر تورك بومي در منطقه خراسان ساكن هستند. پراكندگي جمعيتي توركهاي خراسان غالبا در مناطق شمالغربي مشهد، غرب بجنورد، قوچان و نزديكي هاي سبزوار مي باشد.

لهجه توركهاي خراسان را لهجه قوچاني نيز مي نامند .توركي خراساني به نوعي حد واسط توركي آذري و توركمني مي باشد. و در بين توركهاي خراسان توركيب نژادي گوناگون و تفاوتهاي لهجه اي بسيار وجود دارد. توركهاي خراسان به نوعي مشتقي شده از طوايف توركمن، اوزبك،مينگي و مغولي مي باشند. توركي سلجوقي نيز در بين جمعيت بسيار اندكي در خراسان و برخي مناطق كرمان رايج مي باشد لهجه اياز توركي نيزكه تيموري ناميده مي شود در بخشهايي از خراسان و مازندران و گلستان رايج است. در بين توركهاي خراسان هر دو مذهب شيعه و سني رايج مي باشد.

تركي قزاقي:

اين لهجه از زبان توركي در تقسيم بندي توركي جزوگروه شمال شرق(آلتاي) جاي دارد. جمعيت توركان قزاقي در ايران كمتر از پنج هزار نفر بر آورده مي شودكه در چند روستاي نزديك گرگان پراكندگي دارند.


توركي خلج:

اين لهجه از زبان توركي كه منحصر به كشور ايران مي باشد توجه دانشمندان تورك شناش جهان را به خود جلب كرده است. طبق بر آوردي كه در سال 2000 ميلادي صورت گرفته حدود 50 هزار نفر تورك خلج در شمالشرق شهر اراك در استان مركزي و نيز پراكندگي اندكي در برخي مناطق استان قم دارند.

توركي خلجي شباهت بسيار به توركي آزربايجاني دارد ليكن كلمات توركي باستان بصورت انحصاري در اين لهجه بوفور يافت مي شود و در حقيقت اين لهجه از توركي را تبديل به پلي براي محققان توركي باستان براي نيل به توركي مادر كرده است. طبق نظريه نوع بندي بر اساس شيوه مكتوب، توركي به سه دوره تقسيم مي شود:

·          توركي باستان: شامل زبان گوي تورك،اويغوري وقرقيزي باستان

·          توركي ميانه داراي سه شاخه زير:

الف- دوره تثبيت زبان ادبي توركي اويغوري و پيرايش متون مانوي و بودائي

ب- دوره زبان ادبي توركي چاغاتاي

پ- دوره زبان ادبي توركي اوغوزي و قبچاقي

·         توركي نوين، شامل همه زبان هاي توركي معاصر .

در حقيقت دانشمندان تورك شناس قبل از معطوف شدن به وجود لهجه توركي خلجي در ايران ناچار بودند براي تحقيق در دوره هاي توركي باستان و ميانه به كتب مكتوب و سنگ نوشته ها و اسناد تاريخي استناد نمايند ولي لهجه توركي خلجي به عنوان شاهدي زنده در مقابل دانشمندان قرار گرفت.

البته توركي باستان يك زبان مرده همانند زبان اوستايي نيست زيرا كه توركي معاصر ادامه منطقي همان شيوه است. در حاليكه اكثر زبانهاي مرده مثل اوستايي نه از زبان ديگر ريشه گرفته آند و نه در زبان ديگري اداوه يافته‌اند.

توركان قشقايي:

طبق سر شماري سال 1375 ، حدود يك و نيم ميليون نفر تورك قشقايي در ايران ساكن هستند. توركان قشقايي غالبا در جنوبغربي ايران استان فارس ، جنوب استان كهكلويه و بويراحمد و خصوصاً شهرهاي شيراز گچساران و فيروز آباد زندگي مي كنند. توركي قشقايي كاملاشبيه توركي آزربايجاني مي باشد و از اين رو برخي از توركشناسان قشقائيها را جزو توركان آزربايجاني تقسيم بندي مي كنند. و توركي قشقايي توركي آزربايجاني نيز ناميده مي شود.

توركي آزربايجاني:

طبق آمار سال 1375 حدود 25 ميليون نفر تورك آزربايجاني در كشور ايران زندگي مي كنند. ايران اولين كشور از نظر توركهاي آزربايجاني مي باشد و غير از ايران تورك‌هاي آزربايجاني در كشور هاي گرجستان،جمهوري آذربايجان(هفت ميليون نفر)توركيه(حدود ششصد هزار نفر) عراق(به دليل سياستهاي تبعيض نژادي آمار دقيق توركهاي آزربايجاني عراق معلوم نيست ولي حدود يك ميليون تورك آزربايجاني در مناطق كركوك و اربيل) سوريه ( حدود سي هزار نفر) و نيز تخمين زده مي‌شودحدود سه ميليون تورك آزربايجاني مهاجر در كشورهاي ديگر جهان از جمله كانادا، آمريكا،سوئد،استرالياو... زندگي مي كنند.

در ايران از شهر قزوين به سمت شمالغرب كشور كه حركت مي كنيم زبان توركي آزربايجاني، زبان رايج و مرسوم مردم مي باشد كه خود زبانشان را توركي مي‌نامند

و به اشتباه لهجه توركي آزربايجاني گاه زبان آذري نيز ناميده مي شود.توركي آزربايجاني در استانهاي آذربايجان شرقي و غربي، اردبيل، زنجان، قزوين و همدان بصورت عام و در برخي مناطق استانهاي كردستان،گيلان،تهران،و مركزي رواج دارد.

توركي آزربايجاني به نوبه خود در شهرها و طوايف مختلف گرامر و لهجه خاصي دارا است . عمده زير شاخه هاي لهجه توركي آ ذري در ايران بر اساس.

قومي عبارتند از: تبريزي ،كاراپاپاخ ،افشاري ، شاهسون ، مقدم ،بهارلو ، نفر ،كاراگوزلو ، پيشگچي ، بايات ،قاجار و قره داغي. زبان ادبي توركي آزربايجاني در بين توركهاي آزربايجاني ايران برگرفته از لهجه تبريز كه زيباترين و ملايمترين گويش را دارا مي باشد.

همانگونه كه اشاره شد توركي آزربايجاني جزو گروه جنوب غرب يعني گروه اوغوز مي باشد

كه اين نوع توركي با لهجه هاي مختلف خود از منطقه غرب درياچه خزر شروع و تا شبه جزيره بالكان در اروپا گسترده است. به همين خاطر يك تورك تبريزي خيلي راحت و بدون مشكل مي تواند با يك تورك زبان ساكن شهرموستار در كشور بوسني و هرز گوين به زبان مادري خودهم صحبت شود در حاليكه همين فرد با يك توركمن مثلا از شهر گنبد كاووس در رساندن و فهم كلام به زيان مادري دچار مشكل خواهد شد.

در منطقه آذربايجان غير از توركي زبانهاي كردي،آشوري،ارمني و گيلكي نيز رايج هستند كه هيچ قرابتي با توركي نداشته و متعلق به زبانهاي هندي اروپايي مي باشند. همچنين جمعيت اندكي نيز تات زبان در مناطقي از قزوين و سه ـ چهار روستاي كم جمعيت آذربايجان شرقي زندگي مي كنند كه بر خلاف تصور اين زبان هم هيچ تعلقي به زبان توركي ندارد و احتمالا تاتي زباني وابسته به گروه زبانهاي باستاني فارسي باشد كه آن هم در حال فراموشي و نابودي مي باشد.

غير از ويژگيهاي زباني از وجه تمايزات توركان آزربايجاني با ساير توركها شيعه بودن توركهاي آزربايجاني مي‌باشد.

در بين اقوام تورك ايران، توركي آزربايجاني از غناي بالاتري در زمينه هاي فرهنگ ، ادبيات، موسيقي و تاريخ بر خوردار است.

سرزمين اصلي توركان آسياي مركزي بود و طوائف و قبايلي از توركان مهاجرت كرده و تمدنهاي اوليه نظيرسومريان و هيتيت ها را بنيان نهادند.

1800 سال پيش از ميلاد امپراطوري هيتي در بين النهرين ، آناتولي،آذربايجان تاسيس شد. البته حدود 3000 سال پيش از ميلاد مسيح،نخستين آ ثار ادبيات توركي در شهر سومري«اوروق» ايجاد شده است.

نخستين نگارندگان آثار مكتوب توركي باني‌هائي نوك تراشيده بر روي الواح گلي پخته مي نگاشتند. در سده بيستم پيش از ميلاد ، اكديان فرهنگ سومري را اخذ و با جهان بيني فلسفي خاص آنرا جاودان ساختند.

در همين روزگار در غرب درياي خزر توركان آسي يا آذي توانستند بر اقوام و قبايل ديگر چيره شده و بدنه حكومتي منسجمي با نام آذر تشكيل دهند.

كلمه «آذر » از دو هجا تشكيل شده است. هجاي نخست، نام قبيله و هجاي دوم يعني«ار» معناي مرد ، جوانمرد و والا مي دهد كه مي توان در فارسي ((آذي مرد)) ترجمه كرد.

اجداد و نياكان توركان آزربايجاني ،اين نام را بر روي كوه و رود و پهنه و گستره تحت حكومت خود دادند و رودي كه در قلب سر زمين‌شان جاري بود را « ار آذ» ناميدند كه اين نام هم اكنون نيز باقيست و در فارسي به آن رود «ارس» گفته مي شود و سر زمينشان را آذربايجان نام نهادند.

توركي آزربايجاني زبان كوتاه صائت التصاقي موزون و داراي قوانين آوايي موزيكال ذاتي است. تركي آزربايجاني مثل زبان توركي داراي 9 حرف صدادار بوده و حركه‌ها به دو نوع ثقيل و خفيف تقسيم مي شوند و اين ناشي از ويژگي«قانون هما هنگي آوايي»در آن است اين زبان را هميشه در ايران «توركي»ناميده اند و در متون كلاسيك اسلامي نوشته شده به فارسي يا عربي و توركي نظير:ديوان لغات التورك،الادراك للسان الاتراك،صوره الارض،المسالك و الممالك، مروج الذهب،حدود العالم،نزهه القلوب،نامه دانشوران و غيره گاه آن را آذريه، آذريد،آذي،آسي،آزي و آذري نيز ناميده اند.

ميراث ادبي توركي در ايران مديون مردم آذربايجان مي باشد كه توانستند ارزشمندترين متون فرهنگي بشريت را پديد آورند.

به برخي از اين آ ثار ارزشمند كه جزو ميراث مانا و ادبي ادب توركي ايراني محسوب مي شوند مي توان به كوتاهي چنين اشاره كرد.

1-قوتادغوبيليغ:يا((سعادت نامه)) كه از سوي ((يوسف اولو خاص حاجب)) در سال 448 ه.ق در 6645بيت به نظم در آمده است. اين مثنوي در بحر متقارب مثمن مقصور و به توركي سره سروده شده است و در سر تا سر آن فقط 85 لغت عربي با مفاهيم ديني و عرفاني به كار رفته است. اين اثر سر مشق تاليف بسياري از ((شاه نامه‌ها))،((پند نامه))ها و((سياست نامه)) هاي توركي و فارسي بوده است از اين اثر تاكون سه نسخه خطي به دست آمده كه كهنترين آن مربوط به سال 818 م است.

2-كتاب دده قور قود: داراي دوازده حماسه منظوم منثور كه نسخه خطي به دست آمده از آن، در سال446 ه.ق استنساخ شده است. جنگهاي توصيف شده در ((كتاب دده قور قود)) خير خواهانه و براي گسترش فضيلت و تقواست هم از اين روي است كه اين جنگها را ((حماسه))مي ناميم. در اين كتاب از برخورد انسان با موجودات ماورائي و نقش و عظمت جايگاه زن در بين اقوام تورك و از عشق پاك مثالهاي حيرت‌انگيزي مي‌توان يافت كه الهام بخش نويسندگان بزرگي چون هومر براي خلق((اوديسه)) و ... بوده است.

از نكات جالب توجه اينكه بين توركي آزربايجاني با توركي كشور توركيه تا قبل از قرن پانزدهم ميلادي تفاوت چنداني محسوس نيست و پس از آن با فتح شهر استانبول توركي در غرب توركيه شامل تغييرات و ملايمت گرديده و لهجه توركي استانبولي را از توركي آزربايجاني متمايز مي سازد.

در توركي آزربايجاني توركان ايران كلمات فارسي و عربي رسوخ بيشتري داشته و برخي قواعد زباني را تحت تاثير خود قرار داده است چنانچه هر چه به مناطق فارس نشين نزديك مي شويم ابن امر نمود بيشتري مي يابد.

نتيجه گيري:

ايران كشوري چند قوميتي و چند زبانه مي باشد. شايد زبان بيشتر از آن كه منعكس كننده فرا گردهاي فرهنگي باشد در واقع قالب دهنده اين فراگرد است.

ادوارد سايپر يكي از نخستين زبانشناساني بود كه استدلال مي كند.

نظر ما درباره واقعيت، نسخه خلاصه شده‌اي از جهان است كه زبان آنرا ويرايش كرده است.جهان واقعي تا حد زيادي بر پايه عادتهاي هر گروهي نا آگاهانه بنا شده است . هر زباني يك فرهنگ خاص را منعكس و تقويت مي كند و حتي مي توان گفت كه آن فرهنگ را قالب ريزي مي كند. اگر زبان يك قومي جايش را به زبان يك قوم ديگر دهد ،فرهنگ آن قوم نيز جايش را به فرهنگ قوم ديگر ميدهد.

پس زبان چيزي بيشتر از صرف نماد فرهنگ يك گروه است. زبان هويت گروهي را تقويت مي كند و شيوه هاي انديشيدن و رفتار ويژه يك گروه را تحكيم ميكند.

تكثر قومي و زباني با راهبري صحيح مي تواند مايه اعتلا و پيشرفت كشور ايران را فراهم سازد و جزو افتخارات ارزشمند كشور اسلامي ما را به عنوان نمونه در جهان فراهم سازد.

در يك جامعه چند قوميتي كه توسط اصول برابر هدايت مي شود، گروههاي قومي تبديل به گروههاي ذينفع مي شوند كه نسبت به يك نظام سياسي و اجتماعي مشتورك و واحد وفادار بوده و فعالانه در آن مشاركت مي جويند.

فهرست منابع و ماخذ:

1- سيري در تاريخ زبان و لهجه هاي توركي نوشته دكتر جواد هيئت 1368 نشر نو

2-انسان شناسي فرهنگي. نويسندگان بيتس،دانيل و فرد پلدگ،ترجمه محسن ثلاني،1382 انتشارات علمي چاپ دوم

3-مجله مطالعات راهبردي. مقاله سياست قومي، نوشته مارتين مارجر.

4-يادمانهاي توركي باستان. نوشته دكتر حسين محمد زاده صديق.1380 نشر تاريخي

5-تاريخ مردم اورارتو و كشف چند سنگ بنشه به خط اورارتو در آذربايجان نوشته جواد مشكور.1345 تهران. انجمن آثار ملي.

6- زبانهاي مهم جهان. نوشته ميشل مالرب ترجمه عفت ملا نظر.1382 شركت انتشارات علمي و فرهنگي تهران

7-ماهيت زبان. نوشته علي حسين زاده ( داشقين).انتشارات اختر تبريز 1380

8- سايت اينترنتي

 

یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, :: 14:48 :: نويسنده : داوود بدرزاده


yeni İl!!


Her yeni il yeni tezelenen umidlerin, coxalan sevgilerin xebercisidir. 2005 ili de bele olsun. ama sona qeder gozel olsun. Nece bele illere....

--------------------------------------------------------------------------------

Yene yeni bir il var qapimizda. 2005 iline gireceyimiz bu gunlerde istediyiniz her seyin gercekleshmesi arzusu ile...

--------------------------------------------------------------------------------

Seker kimi sirin, nagil kimi gozel bir il arzulayiram sene... Yeni il bizlere mubarek olsun. Yeni il sizlere de mubarek olsun. Sagli, sevgi ve mutluluq dolu olsun.

--------------------------------------------------------------------------------

Yeni ilde her seyin konlunuzce olmasini arzulayar, ve butun gozlentinizin gercekleshmesini arzu ederem. 2005 ilinde hec umidsiz qalmaman ve xeyallarina qovushmagini isterem. Yeni ilini tebrik edirem.

--------------------------------------------------------------------------------

Savaslarin acilarin ve felaketlerin, kecib geden qoca bir il kimi geride qalmasi umudu ile...

--------------------------------------------------------------------------------

Yeni ilde: Heyati tutabilmek, Sevgini qacirmamaq "KESHKI" dememek ucun ve onlari gercekleshdirecek zaman ayir ozune, MUTLU ILLER...

--------------------------------------------------------------------------------

Agappaq yagan qar, ne yasanmissa yasansin orter kecer kecmisin xetalarini.. Yeni bir gelecek ve yeni bir bashlangiz gozleyir bizi... Yeni iliniz mubarek...!

--------------------------------------------------------------------------------

Qardasliqin dogdugu, sevgilerin birleshdiyi, belke durgun belke yorgun yene de mutlu yene de umudlu, yene de sevgi dolu nece bele illere cixasan.

--------------------------------------------------------------------------------

Yeni bir ile girerken sevgi ve baris arzulayiram.

--------------------------------------------------------------------------------

Gelen ili ele bir il olsunki, Kecen ilinin butun olumsuzluqlarini bize unutdura bilsun... Isteklerimizin gercekleshdiyi bir il dileyi ile....

--------------------------------------------------------------------------------

Yasadigin surece gozel iller, mutlu sabahlar, dostca dostluqlar hemishe senin olsun, Mutlu iller....

--------------------------------------------------------------------------------

.365 gun daha yatizdirdiq. Qarshida bizi daha bir 365 gun gozleyir, nece bele 365 gunlere birlikde cixmamigimiz dileyi ile....

--------------------------------------------------------------------------------

Sene bu yeni ilde gelecek Heyatini gurmaq arzusu eliyirem, Omrumuzun sonuna qeder yeni illeri birlikde qeyd etmek dileyi ile........Yeni ilin mubarek

--------------------------------------------------------------------------------

Yeni ilimizi tebrik edirem, belke de yaninda deyilem amma unutma ki senin gulusune Hesret qalan bir cut goz aglayir uzaqlarda.... Yeni ilin mubarek

--------------------------------------------------------------------------------

Geleceyinizi temin edecek her yeni bir gun bir onceki gunden daha gozel, isteklerinize uygun ve sizi mutlu edecek sekilde olsun... Yeni iliniz mubarek....

--------------------------------------------------------------------------------

Yeni il:Azerbaycan ucun umidli, bereketli, 2004-de yashanan olumsuzluqlarin tam tersinin yasahanacagi bir il olmasini arzu edirem. Nece bele illere birlikde cixaq....

--------------------------------------------------------------------------------

Yeni ilin size ve butun sevdilerinize sagliq, mutluluq, neshe, bashari, bol pul, sevgi ve huzur getirmesini arzulayiram.. Nece bele illere cixasan....

--------------------------------------------------------------------------------

Buludsuz goy uzu senin olsun demisdim: Umidlerin solmasin, tukenmesin deye. Yeni ilde hech umidsiz qalmaman ve xeyallarina qovushmagin dileyi ile.....

--------------------------------------------------------------------------------

Gelen ilinin sagliq, mutluluq, ve bol qazanc getiemsi arzusu ileee....

 

Ramazan Təbrikləri!

Merhemet sahibi,edaletli Allah dua edenleri tenha qoymaz.Bu deyerli ramazanda kainatin yaradicisi ve alemlerin rebbi Allah dualarini qebul etsin.Ureyinde ne arzularin varsa hamisi heyata kecsin.Amin!!Ramazan bayramin mubarek.

--------------------------------------------------------------------------------

Kainatın yaratdcısı ve alemlerin Rebbi Boyuk Allah'a sonsuz sukurler olsun! Ramazan Bayramı bereketiyle, bolluguyla gelsin, butun insanlıg uchun xeyirli olsun!

--------------------------------------------------------------------------------

Heyecan gozlediyimiz Ramazan Bayram? geldi, Xoshgeldi. Muqeddes bayram xalqimiza saglamliq, sulh, xoshbextlik, bollug ve bereket getirsin.

--------------------------------------------------------------------------------

Qoy bu bayram butun muselman ummetini sevindirsin ve butun muselman ummetini dusmenlerinin esaretinden qurtars?n!

--------------------------------------------------------------------------------

Qoy bu bayram bizler ucun yeni esr ve yeni baslang?c olsun!

--------------------------------------------------------------------------------

Allah serqi qerbden uzaqlasd?rd?g? kimi, bizi de gunahlar?m?zdan bele uzaqlasd?rs?n! Allah butun gunahlar?m?z? bag?slas?n ve bizi haqq yoluna yoneltsin!

--------------------------------------------------------------------------------

Allah hamımın ibadetlerini, oruclarını ve dualarını qebul etsin! Allah bizleri cehennemden qurtulanlardan etsin!

--------------------------------------------------------------------------------

Allahu Teala butun Islam ummetine heqiqi sevinc ve fereh bexs etsin!

--------------------------------------------------------------------------------

MIN DAMLA SERILSIN UREYINE, MIN XOSHEBXTLIK DOLSUN KONLUNE, BUTUN ARZULARIN GERCHEK OLSUN, DUALARIN QEBUL OLSUN BU BAYRAMDA... RAMAZAN BAYRAMIN MUBAREK OLSUN!

--------------------------------------------------------------------------------

BAYRAMLAR,MILLI VE DINI DUYGULARIN, INANCLARIN, ADET VE ENENELERIN SERGILENDIGI, BIR CEMIYYETDE MILLET OLMA SHUURUNUN FORMALASHDIGI, QUVVETLENDIGI GUNLERDIR. HEMISHE BIR YERDE, SEVGI DOLU NECHE BELE BAYRAMLAR GECIRMEK DILEGIYLE, RAMAZAN BAYRAMINIZ MUBAREK OLSUN!

--------------------------------------------------------------------------------

En delice esen seher yeli, en gunesli gunler, en parlag gecedir bayramlar. Ureklerde bir esinti ve sulh paylas?m?na en isti 'salamdir' bayramlar. Ramazan Bayram?n?z mubarek olsun!

--------------------------------------------------------------------------------

Qoy tanri onun yolunda soylediyin dualiri ve etdiyin emelleri qebul etsin.Sene ve senin ailene heyatda sevgi mehebbet ve Allaha olan inaminin mohkemlenmesini arzulayiram.

--------------------------------------------------------------------------------

Bayramlar bereketdir, umiddir.Sabaha niyetdir.Dualar?n?z qebul olsun, sevdikleriniz hemishe sizinle olsun.. Bayram?n?z mubarek olsun...

--------------------------------------------------------------------------------


SEVGİLİLƏR GÜNÜ


Sen gunesin dogdugu, qaranligin bitdiyi yerdesen hemise qelbimde yatan tek sevgilimsen.Sevgililer gunun mubarek.

--------------------------------------------------------------------------------

Butun fesilleri bir gunde,butun illeri bir fesilde yasamaga raziyam seninle...Nece nece bele sevgililer gununu birlikde kecirmek arzusuyla..

--------------------------------------------------------------------------------

Bu sevgililer gununde sene bir ag goyercin yollayiram.Qanadlarinda xosbextlik, ureyinde sevgi ve sedaqet, qar kimi ag leleklerinde umud ve dimdiyinde bir opucuk

--------------------------------------------------------------------------------

Bir deste gul vermek isteyirem sene.Eslinde gullerden gozelsen.Gulu bir gun seni ise sonsuza qeder sevirem...

--------------------------------------------------------------------------------

Dogan her gunun seherinde icimde gozlerini gore bilmek esqi olmasa,inan hec bir seye deymezdi yasamaq.Sevgililer gunun mubarek...

--------------------------------------------------------------------------------

Dunen gece sen yatanda qizila boyadim denizleri, ucurumdan atdim sessizliyi, xeber verdim kuleklere fisildasinlar seni ne cox sevdiyimi ve ozlediyimi sene.....

--------------------------------------------------------------------------------

Sevgililer gununde belke yaninda deyilem, ama dunende, bu gunde, ureyin kimi yanindayam. Ozunu yalniz hiss etdiyinde elini qelbine qoy men hemishe ordayam.

--------------------------------------------------------------------------------

Bezi yuxular var digerlerinden daha uzun surer. Bezileri cox cox gozel. Menim en uzun ve en gozel yuxum indi bu deyqe bu mesaji oxuyur. Sevgililer gunumuz mubarak....

--------------------------------------------------------------------------------

Sene dalgalardan qelem duzeltdim ve sahile Seni Sevirem yazdim, sen de inandin deyilmii Seni sevmedim. Sene baglandim, sene tapdim men canimsin menim Askim....

--------------------------------------------------------------------------------

Gozlerin gozlerimde, ellerin ellerimde, Askin icimde ve ruhum ruhunda oldugu surece seni sevmeye davam edecem. Sevgililer gunun mubarek....

--------------------------------------------------------------------------------

Seni texmin edeceyin qeder deyil, tekamul edemeyeceyin qeder cox sevirem. Sene "Sevgilim" deye bildiyim uchun ozumu cox sansli hiss eliyirem..!

--------------------------------------------------------------------------------

Seni ne qeder sevdiyimi bilmek isteyirsense, yagan her yagmur damlasini tutmaga chalish, tuta bildiyin senin, tuta bilmediyin qeder sevirem seni,,,,

--------------------------------------------------------------------------------

Quyruqlu ulduzlar ver deyirler, dunyaya 70 ilden bir gelirler,,, Insanlar onu heyatu boyunca belke bir defe gorurler, Sene bir sirr verimi Men o ulduzu gordum. O, da sensen Sevgilim..... Sevgililer gunun mubarek olsun....

--------------------------------------------------------------------------------

Seni ulduzlara benzedirem, onlar qeder uzaq onlar qeder elcatmazsan, ama bir ferqin var onlar milyonlarca sen ise Birdenesen.......

--------------------------------------------------------------------------------

Konlume taxt qurdun, gonlumun sultani oldun, gece goyuzunde parlayan ulduzum sabah ise ruhuma dogan guneshim oldun. Sevgililer gunun mubarek.....

--------------------------------------------------------------------------------

Butun fesilleri bir gunde, butun illeri bir fesilde yashamaga haziram seninle. Daha nece sevgililer gununu kecirmek dileyi ile......

--------------------------------------------------------------------------------

Guller anlatsin sene olan sevgimi, guller anlatsin yalnizligimi, caresizliyimi. Yavash yavash eriyib kul olan ureyimi guller anlatsin, men anlatamadim.....

--------------------------------------------------------------------------------

Sene bagdan gul deyil, guneshden atom qoparib getirmek isteyirem ama qelbim kimi ellerin de yanar deeue qorxuram. Sevgililer gunun mubarek.....

--------------------------------------------------------------------------------

Bir deste gul vermek isterdim sene, Gullerden gozelsen eslinde, Gulu bir gun seni sonsuzadek sevirem. Operem dodaqlarindan gul qoxulu yanaqlarindan her saniye gozlerimin icindeen qelbimin tek sahibisen,,, Sevgililer gunun mubarek...!

--------------------------------------------------------------------------------

Meni qaranliqdan aydinliga, yalandan gerceye, olumden olumsuzluye getirdiyin ucun teshekkurler, Seni Sevirem Daha nece bele illere birlikde gedek.....

--------------------------------------------------------------------------------

Ureyimdeki tek arzu, xeyalimdaki tek tutqu, meni yashadan tek duygu senmishsin bebeyim... Sevgililer gununu tebrik edirem, Daha nece iller birlikde olmaq dileyi ile...

--------------------------------------------------------------------------------

Guneshin dogdugu da bir gercek batdigi da,.. Qelbimin atdigi da bir gercek, gunun bitdiyi de... Ne olsun butun gercekleri bir-bir saysaq tek tek. Seni Sevirem yaa bax bu en boyuk gercek....

--------------------------------------------------------------------------------

Eger goy uzu bir parca kagiz, deniz bir shushe murekkeb olsaydi yene de sene olan duygularimi yazmaga yetmezdi, Seni o qeder cox sevirem ki.....

--------------------------------------------------------------------------------

Sen Gunesin dogdugu, qaranligin bittiyi yerdesen, sen hemishe qelbimde yatan tek Askimsan. Sevgililer gununmuz mubarek....!

--------------------------------------------------------------------------------

Bilirsen her goygurshaginin bitdiyi yerde bir xezine gizlenirmis.... Goyqurshagini izleyib getdim, geldi senin yaninda bitdi... En deyerli xezinemsen menim, canimsin menim...

--------------------------------------------------------------------------------

O qeder gozelsenki uzune baxa bilmirem, titreyir ellerim, ellerini tuta bilmirem, dolanib qucaqlamaq gelir icimden qucaqlaya bilmirem, Ele baglanmisam ki, sensiz dura bilmirem, Yuxudan oyaninca insani oyandigina peshman eden, geri donmek isdeyib de donemeyince caresizlikden deli olan, heyatda bir defe gorulebilen Shirin yuxumsan! Seni cox sevirem, Sevgililer gunumuz mubarek.....

--------------------------------------------------------------------------------

Bu gun her zamankinden ferqli bir sey etmeyi qerara aldim olmadi, sene defelerce Ashiq olub seni dushundum. Sevgililer gunumuz Mubarek canim...

--------------------------------------------------------------------------------

Yeddi ayri iqlimden yeddi cure Ari getirseler, Yeddi cur Ari yeddi ayri ciceyi dolasib yeddi cur bal duzeltseler, yene senin qeder Shirin olamazzzzzz menim Shirin sevgilim, Sevgililer gunumuz mubarek....

--------------------------------------------------------------------------------

Seni her dushunduyumde ureyime bir dene ulduz sekli cekirem, Menim indi bilirsen nece dene ulduzum vari Menim artiq bir goy uzum var. Sevgililer gunun mubarek....

--------------------------------------------------------------------------------

Seni sevdiyim qeder yashasaydim olumsuzluyun adini Ask qoyardim... Sevgililer gununu tebrik edirem biricik Askim!

--------------------------------------------------------------------------------

Seni denizdki qumlar, goydeki ulduzlar, meshedeki agaclar, dunyadaki insanlar, okeandaki sular, sahildeki dashlar ve guneshin ishiqlarindan daha cox sevirem. Birlikde daha gozel gunlere getmeyimiz dileyi ile sevgililer gunun mubarek...

--------------------------------------------------------------------------------

Gozlerin gol kipriklerin korpu olsa, men uzerinden kechende ipler qirilsa ve dustuyum yer dodaqlarin olsa. Sevgililer gununde bir opucuk borclusan mene....

--------------------------------------------------------------------------------

Insanlar tanidim ulduzlar kimiydi, hamisi parlayirdi, Ama men seni, yani Guneshi sechdim. Bir Gunesh ucun min ulduzdan vazgectim. Sevgililer gunumuz mubarek....

--------------------------------------------------------------------------------

Kimsen seni Yasamaq isteyibde yasayamadigim umudlarim, ferqinde olmadan illerdir gozlediyimmii Kimsen seni Sen menim biricik sevgilimsen, sevdiyimi soyleye bildiyim....Sevgililer gununu tebrik ede bildiyim...!

--------------------------------------------------------------------------------

Nece ki uzaqdaki ulduzlar parlaq gelirse insana, uzaqda oldugun ucun bagliyam sene! Nece ki, en gozel Asklar imkansiz gelirse insana, Imkansiz oldugun ucun Tutqunam sene...Sevgililer gunumuz mubarek olsun....

--------------------------------------------------------------------------------

Ayriliq kichik sevgileri oldurer ama boyuk sevgileri guxlendirer, Nece ki, kuleyin balaca ocagi sondurub boyuk ocaqlari guclendirdiyi kimi. Bizim de sevgimiz hemishe yasayacaq ve daha da guclenecek sevgilim, Nece bele sevgililer gunlerinde birlikde olmagimiz arzusu ile......

--------------------------------------------------------------------------------

Tez ele gel tut ellerimi! Menimle birlikde yan! Menimle birlikde meydan oxu bu caresizliye! Menimle birlikde yat! Menimle birlikde oyan! Birlikde gedek nece bele Sevgililer gunune...!

--------------------------------------------------------------------------------

Dogan her gunun sabahinda icimde gozlerini gore bilmek aski olmasa, inan hech bir sheye deymezedi yasamaq...Sevgilier gunun mubarek...!

--------------------------------------------------------------------------------

Sen menim heyatimda oldugun surece, ne sen kimseye reqib ne de kimse sene reqibdir, Daha nece sevgililer gununde beraber olmag dileyi ile.....

--------------------------------------------------------------------------------

Bu Sevgililer gununde sene bir dene Ag goyerchin gonderirem. qanadlarinda sevinc, ureyinde Sevgi ve sedaqet, qarbeyaz tuklerinde umid ve dimdiyinde Shirin Yuxular opucuyu, Yanagini uzat....

--------------------------------------------------------------------------------

Yashamaq ozlemsiz, ozlem sevgisiz, sevgi sensiz olmaz! Unutma ki, sevmek daima beraber olmaq deyil, sensizken bile seninle olabilmekdir... Bu sevgililer gununde yaninda deyilem belke, amma ozlemim, sevgim hemishe seninle,,,, Seni seviremmm..

--------------------------------------------------------------------------------

O qeder gozelsenki uzune baxa bilmirem, titreyir ellerim ellerini tuta bilmirem. Ele baglanmisam ki, sensiz dura bilmirem, Sevgililer gunumuz mubarek....!

--------------------------------------------------------------------------------

Mene bir gunun 24 saat, bir saatin 60 deqiqe ve bir deqiqenin 60 saniye oldugu oyredildi, ama sensiz kechen bir saniyenin sonsuzluq qeder uzun oldugu oyredilmedi, Ne vaxt tutsam ellerini gozlerimin onunden fesiller kecher, ne vaxt gozlerin gozlerime deyse goyden bir ulduz duser, Sevgililer gunun mubarek!!! Denizi icerken maviler ilisdi bogazima, sahile vuran baliq kimi cirpinirdim. Mavi gozlerini gozlyirem. Sevgililer gunun mubarek biricik Askim!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Yasamamizin her aninda birlikde olmagimiz arzusu ile sevgilim.... Sevgililer gununu tebrik edirem....!

--------------------------------------------------------------------------------

Gece bir basqa geyer qarasini, ulduzlar daha bir sonuk olar ve heyat oyununu ters oynayar eger sen yoxsan yanimda. Beyaz bir goyercin yollaryiram sene: Qanadlarinda mutluluq, ureyinde sevgi ve sedaqet, qarbeyaz tuklerinde umut ve dimdiyinde Shirin yuxular opucuyu, uzat yabagini... muuuuaaacc

--------------------------------------------------------------------------------

Bir damci sevgi boyuk bir okeana deyer.. Indi uzaqlarda senin bir damci sevgine hesretem sevgilim, Seni hesretimi tuketdireceyi qeder qucaqlayiram.

--------------------------------------------------------------------------------

Sene dogru bir kepenek ucurdum, daglari denizleri kechdi seni tapdi, yanagina kicicik bi opucuk qondurdu. Hiss etdini Sevgilier gunumuz mubarek...!

--------------------------------------------------------------------------------

Sen dunyaya surgun edilmis bir meleksen ve men seni o qeder cox sevecem ki, bir daha cennetine geri donmek istemeyeceksen...Sevgililer gunun mubarek! @--)--)-- sene elektron bir gul yollayiram, cunki uzaqlarda elimden ancaq bu qederi gelir, Ama bil ki, gercek gulu gozlerinin icine baxaraq vermek isteyirem, ve seni sevdiyimi fisildamaq,,, Sevgililer gunumuz mubarek,

--------------------------------------------------------------------------------

Sevgililer gunun mubarek biricik Askim. Seni denizdeki qumlar, goydeki ulduzlar, meshedeki agazcal, dunyadaki insanlar, okeandaki sular ve gunesin sualarindan daha cox sevirem,,,!

--------------------------------------------------------------------------------

Sen collerde sherab kimisen, gece denizlerinde ay ishiqi kimisen, guneshim sensen... Bil ki cox ozlendin...Sevgililer gunun mubarek olsun Canim...!

--------------------------------------------------------------------------------

Sevgililer gunumuz mubarek olsun gulum, senden istediyim bir sey var gelen sevgililer gunune qeder menim gulumu soldurma....

--------------------------------------------------------------------------------

Bir qus olub getsem, ashsam bu maneleri gelsem senin yanina, opsem doyunca, qoxlasamseni, en boyuk hediyye odur mene.

--------------------------------------------------------------------------------

Sevgililer opuserken niye gozlerini baglayar bilirseni Cunki onlar gozleri ile deyil qelbleri ile gormek isteyirler. Yani hissetmek isterler. Men de seni ruhumun derinliklerinde hissedirem sevgilim cunki seni cox sevirem. Sevgililer gunumuz mubarek...!

--------------------------------------------------------------------------------

Buludlara yukledim hesretimi, kuleklerle yolladim sevgimi, yagmurlar yagdirdim gozyaslarimlar kicik melekler gonderdim seni opmeye! Sevgililer gunun mubarek olsun!

--------------------------------------------------------------------------------

Maviler geyer bulud olaram, yasillar geyer bahar olaram, baxarsan bir gun beyazlar geyer senin olaram. Sevgililer gunumuz mubarek...!

--------------------------------------------------------------------------------

Gozel Asklar imkansiz gelir ee insana, imkansiz oldugu ucun Asiqem sene,,, Sevgilier gunun mubarek!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Sene ulduzlar qeder yaxin olmaq isterdim. her baxdiginda meni gore bilmeyin ucun, sene buludlar qeder yaxin olmaq isterdim, uzulduyunde gozyaslarini yagish olub silebilmek ucunm sene sen qeder yaxin olmaq isterdim ki, meni seni secdiyim qeder seve bilmeyin ucun..


BAYRAMLAR


Arzum budur novruz qusse-qemin yox olsun,ureklerden getsin buz,sevgi payin cox olsun! Novruz Bayraminiz Mubarek!

--------------------------------------------------------------------------------

Ezizinem yaz gelsin,yaz gelsin Bahar gelsin,bu Novruz bayraminda qem getsin,sevinc gelsin! Novruz Bayraminiz Mubarek!

--------------------------------------------------------------------------------

Sevgi dolu nur dolu Novruz qarsilayaq,qoy bu bahar yaz boyu gun sacsin parlaq-parlaq! Novruz Bayraminiz Mubarek!

--------------------------------------------------------------------------------

Geldi bahar bayrami,ilin gozel bayrami,qedemlerin xos olsun Novruza deyir hami.Novruz Bayraminiz Mubarek!

--------------------------------------------------------------------------------

Yetisdi bahar yene,Yadir,Bahardir yene,getsin ayazli gunler,gelsin novruzum yene! Novruz Bayraminiz Mubarek!

--------------------------------------------------------------------------------

Bu bahar bayram geler,toy geler,nisan geler,Novruzun gorusune el geler oba geler. Novruz Bayraminiz Mubarek!

--------------------------------------------------------------------------------

Gelir bahar avazi,yaz etri,yaz avazi,bu Novruz qovusanlar duymasin qem avazi. Novruz Bayraminiz Mubarek!

--------------------------------------------------------------------------------

Gel-gel a yaz gunleri.Bahar bayram gunleri.Bu Novruz bayraminda ilin xos gunleri.Novruz Bayraminiz Mubarek!

--------------------------------------------------------------------------------

Arzu edirem ki yeni yasinda xosbextliyin en gozelini yasayar,ugur nerdivanlarini asanliqla dirmanarsan ve arzu edirem ki hemise uzun gulsun.Dunyada tayi olmayan gozellik varsa o da sendedir.Hemise sevgi dolu qalman ve xosbext olman arzusuyla...Ad gunun mubarek...

--------------------------------------------------------------------------------

Yoxlugun yagisa yazi yazmaq qeder cetin,sensizlik olum qeder aci,sen nefes qeder lazimli,canim qeder deyerlisen.Ad gununu tebrik edirem...

--------------------------------------------------------------------------------

Bir il daha geride qaldi,amma heyifslenme zaman tez kecir deye.....Unutma ki her kes eyni seyi yasayir.Umidvaram ki,bu ilin sonunda geriye donub baxan da "gozel bir il idi" deyeceksen...

--------------------------------------------------------------------------------

Arzu edirem ki,bu gun arzuladigin butun arzularin gerceklessin.Geleceyini duzelden her yeni gun,bir evvelkinden daha gozel,isteklerine uygun ve seni xosbext edecek seilde olsun! Belke yaninda deyilem amma qelbimin en derin yerinde bu gunu seninle kecirirem...Ad gunun mubarek...

--------------------------------------------------------------------------------

Dostlar ulduzlar kimidir,onlari her zaman gore bilmirsen,amma senin ucun her zaman varolduqlarini ve seni dusunduklerini bilirsen.Bu gun meni gore bilmesende bil ki yanindayam..Senin kimi dosta sahib oldugum ucun ozumu cox xosbext hiss edirem.Ad gunun mubarek, nece-nece bele illere cixasan.

--------------------------------------------------------------------------------

Sesim gozel olmadigi ucun sene ad gunu mahnisini oxuya bilmirem..Buna gore de sene qisa mesaj gonderirem.Ad gunun mubarek!

--------------------------------------------------------------------------------

Ad gunun mubarek!Her yeni gunun oten gunlerden daha gozel,isteklerine uygun ve seni xosbext edecek sekilde olmasini arzulayiram.

--------------------------------------------------------------------------------

Yasa! Sev! Gul! Bunlar eksik olmasin yasamindan.Yasin nece olursa olsun,her seyin en gozeli seninle olsun.Xosbext nesile ve heyat dolu yaslara.

--------------------------------------------------------------------------------

Yarpaqlara,gullere,yasillara,aylara,nece nece illere,nece nece gunlere.Yarpaq gule,al yasila yarasir,omrun boyu yarasasan daha uca zirvelere.Ad gunun mubarek!

--------------------------------------------------------------------------------

Ad gunun mubarek! Bu ad gununde sene sonsuz xosbextlik,sadiq dost,gozel heyat ve saf mehebbet arzulayiram.

--------------------------------------------------------------------------------

Bu ad gununde sene ne arzulaya bilerem.Arzu edirem ki,her zaman qem kolgesi senin gozlerini,kederlendirmesin.Tebrik edirem!

--------------------------------------------------------------------------------

Tebrik edirem!Arzu edirem keder senden uzaq olsun ve gelecek gunler daim sene yaxsi ehval-ruhiyye bexs etsin!

--------------------------------------------------------------------------------

Senin bu sevincli gununu tebrik edirem! Arzu edirem heyatin butun cetinlikleri senden uzaq olsun!

--------------------------------------------------------------------------------

Butun proqressiv cemiyyet senin ad gununu qeyd etmeye hazirlasir! Semimi qelbden atesli tebrikler.

--------------------------------------------------------------------------------

Bezi seyler sevilir cunki onlar deyerlidir,bezi seyler deyerlidir cunki onlar sevilir.Qadinlar her ikisine layiqdir.8 Mart bayramin mubarek!

--------------------------------------------------------------------------------

Dunyanin en gozel qadinini 8 Mart beynelxalq qadinlar gunu munasibeti ile tebrik edirem! Heyatin her zaman sevgi ile dolu olsun.

--------------------------------------------------------------------------------

8 Mart qadinlar gunu munasibeti ile sizi tebrik edirem. Arzu edirem su qeder temiz,heyat qeder canli,cicek qeder teravetli ve gozel qalasiniz.

--------------------------------------------------------------------------------

Bu gun dunyanin qadinlar qarsisinda bas eydiyi gundur.Haminin varligi size borcludur.8 Mart bayraminiz mubarek.

--------------------------------------------------------------------------------

Mektub sizindir buyurun acin, mektubun cavabini tez yola salin.Mektubu acan boyuk ehtiram, mektubu oxuyana urekden salam. 8 Mart bayraminiz mubarek.

--------------------------------------------------------------------------------

Birlik ve beraberliyimizi qardashliq ve dostlugumuzu en isti shekilde hissedeceyimiz mubarek Qurban Bayraminizi tebrik edirem...

--------------------------------------------------------------------------------

Kuskunlerin barishdigi ve sevenlerin bir araya geldiyi, merhemet ve shefqet dolu gunlerin en deyerlilerinden olan Qurban Bayraminiz mubarek....

--------------------------------------------------------------------------------

En delice esen seher yeli, en guneshli gunler, en parlaq gecedir bayramlar. Ureklerde bir esinti ve baris paylashimina en isti "SALAMDIR" bayramlar. Qurban Bayraminiz mubarek olsun...

--------------------------------------------------------------------------------

Bu gun ellerinizi her zamankinden daha cox acin, Ovucunuza melekler gul qoysun, ureyiniz coshsun, Qurban Bayraminiz mubarek olsun.

--------------------------------------------------------------------------------

Bu gun mubarek Qurban bayramidir. Butun inananlar bir-birlerine daha da yaxinlarshdin. uzuntuler ortadan cixsin, qaradashliq ve dostluq duyqulari daha da quvvetlensin. Bayraminizi semimi qelbden tebrik edirem....

--------------------------------------------------------------------------------

Bu deyerli Qurban Bayraminda, kainatin yaradicisi ve alemlerin Rabbi bagishlayici ve aciyici yuce Allah butun dualarinizi qebul etsin...

--------------------------------------------------------------------------------

Qurban Bayraminiz mubarek, ureyiniz umidli, umidleriniz atli, sevdaniz qanadli, mutlulugunuz qatli, sufretniz dadli, mekaniniz taxtli, omrunuz baxtli, eviniz bereketli olsun...

--------------------------------------------------------------------------------

Damaginizi ruhunuzu ve cevrenizi dadlandiran ve gercekden gozel ve bereketli bir bayram arzulayiram....

--------------------------------------------------------------------------------

Xeyir qapilarin sonuna qeder aciq, qeza ve belalarin qapisi hemishe uzunuze bagli olsun....Bayraminiz mubarek....

 

Arzular


Arzum bu gun arzulardigin butun arzularin gerchek olmasidir. Belke yaninda deyilem amma bilki qelbinin en derin yerinde bu gununu qeyd edirem.

--------------------------------------------------------------------------------

Yasha, Sev, Gul! Bunlar eskik olmasin yashaminda, Neche yashin olursa olsun,her sheyin en gozeli seninle olsun. Ad gunun mubarek canim.

--------------------------------------------------------------------------------

Yeni yasin once sagliq sonra ise arzuladigin butun arzularin heyata kechmesi ucun bir bashlangiz olsun.. Ad gunun mubarek....

--------------------------------------------------------------------------------

Saatlardir fikirleshirem sene nece mesaj yazim deye, ama bundan gozelini tapmadim Ad gununu tebrik edirem...

--------------------------------------------------------------------------------

Tebrik edirem ad gununu Askim, sen menim her zaman biricik Askim olacaqsan.......

--------------------------------------------------------------------------------

Gele bilmedik ama unutmadiqda: Ad gunun mubarek, Butun gozelliler seni tapsin....Nece bele illere...

--------------------------------------------------------------------------------

Bu ad gununde Belke de yaninda olmadim, ama unutma ki, dunende, bu gunde, sabahda ureyin kimi yanidayam. Ozunu yalniz hiss etdiyinde elini ureyine qoy men ordayam. Ad gunun mubarek bebeyim.....

--------------------------------------------------------------------------------

Ad gununu tebrik edirem ve sene bir tek arzum odur ki, ag gelinlik paltarini geyinib menim yanimda oturasan gelen ad gununde,,,, Tebrik tebrik tebrik

--------------------------------------------------------------------------------

Sagliq, qazanc, mutluluq, sevgi seninle olsun. Amma bir shertim var, sende hemishe menimle ol.....!!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Dedim, deyirem ve sonsuza qeder deyirem Ad gunun mubarek.

 

یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, :: 11:31 :: نويسنده : داوود بدرزاده

   Sənə bu mesajı deyil ürəyimi yollamaq istərdim, telefonu deyil əlimi tutmanı istərdim, mesaja deyil gözlərimə baxıb səni sevirəm deməni istərdimBu mesajı oxudunsa mənə heyransan. Vecinə deyilsə məni sevirsən. Cavab versən mənsiz yaşaya bilmirsən. Cavab verməsən mənə vurğunsan. Görək indi nə edəcəksən?

3. Dünyada bir çox insan var. Bəzisi duyğulu bəzisi duyğusuz, bəzisi qorxulu bəzisi qorxusuz. Bəzisi ağlayıb bəzisi gülür amma gözəlliklərə və xoşbəxtliyə layiq olan bir insan var o da indi mesajımı oxuyur.

4. I love your eyes cünki onlar very nice, bir anlıq look at me ondan sonra dont forget me, qəlbim tic tac for you because i love you!

5. Eşqim yatağın, sevgim yorğanın, ürəyim yastığın olsun şirin yuxular birdənəm.

6. Sənin üçün uzaqdan sevməyi, baxmadan görməyi, toxunmadan hiss etməyi, eşitmədən dinləməyi, göz yaşlarımla gülməyi və qovuşmaq üçün səbr etməyi öyrəndim ancaq sənsizliyi əsla!

7. I love your eyes cünki onlar very nice, bir anlıq look at me ondan sonra dont forget me, qəlbim tic tac for you because i love you!

8. Axtardığım nə varsa bil ki, səndə tapmışam. Səndən əvvəl yox idim səninlə var olmuşam. Səndədir bütün hicran, ümidlər. Məni məndə axtarma mən artıq sən olmuşam!

9. Çoxdur sənə sözlərim, ağlıma gəldikcə söyləyirəm, bu fani dünyada gülüm mən sənsiz neyləyim?

10. Yağışı sevirəm deyirsən yağış yağanda çətirini açırsan, günəşi sevirəm deyirsən günəş çıxanda pərdəni qapadırsan, küləyi sevirəm deyirsən əsəndə pəncərəni örtürsən və mən də bundan qorxuram! Çünki məni də Sevdiyini söyləyirsən!

11. Darıxdığın sənin üçün darıxırsa darıxmaq gözəldir. Dönəcəksə gözlədiyini gözləmək gözəldir. Sevirsə sevdiyin bax elə bu hər şeyə bərabərdir.

12. Sənə minlərcə gül vermək istərdim amma güllər solar, sənə ömrümü vermək istərdim amma bir gün öləcəyəm, sənə sadəcə sevgimi verirəm ki, o əbədiyyən yaşayacaq!

13. Məni oda at bədənim yansın, sadəcə qəlbimə dəymə, çünki onun içində sən varsan.

14. Dünyada hər şey özünə bir yoldaş axtarar, daşın qəlbi yoxdur amma onu da yosun sarar.

15. Sənin olan hər şeyi, hətta sənsizliyi belə səni xatırlatdığı üçün sevirəm!

16. Səni ulduzlara oxşadıram, onlar qədər parlaq, cəlb edici və gözəlsən amma aranızda tək bir fərq var; onlar milyonlarla sən isə bir dənəsən!

17. Bu gün də sabah da ürəyin qədər yaxınındayam, özünü tənha hiss etdiyində əlini ürəyinə qoy mən həmişə oradayam.
18. Cavanların deyiminə görə əyləncə gedər, yaşlıların deyiminə görə cavanlıq gedər, uşaqların deyimiylə dünyalar gedər, mənim deyimimə görə CANIM qədər sevirəm səni!

19. Zənn etmə ki, yerin dolacaq, səndən başqa biri mənlə olacaq. Nə mənə sənin kimi bir sevgili nə də səni mənim kimi sevən tapılacaq.

20. Güllərin hamısı gözəldir amma sənin qədər deyil. Səni hər kəs sevər amma mənim qədər deyil!

21. Hər eşqin göy üzündə bir mələyi varmış. Yer üzündə tükənən hər eşq üçün göy üzündə bir mələk ağlarmış. İnan ki, bizim mələyimiz heç ağlamayacaq.

22.
Bir şirin gülüş vurdu məni çox dərindən. Baxanda qamaşdı gözlərim gözəlliyindən. Sevirəm sözü yıxdı məni çox dərindən. Burax izimi ey pəri əgər sevməyəcəksənsə!

23. Eşq dənizdən çınqıl toplamağa bənzər, əvvəl tək-tək yığırsan sonra bir-bir atırsan. Sadəcə bəzilərini atmağa ürəyin gəlmir və səndə atılmayanlardansan!

24. Uzaqlıqlar kiçik sevgiləri yox edir, böyüklərini isə ucaldır. Eynilə küləyin şamı söndürüb alovu alovlandırdığı kimi.

25. Bilirəm sən bir ulduzsan ətrafında bir çox planet var. Amma unutma ki, mən dünyayam və ancaq məndə həyat var!

26. Göy üzü nə qədər qaranlıq olarsa olsun oralarda bir yerdə mütləq bir ulduz var. Bir qəlb nə qədər sevgisiz qalarsa qalsın, mütləq içində göyərən bir tumurcuq və bir çiçək var!

27. Həyatındakı üzüntülər sahildəki ayaq izləri qədər keçici. Xoşbəxtliklər isə mərmərə yazılmış yazılar qədər qalıcı olsun.

28. Ay işığının aydınlatdığı bir sahildə kiçik bir budağa “Səni Sevirəm” yazmaq istərdim. Ancaq sən qəzəbli bir dalğa olub silə biləcəyindən deyə qorxuram.

29. Gecədir ki, adamı kədərləndirən? Yoxsa adam özü kədərlənmək üçün gecəni gözləyir? Gecədir ki, səni məni düşündürən? Yoxsa mənəm, səni düşünmək üçün gecəni gözləyən?
30. Qəlbimdə 3 çiçək böyütdüm. Sevmək, sevilmək və gözləmək. Sən bunlardan ikisini qopartdın. Mənə ancaq biri qaldı; gözləmək!

31. Yarı dalğalı olmamalıdır dəniz. Ya tam sakit olmalı yada sovrulmalı! Yarı ümid verməməlidir sevgili. Ya tam sevməli yada çıxıb getməli.

32. Duyğular vardır anladılmayan. Sevgilər vardır kəlmələrlə ölçülməyən. Baxışlar vardır insanı bir ömür boyu ağladan. Yollar vardır keçilməsi çox çətin olan. Qəlblər vardır dərdlə çırpınan. İnsanlar vardır heç unudulmayan. Zənn etmə məni sevib buraxanlardan. Zənn et məni məzara qədər sevənlərdən.

33. Səni sevdiyim qədər yaşasaydım ölümsüz olardım.

34. Bu dünyada iki kor var. Biri məni görməyən sən. O biri isə, gözü səndən başqasını görməyən mən.

35. Kül olmuş atəş yanarmı? Buz bağlamış su axarmı? Bu gözlər səni görüb sevdi, başqasına baxarmı?

36. Soyuq havalarda heç bir zaman üşümədim bilirsənmi nədən? Həmişə sənin istiliyinlə qızındım. Sevginin istiliyi idi məni qızdıran. Qəlbimə yazılmısan bir dənəm.

37. Günəşin buz tutduğu yerdə bir alov görsən bil ki, o yalnız sənin üçün yanan qəlbimdir.

38. Sevgini göstərməlisən söyləmək yetməz, sevgi gözlərində olacaq sözlərin yetməz, sevgi hər şeydir qəlbə həbs edilməz. Sevməlisən mənim kimi amma ürəyin yetməz!

39. Günəşə baxa bilərəm amma üzünə əsla, atəşi tuta bilərəm əlini əsla, canımdan keçərəm amma səndən əsla, dünəni unutsam belə səni əsla.

40. Qəzəbini yarpaqlara yaz payızda tökülsün, dərdlərini küləyə yaz əsdikcə uzaqlara aparsın, sevgimi qəlbinə yaz öləndə səninlə basdırılsın!

41. Yuxudan oyananda insanı oyandığına peşman edən, geri dönmək istəyib, dönə bilməyəndə biçarəlikdən bezdirən, həyatda bir dəfə görülə bilən bir möhtəşəm bir yuxusan!

42. Ay işığındadır sevgiliyə duyulan həsrət. Sevgiliyə həsrət olduğun qədər də ona yaxınsan! Unutma, yağışın yağdığı qədər islaqsan, günəşin isitdiyi qədər qızmar.

43. Gözlərin axar çay, qaşların körpü olsa tam ortasından keçərkən iplər qopsa yanağından süzülüb düşsəm dodaqlarına. Məni öpərsən yoxsa bir göz yaşı kimi silərsən?

44. Bizim yerlərdə hər ulduz axanda biri ölür. Sizdə isə arzu tutulur. Sizin arzularınızın çin olması üçün bizdən birinin ölməsimi lazımdır?

45. Camaat mənə qəlbsizsən deyirlər. Doğru deyirlər çünki qəlbimin səndə olduğunu bilməyirlər!

46. Sənin üçün hər darıxanda ürəyimə bir ulduz çəkirəm. Bilirsən sənin üçün necə darıxmışam? Artıq ürəyimdə bir səma var. Çünki səni sevirəm.

47. Aramızdakı məsafələr nə qədər uzun olursa olsun, sonsuzluğa gedən bütün yollara adını yazdım. Hansı yoldan keçərsən keç səni sevdiyimi oxuyacaqsan.

48. Ən gözəl dəniz sahilində üzülməmiş olandır, ən gözəl uşaq daha böyümədi, ən gözəl günlərim səninlədir və sənə söyləmək istədiyim ən gözəl söz daha söylənməmiş olandır; Səni sevirəm. Eşq gülü tikanıyla dərməyə oxşayır. Əllərin qan içində qalır amma tikana görə gülü atmaq olmaz.

49. Bir yağış damcısı sənə olan həsrət və arzumu daşısaydı hər yeri sel alardı.

50. Sən tanrıya edilən arzum, göylərə uzanan əllərimsən, sən gözümdən süzülən yaş kimi həsrətimsən, sən yaşadığım ömür və ən gözəl günlərimsən, sən hər gecə yuxularıma girən əziz sevgilimsən.
51. Sənə bir göyərçin göndərirəm ürəyində sevgi qanadlarında xoşbəxtlik dimdiyində öpüş var!
... Sanmaki yerin dolacaq,senden basqa birisi menim olacaq! Ya mene senin kimi sevgili , ya da sene menim kimi seven tapilacaq ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Seven ne qeder severse sevilen bir o qeder nankordur.Bir gun intihar edecem,sebebide sen olacaqsan.Gunler sonra xeberi bir dostumdan alacaqsan.Belke uzuleceksen,belkede sevineceksen , ne bilim ?! Sen ne dusunursen dusun onu bilki olende bele 'SENI SEVIREM' deyecem ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Sen varken gozlerimle ulduzlara baxa bilmirem ...
--------------------------------------------------------------------------------
... gozumde yas varsa sebebi sensen , ureyimde aqri varsa onunda sebbi sensen ! Seni sevmeyiminse butun xetalari menimdi yaxsi onda ESQ kimin gunahidi ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Hec darixmadiqim bir insan varsa o sensen.Kaski bele olmayaydi , cunki hemise qelbimdesen ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Sene herseyimi vere bilmerem ! cunki 'HERSEYIM SENSEN'...
--------------------------------------------------------------------------------
...Her seyi ve her kesi seve bilerdim, seninle sevmeye baslamasaydim! Ne yaziq ki bu beledir - sevmeye seninle baslamisam ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Sonsuzluqa catmisdim, sensizliye alismisdim, inanki her seyi unutmusdum , birde baxdimki qelbimdesen..onada gucum catmir ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Sen umudum,imtina ede bilmyeceyim esqim, dunenim , bugunum , sabahimsan.. Ama en onemlisi canim 'SEVGILIMSEN'...
--------------------------------------------------------------------------------
... Sevgi uca daqlardaki gullere benzer! onu qopartmaq deyil boyutmek lazimdir ...
--------------------------------------------------------------------------------
Sen (S)ene inan hec kime inanma Sen (S)eni sev hec kimi sevme Sen (S)ene guven hec kime guvenme Moterizedeki "S"-leri "M" ele oxu hec kime deme
--------------------------------------------------------------------------------
Gecedir seni mene xatirladan, Ulduzsan gecemi aydinlatan, bilki gece ulduzsuz, mende sensiz yasayamam..
--------------------------------------------------------------------------------
Gozlerin dolsa bir gun bilki men seni fikirleshirem, Qelbin yanarsa bir gun bilki men aglayiram, bir gun icinden aglamaq gelse bilki men yasahmiram..
--------------------------------------------------------------------------------
Sen hec denizin altinda meshenin yasilligini gordun? imkansiz oldugunu deme, cunki men senin gozlerde olulerin bile gormeyeceyi cenneti gordum
--------------------------------------------------------------------------------
Uchurumdan dusherken tutdugum yer olsan olmekden deyil seni qirmaqdan qorxaram...
--------------------------------------------------------------------------------
Agaclara yazdim adini, yandirdilar, goy uzune yazdim, yagish olub axdilar, Bu defe qelbime yaziram, olum ancaq siler adini ordan,
--------------------------------------------------------------------------------
Dogru soyleyeni doqquz kendten qovarlar sene onuncu kendten seslenirem SENi SEViREM... :)
--------------------------------------------------------------------------------
Sehifeni ac ureyimi goreceksen, ureyimi ac sirrimi goreceksen, sirrimi ac iki kelime bir sey goreceksen Seni Sevirem.
--------------------------------------------------------------------------------
Sevgi qapqara bir otaqda kicicik bir noqteyi tapmaqdir
--------------------------------------------------------------------------------
Bezib bir gun buraxaram sanma olsemde sozumden donmeyecem, araya bitmeyen hesret girsede ayriliq acisi candan etsede senden bashgasini sevmeyecem..
--------------------------------------------------------------------------------
Mene seni unut dediler. Unutdum amma seni deyil, mene seni unut deyenleri...
--------------------------------------------------------------------------------
ASKIMI daglara yazacaydim,.,.. ASKIM-dan boyuk dag tapa bilmedim!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Insanlar tanidim ulduzlar kimiydi, hamisi parlayirdi, Ama men seni, yani Guneshi sechdim. Bir Gunesh ucun min ulduzdan vazgectim.
--------------------------------------------------------------------------------
Quyruqlu ulduzlar ver deyirler, dunyaya 70 ilden bir gelirler,,, Insanlar onu heyatu boyunca belke bir defe gorurler, Sene bir sirr verim? Men o ulduzu gordum. O, da sensen Sevgilim..
--------------------------------------------------------------------------------
Yuxudan oyaninca insani oyandigina peshman eden, geri donmek isdeyib de donemeyince caresizlikden deli olan, heyatda bir defe gorulebilen Shirin yuxumsan! Seni cox sevirem,
--------------------------------------------------------------------------------
Gulu bir defe seni min defe, Gulu solunca seni olunce sevecem!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Seni her dushunduyumde Ureyime bir dene ulduz sekli cekirem, Menim indi bilirsen nece dene ulduzum var? Menim artiq bir goy uzum var.
--------------------------------------------------------------------------------
O qeder gozelsenki uzune baxa bilmirem, titreyir ellerim, ellerini tuta bilmirem, dolanib qucaqlamaq gelir icimden qucaqlaya bilmirem, Ele baglanmisam ki, sensiz dura bilmirem,
--------------------------------------------------------------------------------
Seni dusunduyum zaman senin meni dusunub dusunmediyinin dusuncesi dusundurur meni..
--------------------------------------------------------------------------------
Unutduqlarini animsa,itirdinse axtar, ozledinse get tap, ureyin qirdinsa bigishla de chunki heyat chox qisadi.
--------------------------------------------------------------------------------
Bu mesaji silsen meni sevirsen, silmezsen mensiz dayana bilmirsen, cavab versen meni istirsen,vermesen mene ashiksan, a a a indi neyniyeceksen?
--------------------------------------------------------------------------------
Gulmek uchun mutlu olmagi gozdeme, belke de mutluluq senin gulushundedi, sakin aglayim deme, belke bir yerlede senin bir gulushun uchun yashayan biri vardir.
--------------------------------------------------------------------------------
Sevirem your eyes, chunki onlar very nice, ne olar bir defecik look at me, sonra don`t forget me, qelbim tik tak for you, because I LOVE YOU...
Seni gunde bir defe dushunurem o da 24 saatimi alir.
--------------------------------------------------------------------------------
Seni esl insanlarin menasiz sevgisi ile deyil, menasiz insanlarin esl sevgisi ile sevdim!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Sene baxchadan gul deyil, guneshden atom qoparib getirmek isteyirem, amma ureyim kimi elinde yanar qorxuram.
--------------------------------------------------------------------------------
Bu deyqe ele sevincliyemki, sevgilime dunyanin en sirin seyini vermek icimden gelir, Amma cox Heyifler olsunkii ekrana yerlesmezsen!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Bir gul olmak isterdim! Neden mi? Meni qoparip iyleyende vucudunun derinliklerine girip bir daha oradan cikmamak uchun.!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Insanlari tanidim ulduzlar kimiydi hamisi parlayirdi, hamisi goydeydi, amma men bir tek seni, guneshi sechdim, bir guneshe gore milyonlarca ulduzdan vazkecdim.
--------------------------------------------------------------------------------
Sene ulduzlari verirem al. cicekler suda, ulduzlar ise qelbinde qaldigi muddetcesolmayacaqlar, onlar orda uzulmeyecekler, olmeyecekler....
--------------------------------------------------------------------------------
Sevgi:ele-ele soyuqda agac altinda titreshmekdir, acini ve sevinci soyuqda agac altinda titreserek paylasmaqdir!!!
--------------------------------------------------------------------------------
ASKIN zeher olsa icmezsem, yolun olum olsa donersem, senin ucun bu candan kecmezsem NAMERD olum!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Sevirem seni olumsuz bir ASK ile, butun qelbim, heyatim seninle, olecek bile olsam, bu qelb ile son nefesimde qishqiracam Seni Sevirem deye..
--------------------------------------------------------------------------------
Men senin adini Ureyime yazdim. allahdan tek dileyim adini alnima yazsin...
--------------------------------------------------------------------------------
Ay geceni men seni sevdiyim qeder sevseydi, Gunes yer uzune hersret qalardi, neceki bir vaxtlar men sene hesret qalmisdim...
--------------------------------------------------------------------------------
Gul nedirki? solar geder. Gun nedirki? gelib geder, Alov nedirki? soner biter. Ama sene olan sevgim, Solmazdir, bitmezdir ve en esasi olmezdir!
--------------------------------------------------------------------------------
Seni dar agacindaki bir insanin Heyati sevdiyindende Cox sevirem!!!! Coooxxxxx Cooxxxx....
--------------------------------------------------------------------------------
Meni dusunduren tek mutluluq, men oldukden sonra senin meni dusunub dusunmemeyindir.
--------------------------------------------------------------------------------
Eger seni sevmek gunahdisa, men cehennemlik, olmaga haziram. Yeterki seni olesiye sevim...
--------------------------------------------------------------------------------
Eger meni dusunmek sene aci verecekse, Sen terefinden unudulmaga raziyam. Yeterki sen aci cekme....
--------------------------------------------------------------------------------
Seni bir ser sercenin gozyasi tokebilme ehtimali qeder sevirem. Ne az deyessen. Amma onu bilki serceler agladiqlari zaman olurler...
--------------------------------------------------------------------------------
Onun uzuntusunu paylasib, onun ucun aglayirsansa bax bu ASK-dir. O olmayanda onu dusunub agladinsa. Bax bu olmez ASK-dir...
--------------------------------------------------------------------------------
Sevibde sevdiyine sevdiyini deye bilmemek ne qeder aciysa, sevilibde sevildiyini bilmemek o qeder acidir!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Artiq buludlara yaziram sene olan sevgimi... Adini yox aa.. Sevgimi. Yagishlar yaganda bilersen seni ne qeder cox sevdiyimi...
--------------------------------------------------------------------------------
Bir gece titreyerek oyansan yuxudan, bilki seni dusunerek, sensizliyin acisindan agladigim gecedir...
--------------------------------------------------------------------------------
...Eger bir gun bir elimde gul digerinde silah qarsina cixsam , ya gulu alib menim olarsan yada silahla meni vurarsan ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Sen 61-ci deqiqem, 25-ci saatim , 7-ci hissim ,5-ci feslimsen!sen her seyden ferqlisen, cunki sen menim mehebbetimsen...
--------------------------------------------------------------------------------
... Meni odlara at butun vucudum yansin, yalniz ureyimi gotur cunki orada sen varsan ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Eger heyat bir gulus qeder asan olsaydi,bu acilar ve istirablar gozden dusecek goz yasi qeder olmazdi ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Kime deyerinden boyuk deyer versen , ya onu itirersen ya da heyatini ! Men seni sevmekle heyatimi itirdim ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Sen hec sensizlik nedir bilirsenmi ? hardan bilesen sen hec sensiz qalmamisanki ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Aqlimda olanlari deyil ureyimdeki deyirem "seni sevirem"...
--------------------------------------------------------------------------------
...Nefes almaqa , su ixmeye , yemeye bir canli ne qeder mohtacdirsa men de sene o qeder mohtacam...
--------------------------------------------------------------------------------
...Seni sevdiyimi deye bilmemek bilirsenmi nece cetindir?Ama seni sevmekde onun qeder gozeldir...
--------------------------------------------------------------------------------
...Esq qilinc yarasi kimidir,baqlansada izi qalar ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Meni tek basina qoydun getdin buralarda.bilirsenmi ureyim yandi o gozlerinin uqruna...
--------------------------------------------------------------------------------
...Her yerde senden bir iz var , senden elamet var!unutmaki burada hemise seni seven biri var...
--------------------------------------------------------------------------------
...Sen hesretim , taleyim,her seyimsen!Yasamadiqim gunler hesretine dayana bilmediyim melek gozlu yarimsan...
--------------------------------------------------------------------------------
...Bilmirem belkede senincun asandi unutmaq.menimcun yox.senin uqruna her seyimi verdim,artiq geriye yol yoxdur !seni dunyalar qeder sevirem ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Serlerde adini yazmadim,gozelo sozlerim arasinda isletmedim deye menden incime .evvela bu menlik deyil sonrada seni ureyima yazmisam.seni sevirem!...
--------------------------------------------------------------------------------
...Umudum var gunes yeniden doqacaq.umudum var kulek yene esecek.umudum var birisi meni yene sevecek.umudum var umudum geri donecek...
--------------------------------------------------------------------------------
Bir gun sebebsiz goz yaslari suzulse o gozel gozlerinden bilki yoxlugundan olduyum gundur...
--------------------------------------------------------------------------------
Sessiz olmaq sensiz olmaqdan cetin deyil. En cetin olan sey sensizliyin sessizliyini dinlemekdir!!!
--------------------------------------------------------------------------------
ASKIM bebecimsin, Sevgisinden emin oldugum tek insansan, Sene seni sevirem deyende ozumu dunyanin en xosbext insani hesab edirem.... ASKIM MENIM
--------------------------------------------------------------------------------
Sevmek bir ehtiyacdirsa, sevdiyini demek niye gunah olsunki......
--------------------------------------------------------------------------------
Sen dunyaya surgun edilen bir meleksen ve men seni o qeder chox sevecemki, o cennetine geri done bilmeyeceksen
--------------------------------------------------------------------------------
Gozlerin derya kipriklerin bir korpu olsa, men kechen zaman korpu qirilsa ve dushduyum yer dodaqlarin olsa.
--------------------------------------------------------------------------------
Darixdirici bir havadi yasgihli havadan sonra gunesh parlasa, guller etir sachsa, uzune tebessum gonsa ve nehayet sebebini sorushsan SENI SEVDIYIMI soyleyecekler,
--------------------------------------------------------------------------------
Bir saniyeye gorub bir deqiqeye vurulub, bir saata sevirsense unutmaq uchun iller gerkdir.
--------------------------------------------------------------------------------
Sevgi ne oldugun bilirsense sen olan gunahlari yuyursansa sen sevmeyi cinayet sayirsansa bu menim en boyuk cinayetimdi!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Ureyimdeki tek duygu, xeyalimdaki tek tutqu meni yashadan tek duygu senmisen sevgilim.
--------------------------------------------------------------------------------
O qeder gozelsenki uzune baxa bilmirem, titreyir ellerim ellerini tuta bilmirem, dolanib qucaqlamaq isteyirem bacarmiram, ele baglanmishamki sene sensiz dayana bilmirem. Seni chox sevirem
--------------------------------------------------------------------------------
Gunesh dogub gun parlasa bilki gunum ela kechdi, gunesh batib bulud olsa bilki bun sensiz qaldim
--------------------------------------------------------------------------------
Qaranliq gecede ulduzlari gore bilmek onemli deyil, gunduzler ulduzlari gore bilmek marifet, Ashiq olmaq marifet deyil bir omur boyu seve bilmek marifet
--------------------------------------------------------------------------------
Seni sevirem deyen sozlere deyil senin uchun aglayan gozlere inan
--------------------------------------------------------------------------------
Ay yarandigi gunden Guneshe ashiqdi. Gunesh ne qeder ki, gunduz guellerin tebessumune aldanib Ayi unutsa da. Ay geceler milyonlarca ulduza aldanib Guneshi unutmadi!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Gozler vardir sozleri anlatir, sozler vardir gozleri anlatir, bir de ask vardir seni anlatir...
--------------------------------------------------------------------------------
Qoy sevinc hemiseh qanadli bir qush, ureyin en isti yuvasi,Qem keder yuxu, unudulmush gulushungelecek yuvasi olsun.
--------------------------------------------------------------------------------
Ay geceni men seni sevdiyim qeder sevseydi Gunesh yer uzune hesret qalardi
--------------------------------------------------------------------------------
Seni sevirem dedim sende inandin. Eh men seni sevmedim sene tapdim!!! Sene deliler kimi baglandim....
--------------------------------------------------------------------------------
Men sevdamin kucesinde otururam sabahlara qeder, geceler hech bitmir ve men hech yatmiram
--------------------------------------------------------------------------------
An geler insanlar gulerken aglarmish, goz yashlari sel olub qelbine axarmish!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Sehra qumlarinin yagis sularina ehtiyaci oldugu kimi menim de sene ehtiyacim nar sevgilim
--------------------------------------------------------------------------------
seni ureyimin en derin gusesine heps etdim en buyuk avukatlari tutsanda ordan seni qurtara bilmezler
--------------------------------------------------------------------------------
Alem gelse seni menden almaga, Hamidan qabaq alib goturem sei.
Getsende dunyanin sonuna qeder, duserem arxanca oturrem seni.
--------------------------------------------------------------------------------
Seni ulduzlara benzedirem onlar qeder uzaq onlar qeder elchatmazsin, amma bir ferqiniz var onlar milyonlarca sen ber denesen
--------------------------------------------------------------------------------
Seni unutmaq uchun and ichdim gozlerin geldi aglima vazkecdim
--------------------------------------------------------------------------------
Seni sevdiyim qeder yashasaydim, olumsuzluyun adini Ashk qoyardim.
--------------------------------------------------------------------------------
Sene bu mesaj? deyil ureyimi yollamaq isterdim, telefonu deyil elimi tutmani isterdim, mesaja deyil gozlerime baxib seni sevirem demeni isterdim...
--------------------------------------------------------------------------------
Bu mesaji oxudunsa mene heyransan.Vecine deyilse meni sevirsen.Cavab versen mensiz yashaya bilmirsen.Cavab vermesen mene vurgunsan.Gorek indi ne edeceksen?
--------------------------------------------------------------------------------
Dunyada bir cox insan var. Bezisi duygulu bezisi duygusuz, bezisi qorxulu bezisi qorxusuz. Bezisi aglayib bezisi gulur amma gozelliklere ve xosbextiye layiq olan bir insan var o da indi mesajimi oxuyur
Senin ucun uzaqdan sevmeyi, baxmadan gormeyi, toxunmadan hissetmeyi, esitmeden dinlemeyi, goz yaslarimla gulmeyi ve qovusmaq ucun sebretmeyi oyrendim ancaq sensizliyi esla!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Axtardigin ne varsa bilki sende tapmisam. Sende evvel yox idim seninle var olmusam. Sendedir butun hicran, umidler. Meni mende axtarma men artiq sen olmusam!...
--------------------------------------------------------------------------------
Coxdur sene sozlerim, aglima geldikce soylerim, bu fani dunyada gulum men sensiz neyleyim?
--------------------------------------------------------------------------------
Yagisi sevirem deyirsen yagis yaganda cetirini acirsan, gunesi sevirem deyirsen gunes cixanda perdeni qapatirsan, kuleyi sevirem deyirsen esende pencereni ortursen ve men de bundan gorxuram! Cunku meni de Sevdiyini soyleyirsen!
--------------------------------------------------------------------------------
Darixdigin senin ucun darixirsa darixmaq gozeldir, Donecekse gozlediyin gozlemek gozeldir. Sevirse sevdiyin bax ele bu her seye beraberdir.
--------------------------------------------------------------------------------
Sene minlerce gul vermek isterdim amma guller solar, sene omrumu vermek isterdim amma bir gun oleceyem, sene sadece sevgimi verirem ki, o ebediyyen yasayacaq!
--------------------------------------------------------------------------------
Meni oda at bedenim yansin, sadece qelbimi burax, cunku onun icinde sen varsan.
--------------------------------------------------------------------------------
Dunyada her sey ozune bir yoldas axtarar, dasin qelbi yoxdur amma onu da yosun sarar.
--------------------------------------------------------------------------------
...Gunes en merkezinde bir alov gorsen bilki o senin esqinden alovlanan yalniz ve yalniz menim ureyimdir...
--------------------------------------------------------------------------------
...Seni sevirem kelimesi yalan olsa bele onu hec bir doqruya deyismerem...Seni sevirem!
--------------------------------------------------------------------------------
...Cesaretli ol!heyata geri baxdiqin zaman elediklerincun deyil etmediklerincun uzuleceksen!
--------------------------------------------------------------------------------
...Ferz et ki, bir kulekdim esib kecdim heyatindan,yada bir yaqisdim yaqdim heyatinda,sonrada axib qtorpaqa qovusdum.beli torpaqa o cekti suyu,men de senin heyatindan yox oldum...
--------------------------------------------------------------------------------
...biri var cox uzaqlardi hey seni sesleyir,biri var uzalarda senincun cox ama cox darixir,biri var uzaqlarda seni sensiz yasamaqdan qorxur ,biri var uzaqlarda seni dunyalar qeder sevir ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Ne varsa bilki hamisini sende tapmisam,menim dunenim olmuyub seninle var olmusam.mende hecne axtarma cunki artiq men sen olmusam...
--------------------------------------------------------------------------------
...Bir gece ay menden sorusdu niye sen onunla birlikdesen? mende aya cavabinda dedim : sen goyuzunden imtina ede bilersenmi ? ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Menden otru en boyuk sevinc , men oldukden sonra meni xatirlayacaqini dusunmekdir!Yox ger meni xatirlamaq seni uzurse sen terefinden unudulmaya raziyam ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Sen menim ucun bir nece gunluk heves deyilsen !Sen menim yasama sebebim son nefsimsen!senden otru her seye haziram , Gulum - Canim - Iki gozum ...
--------------------------------------------------------------------------------
...kimlerse yuxularda gorunmeye , kimlerse gercekde olmaqa deyer! Sen gorduyum sen gozel yuxu ve birlikde olmaq istediyim en boyuk gerceksen ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Men seni sevdim, sende basqasini , Allahdan dileyirem o da sevsin basqasini ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Olumden qorxmuram , seni milyonlarca yaqis damlasiyla bolusmekden qorxuram.. senin cicek olub acmandan qorxmuram , bir gun gelib seni qoparacaqlarindan qorxuram ...
--------------------------------------------------------------------------------
...ne dil bes eder seni anlatmaqa , ne goz catar sene baxmaqa,ne ellerin dozer sene toxunmaqa! Sen bilersen : bir omur bes edermi seni tapmaqa ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Bir insan qeder yaxin, ulduzlar qeder uzaq deyerler sevgi ucun... el atsan elin catmaz,elin catsa toxuna bilmezsen,toxunsan imtina ede bilmezsen, imtina etsen , UNUDA bilmezsen ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Heyatda yegane el catmaza catdim - seninle qovusdum .Butun xeyallar yalandi dediler, yalanci oldular ,en boyuk xeyalim olan sen 'MENIMSEN'...
--------------------------------------------------------------------------------
... Salam qem adasi, menem duyqu gemisidi.gecnin qap-qaranliqinda yaxinlasdim limanina.bir qulaq ver gor ne deyir gemideki ses : 'Senincun Darixmisam Sevgilim' ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Men senin yasadiqin gizli bir mecarayam.Anlata bilmediyim bir roman ,baqlaya bilmediyim bir yarayam.Siqindiqin limanlarda meni unuda bilmezsen.Men senin qelbimde boyuk bir " FIRTINAYAM " ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Heyat xain bir yarpaqa benzeyir , yeqinki bir gun solacaq .Arxada ise yalniz urek dolu yasanmis bir an qalacaq : ESQ ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Sevme..Sevsinler qiymetini bilsinler ! Aqlama aqlatki deyerini bilsinler ! ...
--------------------------------------------------------------------------------
...Getme deye bilmedim sene,gozlerim gozlerinde qaldi! Susuz bir cicek boyuye bilermi ? Su sende cicek mende qaldi ...
--------------------------------------------------------------------------------
Senin olan her seyi, hetta sensizliyi bele seni xatirlattigi ucun sevirem!
--------------------------------------------------------------------------------
Seni ulduzlara oxsadiram, onlar qeder etkileyici, celbedici ve gozelsen amma aranizda tek bir ferq var; onlar milyonlarla sen ise bir denesen!
--------------------------------------------------------------------------------
Bugun de sabah da ureyin geder yaxinindayam, ozunu tenha hissedende eli ureyine qoy… men hemise ordayam..
--------------------------------------------------------------------------------
Cavanlarin deyimine gore eylence geder, yaslilarin deyimine gore cavanliq geder, usaqlarin deyimiyle dunyalar qeder, menim deyimime gore CANIM qeder sevirem seni!...
--------------------------------------------------------------------------------
Zennetme ki, yerin dolacaq, senden basqa biri menle olacaq. Ne mene senin kimi bir sevgili ne de seni menim kimi seven tapilacaq.
--------------------------------------------------------------------------------
Gullerin hamisi gozeldir amma senin geder deyil. Seni her kes sever amma menim qeder deyil!
--------------------------------------------------------------------------------
Her Esqin goy uzunde bir meleyi varmis. Yer uzunde tukenen her Esq ucun goy uzunde bir melek aglarmis. Inanki bizim meleyimiz hec aglamayacaq…
--------------------------------------------------------------------------------
Bir sirin gulus vurdu meni en derinden. Baxanda qamasdi gozlerim gozelliyinden. Sevirem sozu yixdi meni en derinen, Burax izimi ey peri eyer sevmeyeceksen!
--------------------------------------------------------------------------------
Esq denizden cinqil toplamaga benzer, evvel tek-tek yigirsan sonra bir-bir atirsan. Sadece bezilerini atmaga ureyin gelmir ve sen atilmayanlardansan!
--------------------------------------------------------------------------------
Uzaqliqlar kicik sevgileri yox edir, boyuklerini ise ucaldir. Eyniyle kuleyin sami sondurub Alovu ateslediyi kimi.
--------------------------------------------------------------------------------
Bilirem sen bir ulduzsan etrafinda bir cox planet var. Amma unutmaki men Dunyayam ve ancag mende heyat var!
--------------------------------------------------------------------------------
Goyuzu ne qeder qaranliq olursa olsun oralarda bir yerde mutleqe bir ulduz var. Bir qelb ne geder sevgisiz qalarsa qalsin, mutleq icinde goyeren bir tumurcuq ve bir cicek var!
--------------------------------------------------------------------------------
Heyatindaki uzuntuler sahildeki ayaq izleri qeder kecici ve xosbextlikler ise mermere yazilmis yazilar qeder qalici olsun…
--------------------------------------------------------------------------------
Ay isiginin aydinlattigi bir sahile kicik bir budaqla “Seni Sevirem” yazmaq isterdim. Feqet sen qezebli bir dalqa olub silebilersen deye qorxdum.
--------------------------------------------------------------------------------
Gecedir ki, adami kederlendiren? Yoxsa adam ozu kederlenmek ucun geceyi gozleyir? Gecedir ki, seni mene dusunduren? Yoxsa menem mi, seni dusunmek ucun geceni gozleyen?
--------------------------------------------------------------------------------
Qelbimde 3 cicek boyutdum.Sevmek, sevilmek ve gozlemek.Sen bunlardan ikisini qopartdin.Mene ancaq biri qaldi; gozlemek!
--------------------------------------------------------------------------------
Yari dalgali olmamali deniz, ya tam sakit olmali yada sovrulmali! Yari umid vermemeli sevgili ya tam sevmeli yada cixib getmeli…
--------------------------------------------------------------------------------
Dugular vardir anlatilamayan… Sevgiler vardir kelimelerle olculmeyen… Baxislar vardir insani bir omur boyu aglatan… Yollar vardir kecilmesi cox cetin olan… Qelbler vardir dertle cirpinan.. ve insanlar vardir hec unudulmayan.. Zennetme meni sevib buraxanlardan. Menim sevgim mezara qeder olanlardan…
--------------------------------------------------------------------------------
Seni Sevdiyim qeder yasasaydim olumsuz olardim..!!
--------------------------------------------------------------------------------
Kul olmus ates yanar mi? Buz tutmus su axar mi? Bu gozler seni gorub sevdi, basqasina baxar mi?
--------------------------------------------------------------------------------
Soyuq havalarda hec usumedim bilirsen?? Hemise senin istiliyinle qizindim… Sevginin istiliyiydi meni qizdiran. Qelbime yazilmisan bir denem..
--------------------------------------------------------------------------------
Gunesin buz tuttugu yerde bir alov gorsen bil ki, o yalniz senin ucun yanan qelbimdir..
--------------------------------------------------------------------------------
Sevgini gostermelisen soylemek yetmez, sevgi gozlerinde olacaq sozlerin yetmez, sevgi her seydir qelbe hepsedilmez. Sevmelisen menim kimi amma ureyin yetmez!
--------------------------------------------------------------------------------
Gunese baxabilerem amma uzune esla, atesi tutabilerem elini esla, canimdan kecerem amma senden esla, duneni unutsam bele seni esla..
--------------------------------------------------------------------------------
Qezebini yarpaqlara yaz payizda tokulsun, dertlerini kuleye yaz esdiyce uzaqlara aparsin, sevgimi qelbine yaz olende seninle basdirilsin!...
--------------------------------------------------------------------------------
Yuxudan oyananda insani oyandigina pesiman eden, geri donmek isteyib , donebilmeyende bicarelikden bezdiren, heyatta bir defe gorulebilen bir mohtesem bir yuxusan!
--------------------------------------------------------------------------------
Ay isigindadir sevgiliye duyulan hesret ve sevgiline hesret oldugun qeder de ona yaxinsan! Unutma, yagisin yagdigi qeder islaqsan, gunesin isittiyi qeder qizmar…
--------------------------------------------------------------------------------
Gozlerin axar cay, qaslarin kopru olsa tam ortasindan kecerken ipler qopsa yanagindan suzulub dussem dodaqlarina. Meni opersen yoxsa bir goz yasi kimi silersenmi?
--------------------------------------------------------------------------------
Bizim buralarda her ulduz axanda biri olur. Sizde ise arzu tutulur. Sizin arzularinizin cin olmasi ucun bizden birinin olmesimi lazimdir?
--------------------------------------------------------------------------------
Camaat mene qelbsizsen deyirler, dogru cunki qelbimin sende oldugunu bilmeyirler..!
--------------------------------------------------------------------------------
Senin ucun her darixandan ureyime bir ulduz cekirem. Bilirsen senincun nece darixmisam? Artiq ureyimde bir sema var. Cunki seni sevirem.
--------------------------------------------------------------------------------
Aramizdaki mesafeler ne qeder uzun olursa olsun, sonsuzluga geden butun yollara adini yazdim. Hansi yoldan kecersen kec seni sevdiyimi oxuyacaqsan…
--------------------------------------------------------------------------------
En gozel deniz sahilinde uzulmemis olandir, en gozel usaq daha boyumedi, en gozel gunlerim seninledir ve sene soylemek istediyim en gozel soz daha soylenmemis olandir; seni sevirem…Esq gulu tikaniyla dermeye oxsayir. Ellerin qan icinde qalir amma tikana gore gulu atmaq olmaz.
--------------------------------------------------------------------------------
Bir yagis damcisi sene olan hesret ve arzumu dasisaydi.. inan ki, her yeri sel alardi..
--------------------------------------------------------------------------------
Sen tanriya edilen arzum, goylere uzanan ellerimsen, sen gozumden suzulen yas kimi hesretimsen, sen yasadigim omur ve en gozel gunlerimsen, sen her gece yuxularima giren eziz sevgilimsen..
--------------------------------------------------------------------------------
 Sene bir goyerchin gonderirem ..ureyinde sevgi...qanadlarinda xoshbextlik ..dimdiyinde opush var !

--------------------------------------------------------------------------------
 
Bu dunyada iki kor var..
Biri meni gormeyen sen..O biri gozu senden bashgasini gormeyen men..

--------------------------------------------------------------------------------
 
Sene bir sey deyecem ancaq ne olar qorxma,
Dьnen hekime gedmisdim, boyreyimde qum, qelbimde seni tapdilar!

--------------------------------------------------------------------------------
 
Senin ьзьn uzaqdan sevmeyi, baxmadan gormeyi, toxunmadan hissetmeyi, esidmeden dinlemeyi, goz yaslarimla gьlmeyi ve qovusmaq ьзьn sebretmeyi oyrendim ancaq sensizliyi esla!!!
--------------------------------------------------------------------------------
 
Axtardigin ne varsa bilki sende tapmisam. Sende evvel yox idim seninle var olmusam. Sendedir bьtьn hicran, ьmidler. Meni mende axtarma men artiq sen olmusam!...

--------------------------------------------------------------------------------
 
Зoxdur sene sozlerim, aglima geldikce soylerim,
Bu fani dьnyada gьlьm men sensiz neyleyim?
--------------------------------------------------------------------------------
 
Yagisi sevirem deyirsen yagis yaganda зetirini aзirsan, gьnesi sevirem deyirsen gьnes зixanda perdeni qapatirsan, kьleyi sevirem deyirsen esende pencereni ortьrsen ve men de bundan gorxuram! Зьnkь meni de Sevdiyini soyleyirsen!
--------------------------------------------------------------------------------
 
Darixdigin senin ьзьn darixirsa darixmaq gozeldir, Donecekse gozlediyin gozlemek gozeldir. Sevirse sevdiyin bax ele bu her seye beraberdir.
--------------------------------------------------------------------------------
 
Sene minlerce gьl vermek isterdim amma gьller solar, sene omrьmь vermek isterdim amma bir gьn oleceyem, sene sadece sevgimi verirem ki, o ebediyyen yasayacaq!
--------------------------------------------------------------------------------
 
Meni oda at bedenim yansin, sadece qelbimi burax, зьnkь onun iзinde sen varsan.

--------------------------------------------------------------------------------
 
Dьnyada her sey ozьne bir yoldas axtarar, dasin qelbi yoxdur amma onu da yosun sarar.
 

--------------------------------------------------------------------------------
 
Senin olan her seyi, hetta sensizliyi bele seni xatirlattigi ьзьn sevirem!
--------------------------------------------------------------------------------
 
Seni ulduzlara oxsadiram, onlar qeder etkileyici, celbedici ve gozelsen amma aranizda tek bir ferq var; onlar milyonlarla sen ise bir denesen!

--------------------------------------------------------------------------------
 
Bьgьn de sabah da ьreyin geder yaxinindayam, ozьnь tenha hissedende eli ьreyine qoy… men hemise ordayam..
 

--------------------------------------------------------------------------------
 
Cavanlarin deyimine gore eylence geder, yaslilarin deyimine gore cavanliq geder, usaqlarin deyimiyle dьnyalar qeder, menim deyimime gore CANIM qeder sevirem seni!...

--------------------------------------------------------------------------------
 
Zennetme ki, yerin dolacaq, senden basqa biri menle olacaq. Ne mene senin kimi bir sevgili ne de seni menim kimi seven tapilacaq.
 

--------------------------------------------------------------------------------
 
Gьllerin hamisi gozeldir amma senin geder deyil. Seni her kes sever amma menim qeder deyil!

--------------------------------------------------------------------------------
 
Her Esqin goy ьzьnde bir meleyi varmis. Yer ьzьnde tьkenen her Esq ьзьn goy ьzьnde bir melek aglarmis. Эnanki bizim meleyimiz heз aglamayacaq…

--------------------------------------------------------------------------------
 
Bir sirin gьlьs vurdu meni en derinden. Baxanda qamasdi gozlerim gozelliyinden. Sevirem sozь yixdi meni en derinen, Burax izimi ey peri eyer sevmeyeceksen!

--------------------------------------------------------------------------------
 
Esq denizden зinqil toplamaga benzer, evvel tek-tek yigirsan sonra bir-bir atirsan. Sadece bezilerini atmaga ьreyin gelmir ve sen atilmayanlardansan!

--------------------------------------------------------------------------------
 
Uzaqliqlar kiзik sevgileri yox edir, boyьklerini ise ucaldir. Eyniyle kьleyin sami sondьrьb Alovu ateslediyi kimi.

--------------------------------------------------------------------------------
 
Bilirem sen bir ulduzsan etrafinda bir зox planet var. Amma unutmaki men Dьnyayam ve ancag mende heyat var!

--------------------------------------------------------------------------------
 
Goyьzь ne qeder qaranliq olursa olsun oralarda bir yerde mьtleqe bir ulduz var. Bir qelb ne geder sevgisiz qalarsa qalsin, mьtleq iзinde goyeren bir tumurcuq ve bir зiзek var!

--------------------------------------------------------------------------------
 
Heyatindaki ьzьntьler sahildeki ayaq izleri qeder keзiзi ve xosbextlikler ise mermere yazilmis yazilar qeder qalici olsun…

--------------------------------------------------------------------------------
 
Ay isiginin aydinlattigi bir sahile kiзik bir budaqla “Seni Sevirem” yazmaq isterdim. Feqet sen qezebli bir dalqa olub silebilersen deye qorxdum.

یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, :: 11:29 :: نويسنده : داوود بدرزاده

Etdiyim bir xetadir, aglim bunu mene anladir, uzr arxasinda saxlanmaq istemirem ama senden tek dileyim; bir bagislanmagimdir :(

--------------------------------------------------------------------------------

Sene olan mecburiyyetimi nece ifade edeceyimi bilmirem, gercekden cox uzr isteyirem.

--------------------------------------------------------------------------------

Gorduyum butun xetalara ve sehvlerime ragben meni bagislaya bilmeyin boyuk incelikdir. Tekraren uzr isteyirem.

--------------------------------------------------------------------------------

Sen menim hayatimda oldugun anlarda, ne sen kimseye reqib, ne de kimse sene reqibdir.Cunku sen menim ucun daima bircecik idin.Meni bagisla.

--------------------------------------------------------------------------------

Men xetalarim ucun sene etdiklerim ucun hec bagislamadim ozumu. Inan mene helede icimde sene etdiklerimi dusundukce aglayiram bagislamiram ozumu.. Meni bagisla

--------------------------------------------------------------------------------

Menim ucun cox anlamlisan o qeder ki, senin mendeki yerin bu setirleri yazmagima sebeb. Qebul edilmeyecek bir seydi belke etdiyim. Ama sen de bilirsen ki, her insan xeta eder. Senden meni bagislamani dileyirem. Qelbindeki yerimi itirmisemse, meni bagislamani gozlemirem. Ama tekrar dusun meni bagismasan men icin-icin aglaya bilerem...

--------------------------------------------------------------------------------

Hmm.. Necesen soylesemi Soz tapa bilmirem :( Cox cetindir bilirem... Soylemeliydim artiq... Hmm... Meni dinle. Men cox uzgunem olanlara. Yeni uzr isteyirem.

--------------------------------------------------------------------------------

Uzr isteyirem seni axtarmadigim ucun. Uzr isteyirem sensiz getmek mecburiyyetinde qaldigim ucun.Uzr isteyirem seni orda gozletdiyim ucun. Etdiyim her yanlisliq ucun uzr isteyirem

--------------------------------------------------------------------------------

Sozlerinden gorunur, qirmisam qelbini bilmeden... Bir opucuk versem, sarilsam, uzr dilesem bagislayarmisan menii

--------------------------------------------------------------------------------

Senden uzr istemek ucun mene bir furset daha vermeni istesem ne deyerseni Gorusmek ve danismaq isteyimi soylesem mene bu sansi vererseni

--------------------------------------------------------------------------------

Uzr dilemeyin bir asilik oldugunu bilirsen ve bu gun goruse gelmediyim ucun uzr isteyirem senden. Inan mene elimde olan islerden dolayi gele bilmedim ve seni de axtarmadim... Uzgunem canim. Bir daha tekrarlanmayacagina soz verirem!

--------------------------------------------------------------------------------

Men bu uzr islerinde hecbir zaman yaxsi olmadim ancaq seni o qeder sevirem ki, onun ucun, uzr isteyerem canim!

--------------------------------------------------------------------------------

Gunlerdir uzrumu qebul etmeyin ucun mesaj yolluyuram. Artiq bagisla meni. Tekraren yaziram uzr isteyirem butun olanlar ucun. Gercekden cox uzgunem :(

--------------------------------------------------------------------------------

Sadece uzr istemek istemisdim. Bunu ede bilmedim nahaqcasina qururuma yenildim ama sessizce kecib getmeyine de dayana bilmedim. Meni bagisla olarmii Cox uzgunem!

--------------------------------------------------------------------------------

Bu sms ile bir de opucuk yolluyuram sene uzrlerimi qebul edib, meni bagisalmagin ucun. O qeder deyerlisin ki menim ucun, sensiz bir heyat dusune bilmirem

--------------------------------------------------------------------------------

Bilirsen bagislamaq kimi bir basqa boyukluk yoxdur. Men de bir xeta etdim ve bagislamagina siginiram. Xahis edirem bagisla meni...

--------------------------------------------------------------------------------

Olanlar ucun cox ama cox uzr dileyirem. Gercekden o cur demek istememisdim ki men... Ne olar bagisla

--------------------------------------------------------------------------------

Hetta men ozumde bilirem... etdiyim bagislanacaq bir sey deyil! Ama yene de yalvariram sene meni bagisla...

--------------------------------------------------------------------------------

Gorduyum bu sehvimden sonra senin uzune baxacaq halim qalmadi. Xahis edirem bu mesajla birlikde gelen sevgimi qebul et ve meni bagisla...

--------------------------------------------------------------------------------

Bilirem uzr dilemek ucun cox gec geldim ama yene de son defe sansimi yoxlamaq istiyirem: Uzr isteyirem!

--------------------------------------------------------------------------------

Beyaz bir goyercin yolluyuram sene bu mesajla birlikde. Bu bir baris mesaji! Butun olub kecenleri yox etsin ve sen uzrlerimi qebul et diye. Bu mesaj sene ne soyleyiri Dinle, diyir ki: "Incitdim seni ama inan cox uzgunem. Bu gun ucun uzr dileyirem. Istediyim tek sey meni bagislamagin ve yene onceki kimi olmamizdir.Seni sevirem"

--------------------------------------------------------------------------------

Dostluq gozel qurulur ama davam etdirmek cetindir. Bu gun incitdim seni. Ama inan istemeden oldu. Bu etdiyime gore senden cox, cox uzr isteyirem.

--------------------------------------------------------------------------------

Zaman gozlemirki omur gun axir.Soyuqluqun meni yandirib yaxir.Gozum gozlerine baxib yalvarir.Neyleyim kusulu qala bilmirem.Tekraren yaziram uzr isteyirem butun olanlar ucun. Gercekden cox uzgunem.

--------------------------------------------------------------------------------

Bir qarisqani bele incitmedim.Seni de incitmek istemedim.Inanki istemeden oldu.Coooox ama lap coooox uzr isteyirem senden

--------------------------------------------------------------------------------

Bu mesajim ureyimin en derin yerinden gelir.Dediklerim yalandir deye dusunme sevgilim.Uzrlerimi qebul et

--------------------------------------------------------------------------------

Bilirsen bir qarishqa bele ezmedim. Seni de incitmek istemedim.inanki istemeden oldi Cooooxxx ama lap coxxx uzr isteyirem...

--------------------------------------------------------------------------------

Bu mesaj sene ne deyirei Dinle: Incitdim seni amma inan cox pis oldum... Bugun ucun uzr isteyirem. Istediyim tek sey meni bagishlamagin ve yene evvelki kimi olmagimizdir...

--------------------------------------------------------------------------------

Ag bir goyercin yollayiram bu mesajla birlikde sene. Bu bir barish mesajidi. Butun incikleri yox elesin ve uzrlerimi qebul edesen deye...

--------------------------------------------------------------------------------

Saga donurem olmur. Sola domurem olmur... Yox xeyri yoxdu, yata bilmirem... Cunki aglim sende ve bu gunku davamizda... Bene qarsi bele olmamagini isteyirem sevgilim... Buna gore butun qelblimle uzr isteyirem senden...

--------------------------------------------------------------------------------

Gunlerdir uzurumu qebul etmeyin ucun mesaj yollayiram... Lutfen lutfen artiq bir sevincli cavab ver. Tekrar yaziram... Uzr isteyirem butun olanlar ucun. Dogurdanda cox uzuldum...

--------------------------------------------------------------------------------

Dostluq asan qurulur amma davam etdirmek cetindir. bugun incitdim seni. Amma inan istemeden oldu. Bu sebeble senden cox ama lap cox uzr isteyirem...

--------------------------------------------------------------------------------

Men bu uzr islerinde hec vaxt bacariqli ola bilmedim. Amma seni o qeder cox seviremki, ona gore Uzr isteyirem...

--------------------------------------------------------------------------------

Sozlerinden bilinirki incitmisem seni bilmeden,,, Bir opucuk versem, qucaqlasam, uzr istesem... Soyle bagishlaya bilersen meniiiii

--------------------------------------------------------------------------------

Bu cox ciddi bir mesajdi. icindekiler qelbimin en derin yerinden gelir. UZR ISTEYIREM...

--------------------------------------------------------------------------------

Mesajim ureyimin en derin yerinden gelir. Buna gore zarafat edir deye dusunme sevdiyim. Inciklikler qalxsin ortadan isteyirem sevgilim. Uzurumu qebul ele artiq.

--------------------------------------------------------------------------------

Senden uzr istemek ucun mene bir shans daha vermeyini istesem ne deyerseni Bu mesajla gorushmek danishmaq istediyimi dile getirsem mene gorushme shansi verersenmi? Mene ele gelir cavabin yaxsi olar ve meni cox mutlu edersen. Seni cox sevirem her seyden once bunu bilmelisen...

--------------------------------------------------------------------------------

Etdiyim butun sehvlere gore uzr isteyirem. bundan sonra bele bir tekrar etmeyeceyimi bildirerek, uzrlerimi qebul edilmesini isteyirem. Hormetlerimle...

یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, :: 11:25 :: نويسنده : داوود بدرزاده

Ey daglari daslari her seyi yaradan rebbim,her seye bir gozellik ayri bir dad, insanlara agil, mentiq, dusunce paylayarken bu mesaja mal mal baxan bu okuzu niye unutdun?
--------------------------------------------------------------------------------
Sevgilim seni cox sevirem! Amma pulu daha cox, lakin pulun ne deyeri var, muhum olan miqdaridi.
--------------------------------------------------------------------------------
Bir daha qumar oynamayacagima merce girirem.
--------------------------------------------------------------------------------
Seher yemek yeye bilmirem, cunki seni dusunurem, gunorta yemek yeye bilmirem, cunki seni dusunurem, axsam yemek yeye bilmirem, cunki seni dusunurem.Gece yata bilmirem, cunki acam.
--------------------------------------------------------------------------------
Kim deyib ki qirmizi isiqda yolu kecmezler, rehmetli kecerdi.
--------------------------------------------------------------------------------
Bu mesaj xususi bir frekansla gonderilmisdir.Agillilarda yaddas zeifliyi, axmaqlarda qisa muddetli korluq, okuzlerde bir anliq gulumseme oyadir...
--------------------------------------------------------------------------------
Esq axmaqlarin uzduyu bir hovuzdur, amma meni itelediler.
--------------------------------------------------------------------------------
Bilmemek ayib deyil, yeterki hiss etdirmeyesen.
--------------------------------------------------------------------------------
Bir goz gordum masmavi denizin dibine enmis, bir goz gordum qapqara gecelerden bezmis, bir goz gordum yamyasil ucuna yarpaq deymis, bir goz gordum gomgoy ustune yumruq deymis...
--------------------------------------------------------------------------------
Tanridan cicek istedim, o mene bir bagca verdi.Tanridan bir agac istedim, o mene bir mese verdi.Tanridan bir axmaq istedim, senin telefon nomreni verdi...
--------------------------------------------------------------------------------
Hormetli qulumuz, qilinmamis namaz borcunuz gorunmekdedir.Emel defterinizin baglanmamasi ucun, xahis olunur borcunuzu odeyesiniz.-"Axiret Musteri Xidmetleri"
--------------------------------------------------------------------------------
Esq bir sudur.Ic- ic qudur.
--------------------------------------------------------------------------------
Esq bir goldur ustunde qazlar uzur...
--------------------------------------------------------------------------------
Muellimin vurdugu yerde gul biter.Hec goyermis de gul olar!!!
--------------------------------------------------------------------------------
Medesi dasdan yumusaq olan her bir seyi hezm eden ziyali qurupuna TELEBE deyilir
--------------------------------------------------------------------------------
Bir gun meymun oz balasiyla oturub sohbet edir.Bala meymun anasindan sorusur ana biz niye bu gundeyiki Anasi balasina deyir bala biz helem yaxsiyiq gor bu mesaji oxuyan ne gundedi.
--------------------------------------------------------------------------------
 Bu mesaj xususi bir servisden gonderilib, bir anda agillilarin husunu alir, axmaqlarda bir anliq korluq yaradir, gicbeser ise bunu oxuyanda gьlьr :)

--------------------------------------------------------------------------------
 
Love is the name
Sex is the game
Fotget the name
Play the game :)

--------------------------------------------------------------------------------
 
Almani satan biler , sheftelini yiyen biler, geceler sensiz yatan biler , hardasann ay pinjama :)

--------------------------------------------------------------------------------
 
Эndi bu deqiqe her 100 neferden 35’i yatir, 10’u yemek yeyir, 25’i isleyir. 15’i mazaglasir, 10’u masin sьrьr, 4’ь ders oxuyur ve bir dene axmaq da elinde telefon sms oxuyur:)

--------------------------------------------------------------------------------
 
Gьlь seven tikanina razi olmalidi, vay onda kaktus seven halinai:)

--------------------------------------------------------------------------------
 
Sen sen ol зolde esqle mesgul olma:) esqin gozь kordu amma qonsununki esla:)

--------------------------------------------------------------------------------
 
Ey daglari daslari ve her seyi yaradan rebbim! Her seye bir gozellik ayri bir lezzet, insanlara agil, mentiq, bilik dagidanda bu mesaja mal kimi baxan bu okьz harada idii:)

--------------------------------------------------------------------------------
 
Bu dьnyada 6 milyard insan var, 2999999999 milyonu yatir, 1000000000’u yemek yeyir, 2000000000’u yatir. Bir gozel qiz da mesaj oxuyur..

--------------------------------------------------------------------------------
 
En agir is menimdir! Зьnkь 24 saat seni dьsьnьrem..!

--------------------------------------------------------------------------------
 
Neзe yasiniz vari Ne bilim eee her il deyisir:):)

--------------------------------------------------------------------------------
 
Bilirsen men зox alзaq konьllьyem! Niyei.. Зьnkь hьndьrden gorxuram..:)

--------------------------------------------------------------------------------
 
Saxla samani inekler miting elesin :):)

--------------------------------------------------------------------------------
 
Ceferi cildi gozellesdirirmis. Deyirem bekle avradima ceferi tarlasi alim?:)

یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, :: 11:20 :: نويسنده : داوود بدرزاده

Həsrət mesajları

Bezen 1 deyqe 1 gune beraberdir, bezende 1 gun bir deyqeye.Zamani deyerli olan tek sey senin menim yanimda oldugun anlardir!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Ureyim umulmayan yaralarla bash edemezken bir shirin Ask gulusu ozledi gozlerim ve sen hansi alemde hansi xeyallardasansa gel cunki gulusunu "COX OZLEDiM"

--------------------------------------------------------------------------------

Gozlemek gozeldir gozelim, Donecekse eger gozlenen.... Ozlemekde gozeldir gozelim, Ozleyirse ozlenen....

--------------------------------------------------------------------------------

Ozlediyim ne sensen ne de ki, bir bashgasi... Ozlediyim gerchekden hissetmeden mene seni sevirem demeyecek biri...

--------------------------------------------------------------------------------

Yasamaq ozlemsiz, ozlem sevgisin, sevgi de sensiz olmaz.... Unutma sevmek daima beraber olmaq deyildir. Sen olmayanda da seni urekde yashada bilmekdir

--------------------------------------------------------------------------------

Sesine fesillerin eyildiyi, gozlerine baharin agladigi, aglamish kimi gulmeni, her toxunushda gulecek kimi duran uzunu OZLEDIM....

--------------------------------------------------------------------------------

Balixlarin sevgisini bilirsen? Bir birlerine toxunmazlar amma sevgilerini hemishe ureklerinde hiss ederler. Mende indi sne toxuna bilmirem chunki sen hep menim ureyimdesen....

--------------------------------------------------------------------------------

Telefondaki sessiz nefesine, isti gulumsemene, qarshimda oturub meni suzmelerine hesret qaldim. Inanki seni inanilmaz ozledim....

--------------------------------------------------------------------------------

Sen seni ozleyenin ozleminden xebersiz ozlenmekdesen, sen var ya sen ozlenenlerin ichinde en chox ozlenensen...

--------------------------------------------------------------------------------

Itirmek qorxusu taaa icimdeyken, gozde deyirsen, doneceyem bir gun. Beden gozdemesine gozleyir, cunki elinden hech ne gelimir, ama urek qan aglayir sensiz kechen her gun....:-((

--------------------------------------------------------------------------------

Seni ureyimden ata bilsem ata bilmirem, seni gozlerimden sile bilsem sile bilmirem, Sensizlik acisini cheke bilmirem, Donersen deye qachdim pencereye... Amma yene yoxsan yox yox....

--------------------------------------------------------------------------------

Salam huzun adasi. Men duyqu gemisi. Gecenin qapqaranliginda yaxinlashdim limanina yukum Mutluluqdu. Qulax as gor ne deyir bu ses: Ozledim seni biricin Askim....

--------------------------------------------------------------------------------

Ele onsuzda tebieti de ayriliq uzerine qurubdu yaradan, yarpaq duser ayrilar budaqdan, damla ayrilar buluddan, sevirem deyerkende ayrilir sozler dodaqdann

--------------------------------------------------------------------------------

Yalnizliq gozleyenlerin, umid gozleyenlerin, Xeyal charesizlerin, yagish kuchelerin, Tebssum dodaxlarin, sen ise yalnizca menimsen birtanem....

--------------------------------------------------------------------------------

Yashamaq ozlemsiz, ozlem sevgisiz, Sevgi de sensiz olmaz.... Unutma sevmek daima beraber olmaq deyildir. Sen yoxken bile seni ureyimde yashatmaqdir!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Bu gun seni dunenden chox, sabahdan az sevecem...

--------------------------------------------------------------------------------

Yarpaqlar saralib dusherken yere, O, gozel gozlerini chevir goylere... Her gun istemirem ilde bir defe adimi anmagi unutma....

--------------------------------------------------------------------------------

ordasan bilirem amma ulasha bilmirem, Var oldugunu bilirem amma toxuuna bilmirem, Danishirsan bilirem amma eshitmirem, Uzaqdaki sevdiyim seni chox ozledimmm

--------------------------------------------------------------------------------

Qish bahari ozleyer mende seni, Torpaq suya hesret mende sene, Acimasiz bu dunyanin her sheyi yalandi, Sevgisiz bir heyat.... Buna mecburuq.....

--------------------------------------------------------------------------------

Neden bu qeder zor seni sevmek ve tapmamaq, istedikce uzaqlashmaq, dusundukce unutmaq. Neden bu qeder zor seni sevdiyim halda soyleye bilmemek hep bir sheyler gizletmek sene sahib olacagim yerde seni itirmek

--------------------------------------------------------------------------------

Basini sineme qoyub yatanda bir tek dushmenim var idi. "Kecib, gedib, bitecek olan "ZAMAN"

--------------------------------------------------------------------------------

Bir ciceyim vardi, adini ask qoydum, qopardilar, br ciceyim vardi, adini sevgi qoydum, soldurdular, indi de bir ciceyim var adini Hesret qoymusham ne qoparan var ne de solduran...

--------------------------------------------------------------------------------

Ashqina tutulub goz yashi token, Sensizliyin acisini illerce cheken, her an ashqindan boynunu buken, O menim konlumdur,,, Al bu da Konlum

--------------------------------------------------------------------------------

Yalnizliq ne mavi derinlikleri olan denizlerde, nede isti chollerde olmaqdir, yalniliq bu sheherde seni axtarib tapmamaqdir....

--------------------------------------------------------------------------------

Ellerini tutmaqdan deyil bir gun buraxmaqdan qorxuram, aci chekmekden, aglamaqdan deil seni incitmekden qorxuram sen menim tek sevdiyimsen.. Men sensizlikden qorxuram!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Eger hayat birgun bize oyun oynayib seni menden alib basqasinin qollarina atarsa, seni tansa qaldiracaq ilk musiqi cenaze marshim olsun canim..

--------------------------------------------------------------------------------

Eger canin sixilirsa gece her zamankinden daha da qaranliq gorsenirse, goy uzune bax ve sabahi dushun, inanki sabahi gozleyen tek sen olmayacaqsan!!!

--------------------------------------------------------------------------------

bir tapancam olsaydi itirmeyi sirtindan, yalnizligi qelbinden, sensizliyi tam alninin ortasindan vurardim

--------------------------------------------------------------------------------

Artiq buludlara yaziram sene olan sevgimi, yagishlar yaganda anlayarsan sene olan sevgimi................

--------------------------------------------------------------------------------

Mene dunya yuvarlaqdi demishdin, dediyin dogrudusa bes niye geri donmedin ciceyim?

--------------------------------------------------------------------------------

Ayriliq da aglarmish Ayriligi yashsaymish.....

--------------------------------------------------------------------------------

Al xenceri vur qelbime,ureyim qana bulansin,amma cox derine getme cunku orda sen varsan

--------------------------------------------------------------------------------

Dusunuremde dusuncelerin en gozeli meni dusunub dusunmedigini dusunurken dusundugunu dusunmeyim olsa gerek diye dushunurem

--------------------------------------------------------------------------------

Qelbim 24 saat huzurunuzdadir...

--------------------------------------------------------------------------------

Bu dunyada yashsaqda biz, Men sensiz, sende mensiz, GOyde ay yerde deniz, Sevgimizden Ebedi iz...

--------------------------------------------------------------------------------

gozlerdesen dillerdesen yarim basqa ellerdesen mennen uzax olsan bele sen menim ureyimdesen

--------------------------------------------------------------------------------

Bu gece yagishla bir yerde goz yashlarim yagir ve adini yazir sensizlikle qivrilan yollara. Suzulen her damlada sen vardin ve yene de sen varsin gecenin en qaranliq aninda. O, doya doya baxa bilmediyim gozlerimin ichinde bir tebessumunden gul achsaydi yanaglarinda yetmezmiydi? Bir baxishin bir omre deymezmiydi sevdiyim?

--------------------------------------------------------------------------------

Bir gun ayrilacagim ucun sevseydim seni, adini qelbime deyil, gunesh cixdigi zaman pencereden silinen shehlere yazardim....

--------------------------------------------------------------------------------

Firtinalar insanin denizi sevmesine engel ola bilmez Birtanem.....!!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Heyatda hech bir shey ilk ashkin yerini tutamaz, insan sevse de ilk ashk unutulmaz...

--------------------------------------------------------------------------------

Eger sen mene gozlerinle deyil ureyinle baxmish olsaydin, seni ne qeder sevdiyimi qisa zamanda anlardin,,

--------------------------------------------------------------------------------

Biri var uzaqlarda qishqirir, Biri var uzaqlarsda seni ozleyir, Biri var uzaqlarda seni sensiz yashamaqdan qorxur,, Biri var uzaqlarda seni chox amma lap chox sevir!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Dushen her yagish damlasi, sene olan sevgimi xatirlatsin Birtanem....

--------------------------------------------------------------------------------

Bir az seni taniyirlar bir az da meni, amma ne bilirler bu delinin seni deli kimi sevdiyini...

--------------------------------------------------------------------------------

Bu dunyada sevme, sevsen hesret chekdirme, chunki seven sevilmez, sevilende qiymet bilmez...

--------------------------------------------------------------------------------

Dunyan ele qaralsinki, gozlerini aydinlatan tek ishiq gozlerim olsun...

--------------------------------------------------------------------------------

cani canani ucun sevse canani sever,cani ucun kimki canani sever cani sever....,

--------------------------------------------------------------------------------

En gozel sabahlar senin olsun, sen buna layiqsen, omrun mutluluqlarla dolsun, eger gun gelirde meni unutursan, inan ureyim canin sag olsun..

--------------------------------------------------------------------------------

Bir gece ay menden sorushdu. "Niye seni bu qeder agladan birini sevdin?" Aya baxdim ve dedim! "Sen hec goy uzunden vazkece bilersen?"

--------------------------------------------------------------------------------

Birlikde yasaya bileceyin biri ile deyil, onsuz yasa bilmeyeceyin biri ile ol. Geldyiyinde boshluq dolduran biri ile deyil, Getdiyinde yeri dolmayan biri ile ol...

--------------------------------------------------------------------------------

Sevgi lepe-lepe qar yagan 1 gunde budagin altinda gizelenen agappaq sercenin tukunun yere dushduyunu qarlarin arasindan secmekdir.

--------------------------------------------------------------------------------

Yagishli bir gunde yatagina uzanib, xeyalini qurdugun, ve keshki dediyin butun gozellikler Senin olsun Canim...

--------------------------------------------------------------------------------

Sirin biri var idi sevilmeye deyer. gozel biri var idi gorulmeye deyer, yaxsi dostlar var idi ozlemeye deyer. Amma biri varki can vermeye deyer. O da sensen canimin ici.

--------------------------------------------------------------------------------

Bu gozler bu gozlerdeki sevgini gormeyen o gozleri chox sevir,amma o gozlere baxan yad gozleri hech sevmir.lazim gelse bu gozler o gozlerden yash getirer,lakin sevdiyim o gozler hemin yad gozlere xosh baxir.buna gore de bu gozler chox meyus olur ve daim yash ichinde qalir...

--------------------------------------------------------------------------------

Birgun menden sorushacaqsan...dunyani sevirsen yoxsa meni? men deyecem dunyani...sen kuseceksen..ancaq bilmeyeceksenki menim dunyam sensen..

--------------------------------------------------------------------------------

Yastigimla yuxumu bashbasha buraxdim, sirf seninle yalniz qala bilmek ucun, buda yetmedi ozumude bir kenara atdim indi burda tekce "sen" ve "men" variq.

--------------------------------------------------------------------------------

Ellerin ucurum kenarinda acan bir gul olsa, ve sene toxunsam yixilaram deye deyil, yixilanda elini buraxmamaqdan qorxaram.

--------------------------------------------------------------------------------

bir hiss dagidarsa ureyini, gozlerin bir yerde ilisib qalarsa, qulaqlarin cingildeyerse bil ki, bir yerde ozlenirsen!

--------------------------------------------------------------------------------

Sevirem! Amma kimi? Dunyanin en sipsirin insanini, Nece? Anlatmasi mumkun olmayacaq qeder!

--------------------------------------------------------------------------------

Denizlerden kagiz, dalgalardan murekkeb, agaclardan qelem duzeltdim. Bir defe sene "Seni sevirem" yazmaq ucun.

--------------------------------------------------------------------------------

sevdiyim gunden her ezabi gordum, her aciya alisdim.yalniz senin yoxluguna alismadim.indi anladim ki, hesretten, acidan basqa bir sey vermemisen mene.

--------------------------------------------------------------------------------

pis seyler olmasaydi cehennem bos qalardi,sen qelbimi qirmasaydin bu qelb sene feda olardi+..seni sevmisdim ezizim.

--------------------------------------------------------------------------------

dunen goy uzune bir ovuc ulduz buraxdim,qaranliginda aydinligim olsun deye.indi sensizliyi qelbime buraxiram, ayrildigimiz yerden donesen deye.indi sira sende.gururu bir yere at pesmanliqla sizlayan bu qelbime geri don ozlediyim.

--------------------------------------------------------------------------------

vaxtindan once cicek acmaz, kuleyin qolunu baqlamaq olmaz ve mendeki sen bitmedikce ve ya mendeki men olmeyince bu sevgim de bitmez.

--------------------------------------------------------------------------------

Sen dunyanin en gozel yuxusunu gorende tanrinin seni qorumaq ucun gonderdiyi meleyin qanadlari o qeder boyuk olsunki, Sene hec kim toxuna bilmesin.

--------------------------------------------------------------------------------

Ureyim umulmayan yaralarla bash edemezken bir shirin Ask gulusu ozledi gozlerim ve sen hansi alemde hansi xeyallardasansa gel cunki gulusunu "COX OZLEDiM"

--------------------------------------------------------------------------------

Bugece aglayir AY sevibde qovusmayanlar ucun ulduzlar mahni oxuyur sevibde sevilmeyenler ucun bugece mende aglayiram ozleyibde ulasmadigim ucun

--------------------------------------------------------------------------------

Ureyim umulmayan yaralarla bash edemezken bir shirin Ask gulusu ozledi gozlerim ve sen hansi alemde hansi xeyallardasansa gel cunki gulusunu "COX OZLEDiM"

--------------------------------------------------------------------------------

Salam huzun adasi. Men duyqu gemisi. Gecenin qapqaranliginda yaxinlashdim limanina yukum Mutluluqdu. Qulax as gor ne deyir bu ses: Ozledim seni biricin Askim....

--------------------------------------------------------------------------------

Huzun ulduzlari parlayir bu gun goy uzunde bu gece yene icin-icin yaniram. oturmus seni dusunub aglayiram. Seni, gedisini, Sevisini, her seyini ozledim CANIM

--------------------------------------------------------------------------------

Layiq oldugun yer seni qebul etmese bile, geydiyin gelinlik yerine kefen olasa bile, ardindan gozyashi tokenin olmasa bile, Gozdeme artiq donmerem sene, Gozumde dinmeyecek yashim olsan bile....

--------------------------------------------------------------------------------

Hesretimin rengine qarami deyim agarmaq bilmir sonsuz geceler gulerdim de olurdum gorsem omrumden uzansa sensiz geceler....

--------------------------------------------------------------------------------

Seherin mensiz kucelerinde addimlayarken, men sensizliyin kucelerinde bir Sheher qururam ozume...

--------------------------------------------------------------------------------

Usandim umidsiz bagcani gozlemekden, usandim tarla qusunun sesinden, usandim bu urekden ozumden usandim, durub durub SENi OZLEMEKDEN..:-((

--------------------------------------------------------------------------------

Ne zaman KAR bir ressam cemenliyin ustune dusen gulun cixardigi sesin seklini ceke bilse. Bax o zaman seni unudacam!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Seni buraxiram bir elvida bile deyemeden. Seni sevirem seni bile goremeden.Seni cox ama inanilmaz derecede sevirem ASKIM. Unutmaram seni

--------------------------------------------------------------------------------

Seni gorduyum o gunden beri,qelbim perisan,konlum bir deli!

--------------------------------------------------------------------------------

Heyatda 4 sehv etdim. Dogulmaq, yasamaq boyumek ve umidlere sigismaq Bir tek dogru sey eledim Seni sevdim. Ama unutumsam 4 sehv 1 duzu sildiyini

--------------------------------------------------------------------------------

Kulek uzr istesede... Ne fayda... Budaq qirildi bir kere.........

--------------------------------------------------------------------------------

Sen denizde bir damla,axtarib tapmadigim.

--------------------------------------------------------------------------------

Asanmi bir hesreti sensiz yasamaq?asanmi ozlemini duymamaq?

--------------------------------------------------------------------------------

Acinin umudleri yox etdiyi anda,umudlari tezeden dirildecek bir sevgiye ehtiyac duyarsan hep o bildiyin adresdeyem!

--------------------------------------------------------------------------------

Hardasan ey nazli gunesim,ey gozel sefeq? anladim sensiz olmadi, olmur,olmayacaq

--------------------------------------------------------------------------------

Bitmis bir askdan geriye sadece sevgi qaliqlari qaldi, bir de xeyalin.

--------------------------------------------------------------------------------

Gunes coxdan yox oldu goy uzunden.umudlerim yixildi yene.yene de basladi aci bir Hesret.

--------------------------------------------------------------------------------

Bele hissleri cox zor tapmisansa,geleni bilmem amma gedeni aglatirlar!

--------------------------------------------------------------------------------

Seni hiss etmeden yasamagi qebul etdim,ozlemeyi ozume qadagan etdim!

--------------------------------------------------------------------------------

Gullerin de agladigi bir gun vardir!

--------------------------------------------------------------------------------

Bir daha bele sevecek olsam,bir defede silerdim seni!

--------------------------------------------------------------------------------

Nece baslamisdi, bax nece bitti. En gozel duygular silindi getdi. Necede sevmisdim bilirsen seni? Doyamadim sevgilime.... :(

--------------------------------------------------------------------------------

Sen istediyin qeder gizden gunduze bagla buraxdigin geceleri Men meni sevmediyini gunesden oyrenerem Sen seni sevdiyimi birini sevince anlarsan

--------------------------------------------------------------------------------

Yalnizligima caredir sevgin seni her seyden cox sevdim xeyallarimi seninle besledim yene de buraxib getdin. sevgi dolu qelbimi xaraba etdin.

--------------------------------------------------------------------------------

Alisqin deyilem sensiz qalmaga,ayriliga sesin solugun olmayinca dogmur gunes dunyama. sonsuza qeder unutma. Seni yalniz olum alar elimden

--------------------------------------------------------------------------------

Geldiyin zaman bosluq dolduran deyil. Getdiyin zaman yeri dolmayam ASKIM-san menim!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Buraxma meni deye yalvardim donersen dedim inanmadin dediyim oldu bax gordun? Ama cox heyifki gec oldu... Sensizlikden oldum men!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Esl sevgi pislik gorende azalmayan, yaxsiliq gorende coxalmayandir!!!

--------------------------------------------------------------------------------

Hemise qalanlara gedenleri qatdim bir gun yerine kece bilmediler o qalanlara da gedenleri qatdim bir tek sen edemediler. Cetin oldu ayriliq ...Alisamadim

--------------------------------------------------------------------------------

Ayrilirken gozyaslarimi yollarina buraxdim gezdiyimiz yollardaki isiqlari kecirdim ezdiyin her torpagi suladim bir gun donersen yolumu tap deye

--------------------------------------------------------------------------------

Gulu gulene, qelbini sevene ver. ASK-in hediyyesini qiymetini bilene ver sev seni seveni ASK nedir bileni hec bosuna gozdeme buraxib seni gedeni

--------------------------------------------------------------------------------

Keski yalnizligim qeder yanimda olsaydin, keski yalnizligimla paylasdigimi seninle paylassaydim. keski senin adin yalnizliq olsaydi. ve men hemise yalniz qalsaydim...

--------------------------------------------------------------------------------

Gece gunduz bitmeyen Hesretinle yasayiram, Goresen bu Hesret ne vaxt bitecek Birtanem?

--------------------------------------------------------------------------------

Eger heyatimin taleyine yazilibsa sensiz olmaq, men seninle yasayib talesiz olmaga raziyam, Yeterki yanimda ol

--------------------------------------------------------------------------------
 

چهار شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, :: 9:27 :: نويسنده : داوود بدرزاده

 

اسم آلت


اسم آلت اصلا در فارسي معنا و مفهومي ندارد. اما در عربي و
توركي از قاعده خاصي تبعيت مي كند:

 

بورماق: پيچاندن---» بورقو: پيچ

چالماق: نواختن---» چالقي: آلت نواختن مثل ساز و غيره

سيلمك: پاك كردن---» سيلگي: پاك كن

سَرمك: پهن كردن---» سَرگي: فرش و يا هر چيز ديگري كه بر
 
زمين پهن شود.

گل گيت: رفت و آمد---» گلن گيدن ( در اسلحه. اين كلمه معادل
 
فارسي ندارد(

قاپاماق: درپوش گذاشتن---» قالپاق (در ماشين كه به همين
شكل در فارسي استعمال ميشود(

ياتماق: خوابيدن---» ياتاغان (در ماشين كه به همين شكل در
فارسي استعمال ميشود(

 

 

 

 

اسم زمان و اسم مكان


اسم زمان و اسم مكان را در فارسي اصلا نبايد حرفش را زد.
فقط در بعضي مواقع با اضافه كردن پسوند "گاه" مي توان
اسم مكان و يا زمان ساخت كه آن هم از خود كلمه مشتق
نمي شود:

 

ياتماق: خوابيدن---» ياتاق: محل خواب و يا رختخواب

بارينماق: پناه گرفتن---» باريناق: پناهگاه

قونماق: نزول كردن به مكاني---» قوناق: منزل، كاروانسرا

دورماق: ايستادن---» دوراق: محل وقوف، ايست گاه
قوروماق: محافظت كردن---» قوُروق: منطقه محافظت شده يا قورق كه در فارسي هم
استعمال ميشود

 

 

 

 

ساختن فعل از ريشه اسم



 
ساختن فعل از ريشه اسم، همچون عربي اوج قدرت و شاهكار ادبي توركي به حساب
مي آيد:
يومورتا: تخم مرغ---» يومورتلاماق: تخم گذاشتن
گؤنش: آفتاب---» گؤنش لنمك: حمام آفتاب گرفتن
داش: سنگ---» داش لاماق: سنگ پرتاب كردن
ال: دست---» اللمك: با دست ور رفتن، دست كاري كردن
آياق: پا---» آياقلاماق: پايمال كردن---» آياق لانماق: به پا خواستن، قيام كردن

 

 



ادامه مطلب ...
یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, :: 8:4 :: نويسنده : داوود بدرزاده

 

وقتي از محمد بهمن بيگي صحبت مي شود، قشقايي ها به دو دسته مخالف و موافق تقسيم مي شوند. در واقع علت اين موافقت و مخالفت هم به دليل وجود دو نوع جهانبيني متفاوت در ميان توركان قشقايي مي باشد. عده اي براي زبان توركي قشقايي به عنوان محوري ترين عنصر هويتي قشقايي ها نقشي بي بديل قائلند و از همين روي با برنامه ها و افكار آقاي بهمن بيگي كه دشمني عرياني با اين زبان داشته ، موافق نيستند. عده اي ديگر اما ارزش چنداني براي زبان توركي قشقايي قائل نيستند و آنرا از عناصر فرعي فرهنگي مي شمارند.لذا براي اين عده دكتر و مهندس شدن به هر قيمتي مهم تر از حفظ هويت فرهنگي مي باشد. به همين دليل آقاي بهمن بيگي و كارهايش را مي ستايند و او را شايسته دريافت لوح از يونسكو مي پندارند.

 

نقد ذيل برگرفته از سايت

حيدربابا مي باشد.نكته جالب در اين نقد اشاره به درخواست جلال آل احمد از بهمن بيگي براي بازديد از مدارس عشايري آنزمان بوده است.بهمن بيگي با اين درخواست مخالفت مي كند چون نمي خواست پروژه استحاله فرهنگي كه در ميان توركان قشقايي براه انداخته بود توسط يك نويسنده تيزبين مانند آل احمد فاش شود.

 

بنيانگذار آموزش و پرورش عشايري يا پدر استحاله ي تركان قشقايي


 


 

(نقد و نظري بر زندگي محمد بهمن بيگي)

 
محمد بهمن بيگي انسان زحمتكش و معروفي است كه در طول سال هاي حاكميت پهلوي ها(پدر و پسر) خود و ايل و قبيله اش هم دچار زيان ها و آسيب هاي خانمانسوزي شده اند و هم مستفيض از منافع و مزاياي فراوان. او يك تنه با بروكراسي سانتراليست پايتخت مبارزه كرد تا توانست ابتدائاً «دايره ي آموزش عشاير فارس» و سپس «اداره ي كل آموزش عشاير كشور» را تأسيس نمايد. اداره اي كه در طول سال هاي متمادي توانست نيم ميليون نفر از عشاير را باسواد كند. امّا با همه ي اين تفاسير در مورد محمدبهمن بيگي اين خانزاده ي ترك زبان قشقايي كه در حياتي ترين مقطع تاريخي دوران رضاخان و محمدرضا شاه تأثيرگذار بوده است. سخناني گونه گون مي توان گفت كه فهرست وار ذيلاً براي اطلاع خوانندگان عزيز و جهت دريافت نقد و نظرهاي ايشان ارائه مي گردد.

 


 
1. محمدبهمن بيگي به علّت تبعيد پدرش به تهران در زمان رضاخان، در جريان تخته قاپو كردن عشاير وقتي ده ساله بود به شهر آمد. گويي سياست تخته قاپو كردن به لحاظ فرهنگي خوب جواب داده بود چون فرزند اصيل ايل با تبعيّت غريزي از «منطق سوردل» به چيزي پناه برده بود كه دلخواه حاكمان آن دوره بود.

2. محمدبهمن بيگي كار بزرگي كرد اما ناخودآگاه مأمور به امري بود كه اتفاقاً بهترين راه براي تخته قاپوي فرهنگي ايلات عصيانگر آن زمان تلقي مي شد. تفاوت هاي فرهنگي ايلات عشاير جنوب با همديگر و تفاوت عميق جهان بيني آن ها با حاكميت مركزي بايد به شيوه اي از ميان مي رفت تا آن ها تابع ديكته هاي سانتراليست ها مي شدند،‌ البته بايد اين كار از طريق يك نابغه ي بومي صورت مي گرفت كه گرفت.

 


 
3. سواد آموزي محمدبهمن بيگي در حقيقت رسميّت دادن به يكسان سازي زباني- فرهنگي بود كه اگر چه نمي توان در نيّت ظاهري او خدشه اي وارد كرد امّا نتيجه ي آن عمل مقدّس چيزي شد كه هرگز نمي توان براي صاحب عمل جايزه هاي فرهنگي مثلا از يونسكو در خواست كرد.

4. محمدبهمن بيگي با اصالتي كه داشت چرا از حكومت مركزي درخواست نكرد كه به زبان مادري عشاير مدارس داير گردد تا حداقل پروسه ي فارسي سازي عشاير اصيل قشقايي به دست او استارت نخورد.

 


5. محمدبهمن بيگي در مأموريت خود از«اصل چهار ترومن» حداكثر استفاده را برد. خود مي نويسد: «دست من به سوي مؤسسه هاي گوناگون دراز بود ولي كمك ها ناچيز بود. از شركت با عظمت نفت فقط چهار چادر مستعمل دريافت كردم» سرانجام هيأت عمليات اقتصادي آمريكا درايران كه به اصل چهار [ترومن] معروف بود به داد مدارس عشاير رسيد. (روزنامه ي شرق 15/9/84 ش 643)

 
6. محمدبهمن بيگي وقتي يك كنگره ي بزرگ فرهنگي در شيراز برگزار مي شد به پيش آن ها رفت يعني كلّه گنده هاي فرهنگي. آن ها را به ميان ايل برد. پيشرفت حيرت انگيز بچه هاي دبستان[شما بخوانيد فارسي خواندن،‌ فارسي نوشتن و فارس شدن كودكان اصيل عشاير قشقايي] اشك به چشم مديران فرهنگي آورد. (شرق 15/9/84 ش 643) اساتيد مجرب تعليم و تربيت پايتخت نشين وقتي مي ديدند كه بهمن بيگي چگونه بدون تفنگ و فشنگ توانسته است حيات مادي و معنوي عشاير را فتح كند و آن ها را با زبان،‌ فرهنگ و گفتمان مركز آشتي دهد و در حقيقت آماده ي استحاله نمايد؛ خب معلوم است كه اشك شوق خواهند ريخت و بر ريش رضاخان خواهند خنديد كه بلد نبود چگونه عشاير را تخته قاپو كند؛ اگر چه وجود با بركت بهمن بيگي نتيجه ي تخته قاپو كردن اجباري رضا خان مي باشد.

7. «امروز شيوه ي زندگي ايل و سنت هاي آن به صورت خاطرات نوستالژيك در ضمير شاگردان بهمن بيگي به حيات خود ادامه مي دهد. امّا آن ها به زندگي در شهر خو گرفته اند و ديگر امكان بازگشت به آن شيوه ي زندگي را ندارد» [شما بخوانيد بازگشت به آن شيوه ي زندگي و زبان و فرهنگ تركي قشقايي] (شرق 15/9/84-ش 643).

 


 
8. كوچندگان به شهر و تربيت يافتگان آموزش و پرورش از نوع محمدبهمن بيگي كاري كرده است كه به قول شيرزاد عبداللهي«يادگار آن دوره ي باشكوه نام هاي نامتعارف خانوادگي و گويشي است كه نسل جديدي كه در شهر به دنيا آمده است به سختي پذيراي آن است» (شرق همان).

9. محمدبهمن بيگي وقتي با آل احمد نويسنده ي شهير و نكته بين ديدار مي كند حساسيّت و شكاكيّت آل احمد را به خود حسّ مي كند و در مقابل درخواست ديدار آل احمد از مدارس عشاير به او جواب رد ميدهد و مي گويد: « ترجيح مي دهم جاي شما يكي از مديران سازمان برنامه و يا يكي از ژنرال هاي چند ستاره را به ايل ببرم و كارم را نشان دهم» درست است اگر آل احمد حسّاس و نكته بين به ميان ايل مي رفت و جريان استحاله ي عشاير ترك زبان را مشاهده مي كرد حتما افشاگري مي كرد چون آل احمد نسبت به اين قضيّه حساس بود چنانچه در كتاب«در خدمت و خيانت روشنفكران» افشاگري هاي در اين مورد كرده بود و آقاي مديركل آموزش و پرورش عشايري در سيستم سلطه هرگز اجازه نمي هد نويسنده ي منتقد و غيردولتي وارد حوزه ي مأموريت حسّاس و حياتي او گردد.

یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:, :: 7:52 :: نويسنده : داوود بدرزاده

 

سوغورلو ( تخت سليمان)

 
در دامن سبز و وسيع دره "ساروقSaruq " (نك. ساروق) در ميان كوههاي آتشفشاني "آلاداغAladağ " در جنوب غربي آزربايجان، در شمال شهر "تيكان تپهTikantәpә " (نك. تيكان تپه-تكاب) و در جنوب شرقي درياچه "اورموUrmu " (نك. اورمو-اروميه) بر بالاي تپه "سوغورلوSuğurlu "، محوطه جهاني و مجموعه تاريخي "سوغورلو" واقع شده است كه در زبان فارسي موسوم به "تخت سليمان" مي باشد.

سوغورلو (تخت سليمان) و مجموعه آثار باستاني و تاريخي آن يكي از مهمترين و مشهورترين مراكز تاريخ و تمدن آزربايجان و يكي از نمادهاي باشكوه معماري آزربايجاني محسوب مي‌شود. در اين مجموعه تاريخي كه داراي ارزش سمبليك مهمي است، بقاياي آثاري از دوران ماقبل تاريخ، دولت و تمدن ماننائي (اولين دولت آزربايجاني)، تاريخ سامي-عبري-مسيحي، عهد ماد و اشكاني (هر دو با تباري مناقشه دار)، سازه هاي مربوط به دوره ايراني-ساساني-زردشتي و تمدن توركي-موغولي-ايلخاني موجود است. طراحي آتشكده، قصر و طرح كلي‌ محوطه بر ايجاد و گسترش معماري اسلامي تاثير گذاشته است. در اطراف سوغورلو (تخت سليمان)، ايسسي سوها (آب گرم‌ها)، قاينارجاها (چشمه هاي جوشان) و بولاق هاي سردي (چشمه‌ها) وجود دارند كه بسيار جالب توجه اند. درياچه اسرار آميز "بوركو Bürkü" و شكاف بزرگي كه در اثر زلزله پديد آمده، از ديگر نكات ديدني سوغورلوق (تخت سليمان) است.

 

كليه آثار اين مجموعه كه در سال ١٣٨٢ در فهرست ميراث جهاني يونسكو به ثبت رسيد، بر روي يك بلندي طبيعي به ارتفاع ٢٠ متر از سطح دشتي گسترده و درون حصار و ديواري بيضي شكل بنا شده است. حصار از سنگ‌هاي لاشه‌اي به ابعاد مختلف و به ضخامت ٥ متر، ارتفاع ١٤ متر و با محيط بيروني ١٢٠٠ متر بنا شده است. لايه بيروني حصار از سنگ‌هاي تراش‌دار نما‌سازي شده و داراي ٣٨ برج دفاعي مخروطي شكل است. برخي از آثار مجموعه مانند زندان مربوط به دوره ماقبل تاريخ، ماننائيها، دوره مادها، پايه ديوارها از دورة اشكاني و حصار بيروني متعلق به عهد ساساني است. بخش‌هايي از اين محوطه در قرن سيزدهم ميلادي در دوره آباقاخان، دومين پادشاه امپراتوري ايلخاني و برادر زاده هلاكوخان مرمت شد، پاره‌اي از قسمت‌هاي فرو ريخته بازسازي گرديد، دروازه جديدي در مجاورت دروازه جنوبي عهد ساساني احداث و قصر، عمارت، سالن شورا، ايوان (شرقي)، ساختمانهاي هشت و دوازده ضلعي و شهركي صنعتي در كنار آن بنا شد. (امراي مغول هيچكدام از آثار پيش از خود را تخريب نكردند و ساختمان هاي خود را در كنار و يا بر روي اين آثار قبلي بنا نمودند). تاكنون قسمت‌هاي مختلف بافت صنعتي شهرك ايلخاني ‌سوغورلو (تخت‌سليمان) مانند بازار، كارگاه، حمام و خانه مسكوني شناسايي شده اند. پس از انجام تعميرات وسيع و چشمگير و احداث بناهاي جديد، از اين مكان مدتي بعنوان پايتخت تابستاني، كاخ شكار و تفرجگاه امپراتور ايلخاني استفاده شده است.باي بك


ريشه شناسي
 

سوغورلو نام قديمي و تركي محوطه اي تاريخي در آزربايجان است كه در زبان فارسي تخت سليمان ناميده مي شود. اين نام به معني محلي كه در آن سوغور فراوان وجود دارد و يا زميني كه از قابليت سوغور كردن برخوردار است مي باشد:

١- سوغورSuğur : نوعي از خرگوش شبيه مارمولك كه از پوست آن براي ساختن كت باراني استفاده مي شود از تلفظهاي اين كلمه در زبانهاي توركي: سوغور (قاراخاني)، سووير (تاتاري)، هيوير (باشقيري)، سيغيرغان (نوعي موش)، سئوئر (چووواشي)، (در تركي معاصر تركيه: آدا تاوشاني، به عربي الوبر). در تركي قديم "سوغورلوق تاغ Suğurluq Tağ" به معني كوهي پر از سوغورها بوده است (كاشغري). "سوغورلو" معادل سوغورلوق تركي قديم بوده و به معني محلي كه در آن سوغور فراوان مي باشد است. ("سوغور" را نمي بايست با "سغر" كه به معني نوعي خارپشت كلان است اشتباه نمود. گرچه نام اين حيوان نيز كه به اشكال اشغر، اسغر، سغرمه، سغرنه، سكرمه، سكرنه، سَكَر، سُكَر نيز ثبت و در لغتنامه هاي فارسي به صورت كرپي كوهي، روباه تركي، ارمجي كوهي، خوركاي جبلي معني شده، تركي است).

 

٢-در تركي كلمه ديگري به شكل "سوغورSoğur " از مصدر "سوغورماقSoğurmqa " به معني گرفته شدن آب توسط زمين وجود دارد. "قوم سوو سوغوردوQum suv soğurdu " (شن آب را در خود كشيد، جذب كرد)، "اول قوروت سوغوردوOl qurut soğurdu " (او آب كشك را بيرون كشيد)، با گسترش معني به معني بيرون كشيدن. در اين معني با فعل "سييرماقSıyırmaq " در هم آميخته شده است. مانند بيرون كشيدن شمشير از غلاف، تير از زخم و يا مو از شير. فرمهاي گوناگون آن: سوغور Soğur، سوور Suvur، سور Sur، سوير Suir، سووير Suwir. از همين ريشه اند مصادر سوغالماقSoğalmaq به معني فرو رفتن آب بر زمين و خشك شدن آن و سوغالتماقSoğaltmaq به معني خشك كردن آب. (فرهنگ لغت تركي به فارسي سنگلاخ، تاليف ميرزا مهدي خان استرآبادي منشي نادرشاه افشار). اين مصدر در زبانهاي ادبي و لهجه هاي معاصر تركي آزربايجان و تركيه هنوز رايج است. مثلاً در شهر باهار آزربايجان (نك. قاراتكين-بهار) Soğolmaq يعني خشك شدن آب چيزي (وقتي گوشت را براي كباب كردن روي آتش قرار مي دهند و پس از مدتي آب آن در اثر حرارت از بين مي رود مي گويند اَت سوْغوُلدوُ Ət soğuldu يعني آب گوشت زايل و كشيده شد). بنابر اين ريشه شناسي، "سوغورلو" مركب از "سوغور+-لو" بوده و به معني محل و زميني كه قابليت جذب آب را داراست مي باشد، به سياق "گئچه رليGeçәrli " (گئچ.+-ه ر+-لي) به معني چيزي كه قابليت تداول داشته و معتبر است.

٣-از سه شهر تركان قومان (قيپچاق) در ساحل رود دونه چ يكي نيز "سوغور" نام داشته است. محتملا اين نام در ارتباط با معني دوم سوغور است.

٤-"سوغور" به عنوان نام شخص نيز بكار رفته، چنانچه نام يكي از سرفرماندهان تركان قومان بوده است.باي بك

وجه تسميه:

 

در متون تاريخي از اين منطقه به نام "ستورليق" ياد و به ريشه تركي آن اشاره شده است: "مستوفي از محل مذكور كه در زمان او در ناحية ايج رود (در متن انجرود) واقع بوده است ياد مي‌كند و مي‌گويد در اين ولايت قصبه‌اي است كه مغول آن را "ستوريق" مي‌‌خوانند و بر سر پشته‌اي است. پس از آن از سراي و چشمة جوشان سخن به ميان مي‌آورد. سپس مي‌افزايد كه اباقاخان آن سراي را عمارت كرد (آثار كاخ آباقاخان در كاوشهاي باستان‌شناسي به دست آمده است). كلمة "ستوريق" در نزهه‌القلوب محرف "سغورليق" يا "سوغورلوق" است كه در زمان مغول به اين محل اطلاق مي‌شد و از ييلاقهاي معروف ايلخانان بوده است و امير ارغون گنجهايي در آن نهاده بود… اين كلمه تركي مي‌نمايد، ولي استعمال آن از دورة مغول است" (مقاله آذربايجان، عباس زرياب خويي)

نام سوغورلو به سبب وفور نوعي از خرگوش در اين ناحيه و به احتمالي كمتر به سبب نوع خاك آن محوطه كه قابليت جذب آب فراوان را داشته به آن داده شده است.

ريشه شناسي و وجه تسميه هاي نادرست

 

١-هرچند نام خود محل آتشكده و كوههاي مجاور آن در كتب بسيار قديمي ذكر نشده اند، با اينهمه بسياري از نخستين نامهائي كه براي آنها ذكر شده تركي اند. اما منابع فارسي و دولتي نه تنها نام محل مذكور را با عبارت فارسي "تخت سليمان" عوض نموده اند، بلكه اغلب پديده هاي مربوط و پيرامون آن مانند تپه، كوه، چشمه و شهرك و ….. را نيز "تخت سليمان" ناميده اند. در حاليكه هر كدام از اين پديده هاي جغرافيائي و طبيعي داراي نام مشخص تركي است:

-سوغورلوSuğurlu (سغورلق): نام تركي تپه هائي كه به فارسي تخت سليمان ناميده مي شوند.
-آلاداغAladağ (الاطاغ): كوههاي اطراف سوغورلو كه امروزه به فارسي تخت سليمان ناميده مي شوند. اين منطقه به همراه قاراداغ (با نام فارسي سياه كوه عوض شده است)، قرارگاه تابستاني آباقاخان بوده است.
-بوركوBürkü (بركه): چشمه ژرف و جوشان مجاور سوغورلو (تخت سليمان). از ريشه بوركBürk (مصادر بوركمه كBürkmәk و بوركورمه كBürkürmәk به معني جوشيدن و فوران كردن آب، پاشيده شدن آب، ريزش بسيار شديد آب در حين باران است).باي بك
-آباقاAbaqa (آباقا ايلخان): شهرك صنعتي و كاخ دوره ايلخاني. كلمه اي مغولي به معني پدربزرگ و عمو، از ريشه تركي "آبا" به معني جد، پدربزرگ، مادربزرگ، …. به علاوه پسوند تركي "-قا" كه به ندرت بكار رفته است (مانند كلمات قورتقا، آويچقا).

٢-مجموعه باستاني سوغورلو با تمدن، تاريخ و افسانه هاي سامي در هم آميخته است. چنانچه نام مجموعه و همچنين زندان موجود در آن با پيغامبر سامي سليمان نبي، تختي در آن با نام ملكه بلقيس و درياچه مجاور آن در متون گوناگون مسيحي با دوران كودكي عيسي مسيح مرتبط شمرده شده است. "سليمان" نامي سامي است، با اينهمه تركيب "تخت سليمان"، همانگونه كه از ظاهر آن پيداست، به لحاظ ساختاري و دستوري فارسي است. بر خلاف فارسي، در زبان تركي مضاف پس از مضاف اليه مي آيد. يعني اينكه اين نام به تركي مي بايست "سولئيمان تختي" خوانده مي شد، مانند نام روستا و قلعه"خان تختي Xantəxti" در جنوب شرقي سلماس در ٧٦ كيلومتري جاده اروميه- سلماس، كه به معني "تخت خان" مي باشد (در ارتفاعات كنار اين محل، بر روي قطعه سنگ بزرگي نقوش حجاري ‌شده‌اي به نام حجاري‌هاي خان تختي وجود دارند كه نقش دو سوار شاهانه را با دو پياده نشان مي‌دهند. ادعاهائي كه اين دو سوار را اردشير اول، شاهپور اول و غيره دانسته اند همه حدس و گمان اند، زيرا كتيبه‌‌اي همراه اين نقشها نيست)؛ "داش قالا Daşqala" (در ٢٨ كيلومتري شرق عجب شير در ساحل شرقي درياچه اروميه در ٩٥ كيلومتري جنوب تبريز، نام دولتي-فارسي آن قلعه ضحاك است)؛ نام "باز قالاسي Baz Qalası" (نك. باز قالاسي-بذقالاسي، نام دولتي-فارسي آن قلعه جمهور است).

 

٣-استرابن تاريخ نگار براي كشور "آتروپاتنه" دو پايتخت ذكر كرده كه يكي آز آنها "فراده اسپه" بوده است. ماركوارت و راولينسون (ماركوارت، ١٠٨) فراده اسپه را با سوغورلوي كنوني (تخت سليمان) و شهر باستاني "شيز" كه در حوالي آتشكده آزرگشسب واقع شده و شهري مناسب براي اقامتگاه تابستاني بوده يكي دانسته‌اند. برخي با اين تثبيت مخالفت نموده و گفته اند كه "شيز نمي‌تواند سوغورلو (تخت‌سليمان) كنوني باشد، بلكه بايد محل آن را كه همان جَنْزه است، در نزديكيهاي مراغه جست. كزنا يا جنزه يا گنزك قسمتي از شيز و نام شهري بوده كه مقر تابستاني شاهان بوده است" (عباس زرياب خويي در مقاله آذربايجان).


نتيجه
 

نام قديمي و تركي محوطه و مجتمعي كه در زبان فارسي "تخت سليمان" ناميده مي شود، "سوغورلوSuğurlu " بوده و به معني محلي كه داراي سوغور (نوعي خرگوش) فراوان است و يا زميني كه قابليت جذب آب را دارد مي باشد. اين مجتمع در دره "ساروقSaruq "، احاطه شده با كوههاي "آلاداغAladağ " واقع شده است. چشمه جوشان آن "بوركوBürkü " و شهرك صنعتي وكاخ ايلخاني آن "آباقاAbaqa " نام دارد.

 

http://zurna.blogfa.com/post-411.aspx

 

چهار شنبه 18 خرداد 1392برچسب:, :: 8:57 :: نويسنده : داوود بدرزاده

باخما منيم ياشيما

 

قولاق آسين جماعت – من دانيشيم نهايت
بو محبت عالمي – چوخسونا وئرميش غمي

منده عذاب چكميشه م – چوخ اضطراب چكميشه م
كيم گليبدي خوشوما – نه ايش گليب باشيما
ياش دولا – دولا گؤزلره – دانيشيرام سيزلره

او بفاسيزدان سورا – دوشمنه گؤجوم گورا
سئومييه جه م سؤيله ديم – تنها عمور ائيله ديم
كئچدي خيلي زامانلار – اؤتدي بير نئچه آنلار

بير قيز گؤردو گؤزلريم – ياددان چيخدي سؤزلريم
بو قيز عجب دير عجب - سئو مني ائيليب طلب
دئديم چاتار كو مكيمه – تسلي دير اوره گيمه

دوشدوم اونون دالينجا – اوندان بير سؤز آلينجا
لاپ اوره گيم پارتلادي – سانكي باغريم چاتلادي
هر او درسه گئده نده – گئتديم اونونلا منده

چوخ ائيله ديم آندا مان – آخيركي بير زامان
چيخارديب اينجه سه سين – سؤيله دي اؤز كلمه سين
باخما منيم ياشيما – چوخ ايش گليب باشيما

خيلي عمور سورموشه م – چوخ حاق سيزليق گؤرموشه م
ايندي ايسه بير اينسانا – تانيماديغيم اوغلانا
نئجه سئويرم سؤيلويوم– من اعتيبار ائيلييم

اؤزون فيكيرله ش گينه – مني باشا دوش گينه
سؤيله دي اؤز سؤزلرين – سوزدوره جه ك گؤزلرين
دئدي بو قه ده ر والسلام – يولونا ائيله دي دوام

دونوب يئريمده قالديم – بيرآز خيالا قالديم
دوشوندوم كي دوز دئيير – چوخ عاغيللي سؤز دئيير
داها داليجا گئتمه ييم – چوخ اونو اينجيتمه ييم

هاچانسا اؤز قيسمتيم – حقيقي محبتيم
چيخار منيم قاباغيما – جواب وئره ر سوراغيما
اوندان سورا هر گئجه – بيلميرديم ياتيم نئجه

او جانانين خيالي – اونون حسن و جمالي
گؤزومده يدي هر ساعات – مني قويموردو راحات
دؤزمويوب بير گون سحر – دوروب آياغا بير ته هر

گؤروشونه گئديم گئنه – دئييم وورغونام سنه
گؤردوم گلير اوزاقدان – گئتديم الدن آياقدان
آز قالميشيدي چاشيم – ايسته ديم ياخينلاشيم

ياخينلاشدي اؤزو منه – دئدي بئله بير سؤزو منه
گؤروره م كي وورولموسان – اؤرووي عشقه سالميسان
ال چكميرسه ن سن مندن – شرطيم بوجوردو سن ده ن

يالقيز دوست اولاق گه ره ك – بئله ائده بيلله م كومك
ايسييرسه ن هه دئنه ن – دوشون قرار وئرگينه ن
ايسته ميرسن الوداع – گئت كومك اولسون خدا

آخي نه ايدي علاجيم – واريدي احتياجيم
آخي نه ايدي علاجيم – واريدي احتياجيم
خيلي خيال دولاشديم – آخردا راضي لاشديم

بو دوسلوق مهربانليق – مني ده ييشدي بير آنليق
سونرالار حياتيمي – غملي احوالاتيمي
دانيشديم او جانانا – اودا دانيشدي يانا – يانا

دئدي سوگي محبت – وئرمييب منه ذيللت
سئويب سئويلمه ديم من – عشق نه دي بيلمه ديم من
اما بختي قارايام – سن دنده بيچارايام

سوروشدوم دردين نه دي – بوجور جواب سؤيله دي
آند وئريره م من سنه – وارسا حرمتين منه
مندن هئچ نه سوروشما – داها بو حاقدا دانيشما

سون قوياق بو صحبته – سالما مني زحمته
بو سؤزلري ائشيتديم – من ائله بوجورده ائتديم
بو باره ده بير دنه – سؤوال وئرمه ديم گئنه

هر گئجه زنگ له شيرديك – داريخديق گؤروشوردوك
لذتيني حياتين – بو فاني كائناتين
حيس ائديرديك گؤروردوك – گؤزل عمور سوروردك

گلدي ائله بير مقام – دئيشدي هر شئي تمام
بير زامان آخشام چاغي – اوره گيمه چكدي داغي
گؤردوم هر شئين سونون – زنگي گلدي تلفونون

دوشوندوم جانانيم دي – همان گؤزل خانيم دي
دسته يي تئز گؤتوردوم – بيردن اؤزومو ايتيرديم
سه س اؤزگه نين سه سيدي – اونون رفيقه سيدي

گؤرون نه لر دانيشدي – ياندي قلبيم آليشدي
او سن سئوه ن جانانين – درد بوروموشدو جانين
خسته ايدي اوره گي – هئچ يوخويدو كومكي

حكيم قويدوغو مدت – دونه ن يئتيردي البت
گئجه ياتيبدير سحر – آييلمييب مختصر
اما سني چوخ سئويردي – اؤله جه گين ده بيليردي

آپاردي اونو اجل – سني سئون او گؤزل
آرتيق يوخدو حياتدا – ساخلا سن بونو ياددا
اول جه اينانماديم – اونو دوغرو سانماديم

سونرا ايسه سؤيله دي – ساباح اونون دفني دي
اگر گلمه ك ايسته سن – دوزونو بيلمه ك ايسته سن
ساباح ايكي تامامدا – من دييه ن بو مقامدا

گلرسن بو عنوانا – اورداكي قبريستانا
سئوگيلين آغ كفنيله – كوچه جه ك سون منزيله
گئجه ني ياتا بيلمه ديم – آخي نييه من اؤلمه ديم

او اؤلدو گئتدي الله – گؤزومدن ايتدي الله
سحر آچيلان زاماندا –او قيز دييه ن مكاندا
عاجز – عاجز دايانديم – گؤردوم سونرا اينانديم

جماعت آغلاشيردي – آدامين عاغلي شاشيردي
دفين مراسيميدي – قبيره گئدن كيميدي
منيم عمورم حياتيم – جانيم معنوياتيم

گئتدي مني ده آپاردي – ائله كي دفن قورتاردي
داغيليشدي گئتدي هامي – او اينسان ايزدي هامي
تنها قالديم او يئرده – درده غمده كدر ده

قبري اوسته ديز چؤكوب– قانلي گؤز ياشي تؤكوب
وداع لاشديم ياريملا – گؤزل وفاداريملا
اؤلوم امان سيز اولدو – واخ سيز زامان سيز اولدو

اليمدن سني آلدي – او گونلر هاردا قالدي
هر آن شاديمانيدي – عجب مهربانيدي
بير واخ اليمدن توتان – ايندي سه ساكت ياتان

اي گؤزليم الوداع – يوخدو سن دن سه س صدا
هر كميه اولسا عاشيق – بئچارادي بو عاشق
آنلين يازيني گؤردو – ياشادي بير آزدا گؤردو

آرتيق اوره كده يارام – بودا منيم ماجرام


 

 

ترجمه فارسي:

 

 

 

گوش كنيد جماعت...  تا من بگم نهايت ...  اين عالم محبت...

 

      به همه داده زحمت ..  منم عذاب كشيدم ...چه اضطرابها ديدم ...  
                                      هر كي خوشم اومده ...

 

    ازش بلا اومده ... با چشمهاي پر شده ...ميخام بگم چي شده ...     
تا رفت اون بي وفا به دور...گفتم ديگه نمي افتم تو تور... گفتم كه عاشق نشم ...

 

  تنها وبي كس باشم... گذشت خيلي زمانها... روزها, هفته ها, ماه ها...   
يه دخترو چشام ديد...    حرفهام از يادم پريد ...             دختر نبود بلا بود...

 

    تكه اي از طلا بود ...    گفتم ميرسه به دادم ... دلمو تسلي دادم ...   
به دنبالش دويدم...  تا كه جواب بگيرم ... بند دلم پاره شد ...

 

     دوباره بيچاره شد...  هميشه تو راه كلاساش...من مي رفتم  پابپاش ...
خيلي كردم التماس... تا آخرش با احساس ....        گفت با صداي نازش...

 

    حرف هاي آدم سازش ...    نگاه نكن به سنم ...آينده رو ميبينم ...     
عمر كمي نكردم ... چه ناحقي ها كه ديدم ...   حالا به خاطر  يك نفر...

 

            تو ناشناس اي پسر... دوستت دارم بگم...به چه اعتبار عزيزم؟ ...   
تو فكركن كمي جانم ...من باقي شو ميدونم ...      با چشمهاي خمارش ...

 

             چه ها گفت شصت نازش ...   گفتش همين والسلام ...

 

     راهش و كردش دوام ... خشكم زد اونحا موندم ...

 

  ساعتها تو خيالها بودم ... فكر كردم كه راست مي گه ...
حرفش عاقلانه ست ديگه ... ديگه دنبالش نرم ... دارم دردسر ميشم ...   
شايد يه وقت قسمتم ...حقيقي  محبتم ...    يه روز  مياد سراغم ...

 

       ميشينه در كنارم ...از فكرش هر شب به زور ...نميدونستم بخوابم چطور....   خيال اون نازنين ... خوشگل روي زمين ...       جلوي چشام هر ساعت ...

 

                     آخرش يك روز سحر ...   بلند شدم من پكر ...

 

              دوباره رفتم به پاش ...   بگم شدم خاطر خواش ...

 

 تارسيدش به جايم ...                                 لرزيدش دست و پايم ...

 

                  تا به خودم بجنبم ...    كم مونده بود بي افتم ...

 

اومد به پيشم خودش ...  اينحرف و به هم گفتش ...

 

         شدي مثل اينكه خاطر خواه ...   اما اينو از من نخواه ...

 

نمي كشي, دست از سرم ...      شرطمو بگم و برم ...

 

              دوستيمون ساده باشه ...           فقط اينجوري راهشه ...

 

          ميخاي؟ عزيزم , همين ...           فكر كن بگو نازنين ...

 

            نميخواهي؟ الوداع ...  برو كمكت كنه خدا ...

 

آخه نداشتم علاج ...  من به محبت محتاج ...

 

       خيلي رفتم تو خيال ...  راضي شدم با اين حال ...

 

           اين دوستي و رفاقت ... من و عوض كرد البت ...

 


گفتم به اون نازنين ...                گفتش با آهي حزين ...

 

               دوستي, عشق, محبت ... به من نداده ذلت ...

 

دوست داشتن  ,دوستم داشتن .... عشق چيه؟ نفهميدم من ...

 

             بختم از شب سياه تر ... من از تو بيچاره تر ...

 

دردت چي پرسيدم ...                              اينو جواب شنيدم ...

 

                ميدم قسم من ترا ... اگر مي خواهي مرا ...

 

          هيچي نپرس تو از من ...در اين باره حرف نزن ...

 

تموم كنيم اين صحبت .... ننداز منو به زحمت ...

 

       اين حرفهارو شنيدم .... هرچي گفت همون كردم ...

 

حرفي هم دراين باره ... نپرسيدم دوباره ...

 

         هر شب به هم زديم زنگ ...ديدار وحرفهاي قشنگ ...

 

لذتهاي زندگي وجواني ...توي اين دنياي فاني ...

 

      حس ميكرديم ,مي ديديم ... از باغ زندگي چه گلهايي ميچيديم ...

 

اما, اومد يك زمان ... عوض شد هر چي يه آن ...

 

       يه وقت شب سياهي ...   زد به دلم چه داغي ... ديدم , مرگ هر چي مون ...

 

   اومد زنگ تلفن ...فكر كردم اون جانمه ...اون دلبر نازمه ...

 

   گوشي رو زود گرفتم ... يه آن به خود لرزيدم ...

 

     صداشو من نشنيدم ... به جاش دوست شو ديدم ...

ببينيد چي گفتش دوستش...قلبم از آتيشش سوختش ...

اوني كه دوست ميداشتيش ... درد زيادي داشتش ... تو قلبش خيلي درد داشت ...

 

       هيچ كمكي هم نداشت...دكتر براش وقت گذاشت ... اون تا ديروز مهلت داشت ...

 

   شب خوابيده تا سحر .... پا نشده اون دگر ...اون تو رو خيلي دوست داشت ...

 

   از مرگش هم خبر داشت ... اجل برد اونو ديگر ...عاشق تو.اون دلبر ...تموم شده حياتش ...

 

         اما تو نگهدار, يادش ...اول باور نكردم ...دروغ.فكر ميكردم ...اما آخرش, گفتش ...

 

 فردا بيا به دفنش ...اگه خواستي بيايي ...راست شو دربياري ... ساعت دو فردا ...

 

    هر جا مي گم همونجا ...مياي به همين عنوان ...اونجا كه هست قبرستان ...

 

عشقت,با كفن سفيدش ...ميره منزل آخرش ... شب تاسحر ميگفتم ... آخه چرا من نمردم ...

 

   اون مردو رفتش خدا ...از چشام رفتش كجا ...همونجا صبح سحر ...كه گفته بود اون دختر ...

 

          ايستادم با درد و غم ...آنچه شنيده, ديدم ...جماعت گريه ميكرد ...دلم خون ميشد ز درد ...

 

   مراسم دفن بود ... اوني كه مي رفت ,كي بود؟ ...

 

  همه عمر و حياتم ...جونم , معنوياتم ...رفت و منو  برد با خودش ...وقتي تموم شد دفنش ...

 

  رفتن همه جماعت ...اون ازدهام  ملت ...تنها  شدم من آنوقت ... با درد و غم و محنت ...

 

زانو زدم رو قبرش ...خون گريه كردم به هش ...وداع كردم با يارم ... عزيز وفادارم ...

 

   مرگ تو خيلي زود شد ...صبح نشده غروب شد ...اجل اومد و بردش ...اون روزا كجا, موندش ...

 

هر آن به شادماني ... روزهاي مهرباني ...يه وقت يار و ياور ما ...ساكته زير خاك حالا ...

 

      عزيز من الوداع ...نيست ديگه از تو صدا ...بشه  به هر  كي عاشق... بيچاره است اين عاشق...

 

   رو پيشونيش چي بودش... يك كم شو,اون ديدش...قلبم ديگه شكسته است...

                                                            اين: ماجراي من است

 


گوش كنيد اي جماعت - من حرف بزنم نهايت
اين عالم محبت - موجب غم و غصه خيلي ها شده
من نيز عذاب كشيده ام – خيلي اضطراب كشيده ام
از چه كسي خوشم آمده – چه ها بر سرم آمده
در حالي كه اشك در چشمان حلقه زده – به شما تعريف مي كنم
بعد از آن يار – براي اين كه به دام نيفتم
با خودم عهد بستم كه ديگر عاشق نشوم – تنها زندگي كردم
مدتي سپري شد – چند صباحي گذشت
دختري را ديدم – و عهدم را فراموش كردم
اين دختر عجب زيباست- عشق او مرا طلب مي كند
فكر كردم به كمكم مي آيد – و تسلاي دردم مي شود
دنبالش افتادم – تا از او كلمه اي بشنوم
دلم خيلي بي طاقت شد- گويا زهره چاك شدم
هر وقت او به مدرسه مي رفت – دنبالش مي رفتم
خيلي قسم اش دادم - بالاخره يك زمان
صداي نازك اش را درآورد – و حرف خودش را زد
به سن و سالم نگاه نكن – سرم خيلي بلاها كشيده
خيلي عمر كرده ام – خيلي ناحقي ديده ام
حالا به يك آدمي – به پسري كه نمي شناسم
چگونه دوستت دارم بگويم؟ - چگونه اعتماد كنم
خودت خوب فكر كن – مرا درك كن
حرفش را زد - و با نازك كردن چشمها
گفت همين قدر والسلام – به راهش ادامه داد
همانجا خشكم زد – به فكر و خيال فرو رفتم
فكر كردم راست مي گويد – حرف حق مي گويد
ديگر دنبالش نروم – زياد اذيتش نكنم
قسمتم هر كجا باشد – محبت حقيقي ام
پيش رويم خواهد آمد – جوابم را خواهد داد
بعد از آن هر شب – نمي دانستم چگونه بخوابم
خيال آن جانان – حسن جمالش
هر لحظه جلوي چشمانم بود – راحتم نمي گذاشت
يك روز صبح بي طاقت شدم – از جايم بلند شدم
گفم به ديدارش بروم – و به او بگويم كه عاشقت هستم
ديدم كه از دوردست مي آيد – دست و پايم را گم كردم
كم مانده بود از حال بروم – خواستم به او نزديك شوم
خودش به من نزديك شد – و اينچنين گفت
مي بينم كه عاشق شدي – خودت را اسير عشق كردي
اگر دست از سرم برنمي داري- فقط يك شرط با تو دارم
تنها دو دوست شويم – اين طوري مي توانم كمكت كنم
اگر دوست داري بله بگو – فكر كن و تصميم ات را بگير
دوست نداري خداحافظ – برو خدا كمكت باشد
آخر علاجم چه بود – محتاج عشقش بودم
خيلي فكر كردم – آخر سر راضي شدم
اين دوستي و مهرباني – مرا تغيير داد
بعدها زندگي ام را – حال و احوال غم انگيزم را
به آن يار جاني تعريف كردم – او نيز با دلي جگرسوز تعريف كرد
گفت عشق و محبت – به من اذيتي نكرده
عاشق نشدم و كسي عاشقم نشد – عشق چيشت نفهميدم
اما سياه بختم – بيچاره تر از توام
پرسيدم كه دردت چيست – اين جواب را داد
قسمت مي دهم – اگر حرمتي بر من داري
از من هيچ نپرس- ديگر در اين باره صحبت نكن
اين حرف را تمام كنيم – مرا به زحمت نيانداز
اين حرفها را شنيدم – همانطور كه او مي خواست كردم
در اين مورد – ديگر سوالي از او نكردم
هر شب به هم زنگ مي زديم – هر وقت دلمان تنگ مي شد همديگر را مي ديديم
لذت زندگي را – اين دنياي فاني را
احساس مي كرديم و مي ديديم – چه لذت بخش زندگي مي كرديم
وقتي رسيد – كه همه چيز عوض شد
يك روز هنگام عصر – داغ بر دلم كشيدم
آخر هر چيز را ديدم- تلفن زنگ زد
فكر كردم دلدارم است – همان يار جانانم است
گوشي را فوري برداشتم – دست و پايم را گم كردم
صدا صداي كسي ديگر بود – صداي دوست اش بود
ببينيد چه ها گفت – دلم سوخت و آتش گرفت
دلبري كه عاشقش بودي – درد سراپايش را گرفته بود
قلبش بيمار بود – و كمكي نداشت
قراري كه پزشك گذاشته بود – ديروز تمام شد
شب خوابيد و – صبح بيدار نشد
در حالي كه عاشقت بود- به مرگ زود رس اش نيز آگاه بود
اجل او را برد – آن دلبري را كه دوستش داشتي
ديگر زنده نيست – اين را فراموش نكن
اول باور نكردم – حرفهايش را جدي نگرفتم
اما او گفت – فردا مراسم دفن است
اگر مي خواهي بيايي – واقعيت را ببيني
فردا ساعت دو – جائي كه من مي گويم
به آن محله مي آيي – به آن قبرستان
دلدارت با كفن سفيد – به منزل آخرت خواهد رفت
شب نتوانستم بخوابم – آخر چرا من نمردم
خدا او مرد و رفت – خدايا او از جلو چشمم رفت
روز بعد رفتم – به همان مكاني كه آن دختر گفت
مردم مي گريستند – عقل آدمي ضايع مي شد
مراسم خاك سپاري بود – چه كسي داخل قبر مي رفت
عمر و زندگي من – جان و معنويات من
رفت و دلم را با خود برد – مراسم دفن كه تمام شد
مردم پراكنده شدند – هر كدام به طرفي رفتند
آنجا تنها ماندم – لبريز از درد و غم
بر مزارش زانو زدم – از چشمانم خون باريدم
با او خداحافظي كردم – با يار وفادارم
مرگ بي امان آمد – بي موقع آمد
تو را از من گرفت – خدايا آن روزهاي خوشمان چه شد
هر لحظه شادمان بود – او خيلي مهربان بود
يك موقع دستم را گرفتي- حالا خاموش خوابيدي
دلدار زيبارويم خداحافظ – سر و صدائي از تو نيست
اين ناميق بيچاره – عاشق هر كي كه مي شه
سرنوشت اش را – دوباره از نو ديد
حالا ديگر با دلي زخمي – اين هم حكايتي ديگر از من)

چهار شنبه 17 خرداد 1392برچسب:, :: 8:38 :: نويسنده : داوود بدرزاده

 

اصطلاحات توركي

  زبان توركي آزربايجاني مانند ساير زبان‌هاي توركي از نظرِ ساختاري زباني التصاقي است. منظور از زبان التصاقي يا پس‌وندي اين است كه بن فعل در ابتداي واژه قرار مي‌گيرد و با افزودن پسوندها حالت‌هاي فعل تغيير مي‌كند. مثال: گل (بيا) گل‌دي (آمد)، گل‌دي‌لر (آمدند).
در زبان توركي آزربايجاني امكان ساختن فعل و مصدر از اسم و صفت وجود دارد. مثال: قولاخ (گوش)، قولاخ‌لاماخ (گرفتن از گوشِ كسي براي تنبيه)؛ ال (دست)، ال‌له‌مك (ورز دادن)؛ سو (آب)، سولاماق (آب پاشيدن)؛ گؤزل (زيبا [صفت])، گؤزل‌لمه‌ك (به‌زيبايي ستودن)، يئيين (تند [صفت]) يئيين‌لمك (شتاب گرفتن)؛ گؤز (چشم)، گؤزلوك (عينك)، گؤزلوك‌چو (عينك‌ساز يا عينك‌فروش)، گؤزلوك‌چولوك (عينك‌سازي يا عينك‌فروشي). اين ويژگي زبان‌شناختي، امكان گسترده‌اي براي افادهٔ روي‌دادها و افعال پديد مي‌آورد تاآنجا كه برخي از محققين شمار فعل را در زبان‌هاي توركي و ازجمله آزربايجاني غيرقابل شمارش دانسته‌اند.

آن -آنماق- آنلاماق

آن: لحظه، زمان- بير آندا: در يك لحظه-بير آنليق: يك لحظه -لحظه اي

آن فعل امر از آنماق: بياد آور

آنماق: بخاطر بياد آوردن  ياد كردن-

آنلاماق: فهميدن درك كردن-(آنلاماز: نفهم)



قارشي مقابل رو يا رو- مخالف ضد


ايرانا قارشي يئني تحريم لر   ايران مقابل تحريمهاي جديد

سرطانا قارشي مولتي ويتامين   سرطان در مقابل مولتي ويتامين

تورك ميللي فوتبول تاخيمي هلنده قارشي     - تيم ملي فوتبال تركيه  در مقابل هلند

 

 


يالين -برهنه-دست خالي-بي ساز و برگ

يالين

يالين آياق : پا برهنه

يالين مئشه لر : جنگلهاي خالي و برهنه

يالين(ساده، بسيط) جومله

يالين قالين (خميريله اولونموش قالين چؤرك)

- يالين‌ اوينار

يالين اوتر :

يالين گئت ياغيش آستينا :

---------------
لخت، بدون پوشش، برهنه. آياغى يالين دير. (پايش برهنه و بدون كفش است.) ◊فرد. (در مقابل زوج) ايكي جوفت يالين. (دو جفت و يك فرد كه به معناي 5 است.) يالينقيز (yalınqız) : تك و تنها، مجرّد. يالينقيز الْلي (yalınqız əlli) : با دست تنها، به تنهايي، يكه و تنها. يالينقيزليق (yalınqızlıq) : تنهايي، مجرّدي. يالينقيز يوْوشان (yalınqız yovşan) : بوتة درمنه، نوعي درمنه كه در مناطق سرد و معتدل مي‌رويد و مصرف دارويي و طبّي دارد.

 


اوت ot علف سبزه


اوت ot :علف سبزه

اوتمك otmek :جلو زدن پيشي گرفتن سبقت گرفتن  عبور كردن

اوتمك  :سوزاندن كز دادن با آتش تميز كردن

اوت: علف -اوت: عبور كن جلو بزن سبقت بگير

اوتن گون: روز گذشته- اوتن گئجه :شب گذشته- اوتن آي: ماه گذشته

................................... 


اوتن گونلريم

روزهاي گذشته ام

.................................

اوزاخلاردا يالقيز بير آغاج گيبي قالمشام ،آي اوتن يئل

منه يازين قيزيل گول لرينده ن موشدولوق گتير

.............................................................

اوتن خاطره لر    خاطرات گذشته
 

بير شعر يازماليام بو گون دوستا من

  

اوتن خاطيره لر ياديما دوشدو

         

او مني آتسادا من اونو آتمام

 

آيريليق شربتين تكينه ايشدي

----

باشدان باشا بو وطن

بيزيمكي دير اوشاقلار

وطنسيزي هميشه

يولدان اوتن آياقلار


 

چهار شنبه 16 خرداد 1392برچسب:, :: 8:34 :: نويسنده : داوود بدرزاده

آموزش سريع و ساده گرامر زبان تركي

مقدمه :
كتاب حاضر كه در مقابل شماست ، هدفش آموزش نقش اصوات و اساس و پايه هاي گرامر زبان توركي
آزربايجاني مي باشد . با مطالعه اين كتاب ، شما صاحب اطلاعات پايه اي و اساسي در مورد زبان توركي
آزربايجاني خواهيد شد .

بخش اول : الفباء
اگرچه الفباي كهن و مخصوص مردمان تورك الفباي اورخون بوده اما زبان توركي آزربايجاني در سده هاي
اخير با سه الفباء نوشته شده هست . در آزربايجان شمالي عربي ، كيريل و الفباي لاتين و در آزربايجان جنوبي
فقط با الفباي عربي نوشته شده هست . الفباي لاتين به علت سازگاري و هماهنگي بيشترش با زبان توركي
آزربايجاني ، امروزه به صورت الفباي رسمي و استاندارد در جمهوري آزربايجان شمالي مورد استفاده قرار
مي گيرد و بيشتر كتب وآثار نوشتاري زبان توركي آزربايجاني ، امروزه در اين الفباء توليد مي شوند و به علت
سادگي آموزش اين الفباء براي همگان نسبت به الفباهاي ديگر كاربردي تر مي باشد. زبان توركي آزربايجاني
شامل 32 حرف مي باشد كه هر حرف آن بيانگر يك صدا مي باشد .
بر خلاف زبانهايي همچون انگليسي كه بعضاً چند حرف بيانگر يك صدا مي باشد :
و ... ( ch = يا ( چ ( sh = مثل : ( ش
ويا در زبان فارسي براي يك صدا چند حرف وجود دارد :
ت – ط ) و ... = T ) ز –ض– ظ – ذ ) و يا = Z ) س – ث –ص ) يا = S ) : مثل
در زبان توركي آزربايجاني ( رسم الخط لاتين ) هر حرف بيانگر يك صدا و هر صدا تنها بيانگر يك حرف
مي باشد . به همين دليل الفباي لاتين مشكلات فوق را حل كرده و خواندن و نوشتن به زبان توركي را آسان
نموده هست . زبان توركي آزربايجاني شامل ٩ حرف صدادار و 23 حرف بي صدا مي باشد . كه حروف صدادار
به ترتيب زير مي باشند :
( A , O , U , I , Ö , Ü , E , Ə , İ )
5
در زير جدول الفباي زبان توركي آزربايجاني به صورت لاتين و عربي به طور كامل نشان داده شده است :
لاتين عربي



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 15 خرداد 1392برچسب:, :: 8:32 :: نويسنده : داوود بدرزاده

شعر زيباي تركي معروف به يا امام زمان گل اماندي
..........ابراهيم رهبر............
اي قلم سوزلرينده اثر يوخ ،آشنادن منه بير خبر يوخ
اي قلم در حرفهايت اثري نيست ،براي من از آشنا يك خبر نيست
گلدي بو جمعه ده گِده آلله ،فاطمه يوسفينن خبر يوخ
اي خدا اين جمعه هم آمدو رفت ،از يوسف فاطمه هم خبري نيست


ياندي پروانه لر شمع سوندي ،آيريليقدان اوره قانه دوندي
پروانه ها سوختند در پايان عمر شمع ،از جدايي دلها همه خون شد
شانيده رتبه ده بي بدلسن ،هر گوزلده اقا سن گوزلسن
در شان و رتبه بي همتايي ،و از هر زيبا،زيباتري اي اقا
كيم ديير آيريليق درده سالماز ،عاشقين دردينه الدن آلماز
چه كسي ميگويد جدايي انسان را دردمند نميكند ،صبر عاشق را لبريز نميكند
اي گوزوم يوللارا باخ داريخما ،گون هميشه بولوت آتدا گالماز
اي چشمهايم دلتنگ نشويد و به راه همچنان نگاه كنيد ،چرا كه هميشه آفتاب پشت ابر نميماند .
غنچه گوللر نه اندازه سولسون ،قلبيلر گويما قانيله دولسون
غنچه ها تا چه اندازه پر پر شوند ،مگذار قلبهاي منتظران خون شود
گلدي بو جمعه ده گلمه دين سن ،گون ساييم جمعه ي ديگر اولسون
اين جمعه هم آمد اما تو نيامدي ،روزها را مي شمارم تا جمعه ي ديگر شود .
اي صفايي هَله دوز فراقه ،يول سالاغ بيزده بيرده عراقه
اي صفايي بر فراقش صبر كن ،تا بار ديگر مسيرمان به سوي عراق افتد
قلبيلر غصه دن داغلي گالدي ،يا امام زمان گََل اماندي
كه قلبها از غصه ات داغدار شده است ،يا امام زمان بيا و رحم كن

چهار شنبه 14 خرداد 1392برچسب:, :: 8:27 :: نويسنده : داوود بدرزاده

آتا بابالار سوزلري

يئكه تيكه بوغازي ييرتار-------لقمه بزرگ آدمي را خفه ميكند..

ياشا باخما باشا باخ --------به سن وسال نگاه نكن به كله نگاه كن..

يارا بيتير آمما يئري قالار------- زخم خوب مي شود.ولي جايش ميماند.

يارام اوسته دوز سپمه--------- روي زخمم نمك نپاش..

ياش دا قورونون اودونا يانار -------- چوب تر هم به آتش خشك مي سوزد..

يادا يالوارما ------- به بيگانه قربان صدقه نكن..

يان منه يانيم سنه ------- اگر دلت من بخواد من هم دلم ترا مي خواد..

ياتير ياتير. يئم واقتي دورور -------خوابه وخوابه فقط زمان خوردن بيدار ميشود..

يامان گونون عوئمرو آز اولار ----------- گرفتاري در زندگي عمرش كم مي شود..

يادا قيز وئرمه ------- به بيگانه دختر نده

يئدي كارسيز اوغولدان بير كارلي قيز ياخشي دير---ازهفت پسربيكار بي عرضه.يك دختر با عرضه بهتره..


1-ظلملن آباد اولان ايو، عدليلن بر باد اولار

بناي كه با ظلم و ستم آباد شود، با عدل وداد ويران مي شود.

2-عزيزيم، عزيز تربيتي اوندان عزيز

فرزندانمان عزيزنمان هستند ، تربيت درست، آنها را براي مان عزيزتر مي كند.

3-غم يين غم يخار، آت غمي دوت دمي

غم خوردن زياد باعث افسردگي مي شود، غم خوردن را فراموش كن و از زندگيت لذت ببر.

4-آرپا اكن، بوغدا بچنمز.

كسي كه جو كاشته، نبايد انتظار برداشت گندم را داشته باشد.

5-فلكين الوان، الوان بوركي وار.

روزگار كلاهاي زيبا و رنگارنگي دارد.

6-قلنج قنين كسمز.

تيزي چاقوهيچ وقت دسته خود را نمي برد.

 

7-قودوران قخ گون ياشار

انساني كه زندگي پر مخاطره دارد و دنبال شر است، عمر كمتري هم نسبت به ديگران دارد.

8-آغيز ياندران آشي گوز تانير.

انساني كه يكبار آشي را داغ داغ خورده و دهانش سوخته پس از آن با چشمانش هم داغي آش را حس مي كند.

9-قاشين قايران يرده، ووردوي گوزين چخاتدو

آمدند ابرويش را درست كند، زدند چشمش را درآوردند.

10-قارين توخ اولاندا، چوخ زاد يادا دوشر.

شكم سيري، باعث دردسرهاي بسيار هم مي شود.

11-قره بخت داغلارا چخاندا داغلاري دومان آلار

انسان سياه بخت اگر به كوه هم پناه ببرد كوه را هم دود فرا مي گيرد.

12-قونشي اوغلوندان چراغ يانماز.

از پسر همسايه هم خيري به ما نمي رسد.

نويسنده مطلب و ترجمه فارسي همتعلي معزز.

1-سوزي آت يره صاحبي گوتورر******تا حرف بزني طرفش خودش متوجه ميشه
2-شادلقيوا شيتليق ايلمه *****شادي خود را به تلخي تبديل نكن
3-شعورلي اوغول نيلور دده مالين*****پسر با شعور احتياج به مال پدر ندارد
4-يكه باشين يكه بلاسي وار *****سر(مقام) بزرگ بلاي بزرگي هم دارد
5-حلال مالا زوال يوخدي ******مال حلال آفت ندارد
6-چوبانين گوگلي اولسا قره سودان قيماق دوتار*****اگر چوبان ميل داشته باشد از شير سياه كره ميگيره
7-ظالمون ياتماقي اوياقلقيندان افضلدي *****خواب ظالم از بيداري بهتر است
8-آرپا اكن بوغدا بچنمز *****كسي جو بكارد گندم درو نمي كند
9-غم يين غملي اولار. آت غمي دوت دمي ****غم بخوري غمگين مي شوي *غم را بانداز دم را بگير
10-عزيزم عزيز .تربيتي اونادن عزيز****** اولاد عزيزه ولي تربيت اش از آن عزيزتر 
ارسال شده توسط همتعلي معزز

  1. بيز قايل اولدوق قازا قاز اوزوين قويدي نازا
  2. بيرتيكه بير داغ آشيرار
  3. باغلي قاپونون بير عيبي وار آچوخ قاپونين مين عيبي
  4. باشووا داشدا سالسان اوجا يردن سال
  5. پشيك الدويروب گوز قورخوتما
  6. هرنه سالسان آشووا او چخار قاشيقيوا
  7. تيكه قارين دويورماز محبت آرتوورار
  8. جهنمه گيدن اوزونه يولداش آختارار
  9. جوانا گيتمين قز قوجويا يالوارار گيدر
  10. خالق يخاني مخلوق نجه قوزار

    1-آتاسيني تانيمييان . بالاسيني تانيماز

    (منظور كسي كه پدرش را نشناسد، فرزندش را هم نمي شناسد)

     

    2-آتاوا نئجه باخارسان، بالان دا سنه ائله باخار .

    (منظور هر آنقدر كه احترام پدرت را نگه داري، فرزند تو نيز همانگونه احترام تو را نگه مي دارد)

     

    3-آتا مالينا گوز تيكن .مال سيز قالار

    (منظور كسي كه چشم بر مال پدر بدوزد ، مفلس مي ماند)

     

     

    4-آتا نه اكر اوغول بيچر.

    (منظور پدر در هر كاري موفق باشد ثمره اش به پسرش مي رسد)

     

    5-آتا دوغرار .بالا يئير .

    ( منظور پدر كار مي كند و پسر بهره اش را مي برد)

     

    6-حكيمه گئده رسن دوا وئره. فالچيا گئده رسن دووا .

    (پيش دكتر بروي دارو مي دهد. پيش فالچي بري دعا)

     

     

    7-حكيم جئيران اتي بويورمويوب.

    (كنايه) دكتر گوشت آهو امر نكرده ؟؟؟)

     

    8-حكيم سيز و حاكيم سيز يئرده قالما

    (دركشوري وياشهري بدوني دكتر وحاكيم نمان )

    9-حكيم دن سوروشما . دردي چكندن سوروش.

    (درد خود رااز دكتر نپرس از دردمندان بپرس )

    10-حكيم محرم دي

    (دكتر براي مريض محرم است )


    1- شرعه گيدن اوز سوزون دانيشار **
    *كسي تنها به قاضي بره. حرف خودش را مي زند*
    2- قاشين قايران يرده  ووردون گوزين چخاتدون **
    *خواستي ابروش درست كني  چشمش را در آوردي*
    3- قورقانين ياناني چتلار**
    * انسان عجول قبل ازاينكه پخته شود سوخته ميشود
    4- قوريان  گوزه  چوپ  دوشر**
    كنايه از اين كه از هرچي بترسيد بر سرتان مي آيد
    5- قورد  نه  بيلور   قاطر  باهادي **
    كنايه از فردي كه قدر چيزهاي را كه دارد نمي داند
    6- قورخ   اوندان  كه قوخماز   تاريسيندان **
    بترس از كسي كه از خدا نمي ترسد
    7- كور  نه  ايستر  ايكي گوز   بيري اگري بيري دوز **
    كور از خدا چي ميخواد دو چشم بينا
    8-كشينون  قيمتي  انگينون  آلتندادي **
    ارزش مرد در گفتار اوست
    9-حلال  كسب  عبادتدندي  **
    كسب حلال از عبادت است
    10-گميده اوتوروب   گميچي گوزي چخاتما
    كسي كه نجات دهنده شماست او را از بين نبر

    1-بير ايش باشلامايينجا، قورتارماز.

    تا كاري را آغاز نكني آن كار به انجام نمي رسد.

    2- بير ايشي بيتيرمه يينجه، بير ايشه باشلاما .

    كاري را تمام نكرده، كارديگري را شروع نكن .

    3- غوربت جنت اولسادا گئنه وطن ياخشيدير .

    غربت به مانند بهشت هم باشد باز وطن بهتر است .

    4-يتيم مه واي واي دئين چوخ اولار چئوره ك وئره ن يوخ.

    براي يتيم دلسوز زياد است  ولي دست گير كم است .

    5- آدي بيزيم  دادي اوزگه نين .

    اسمن مال ماست ولي استفاده اش بهر ديگران .

    6- آرادا يئيير  اورتادا گزير .

    كنايه به آدم تنبل است: سر سفره با همه ميخورد اما در كار پيدايش نيست .

    7- يوزنامرد بيرمرده  قوربان .

    صد نفر نامرد فداي يك نفر مرد .

    8 – ديل وار بال گئتيره ر   ديل وار بلا .

    زبان است حرفهاي خوب ،شيرين ميزند .زبان است  حرفهاي شر ميزند.

    9 – حق سوزه آخار سولار دايانار

    حرف حق آبهاي جاري را متوقف مي كند.

    10- هر زادين  تزه سي  دوستون كوهنه سي .

    هر چيزي تازه اش خوبه  اما دوست قديميش خوبه .


    1-     آباداولا سان خالخال، بيري يا تار – بيري قالخار

    2-     آباد اولار بولبولم – خرابه اولار بايقوشام

    3-     آبروني يئيب، حيانين اوستوندن،سوايچيب

    4-     آت آلماغا جا هال گونده ر ،قيزآلماغا آهال گونده ر

    5-     آتا - آنااولميان، آتا-آنا قدرين،بيلمز

    6-     آتا،آنا تخت ياراديب ،بخت ياراتماييب

    7-     آتا،آنا جيره سيز بيرنوكردي

    8-     آتا،آناسيناخيري اولميانين كيمه خيري اولار

    9-     آتا، اوغولا باغين قييدي ،اوغول آتايا سالخيمين قيمادي

    10-   آتا تؤكدوگين،بالا يغيشد يرار

    11-   آتا چؤره گي ميدان چؤره گي ،اوغول چؤره گي زندان چؤره گي

    12-   آتانين دوعاسي ، آنانين ناله سي

    13-   آت اوراغي گوزله قيراغي

    14-   آت اولاندا،ميدان اولماز،ميدانااولاندا آت

    15-   آت ايلن يولاچيخان ايشّگين واي حالينا

    ارسال شده توسط خانم پريسا خداياري


    1. آينايا نئجه باخسان اؤزونو هايلا گؤره رسن (چون قد بنمود راست ,خود شكن آئينه شكستن خطا است)
    2. آبي دونوم پاريلدايار, باغير ساق لاريم قريلدار( پوز عالي جيب خالي )
    3. آت آت اولونجا يييه سي مات اولار (تا گوساله گاو شود دل صاحبش آب شود)
    4. آت آلماميش طؤيله تيكدير(اول آخور به بند بعد گاوش را بخر)
    5. ات ديرناق دان اولماز(گوشت از ناخن جدا نمي شود)
    6. اَر – آروادين ساواشي ياي گونونون ياغيشي (دعواي زن و شوهر مثل باران تابستان است (زود تمام مي شود))
    7. اوردونو يالان ساخلايار(اردو را  دروغ نگه نمي دارد)
    8. اَر همت له قوُش قانادلا ,قالخار(مرد با همتش با بالش اوج مي گيرد)
    9. ائششگي مينيب حلواني يييب (خرش از پل گذشته است)
    10. ائششگه قيريل چاتسان ده بري آرتماز(خر را اگر طلا بار كني قيميتش نيفزايد)
    11. ائششك آنقيرار ايتين باشي  آغرييار (خر عرعر مي كند سر سگ درد  مي كند)
    12. ائشين اينانما(بشنو , باور مكن )
    13. اصيل ايتمز آري ياغ اييمز (اصالت از بين نرود و روغن صاف نگندد)
    14. اصلي اولماسايدي كرم داغ لارا دوشمزدي (اگر اصلي (معشوق ) نبود كرم (عاشق) سرگردان كوه ها نمي شد)
    15. اكيمين سققلين يولار (كسي كه نكاشته ريشش را مي كند)
    16. اوُجوز اَتين شورباسي اولماز(از گوشت ارزان شوربا نشود)
    17. اوُجوز دان باهاسي اولماز(گرانتر از ارزان نشود )9
    18. اوخودوغونو قوي دئمه آنلاديغيني دئنه (خوانده اي نگو آنچه را فهميده ايي بگو)
    19. اَل مرد اولار گوز نامرد(دست مرد است و چشم نامرد)
    20. اؤزگه يه قوُيو قازان اؤزو دوشر(چه مَكَن كه خود اُفتي)
    باساني كسمزلر (غالب را سر نبُرند)

    ۱- اؤلن آدام ديريلمز.

    ۲ - آت آياغي كوُلك؛اوْزان ديلي چويك اولور.

    ۳ - آت ايشلر ار اؤيونر.

    ۴ - آت ايشلمسه ار اؤگونمز.

    ۵ - آت قارداشدان ياخين دير.

    ۶ - آت منيم آلتيمدا بودورماسين.

    ۷ - آت يئمه ين آجي اوتلار بيتمسه ييي.

    ۸ - آتا اوغول قازانير؛آد اوچون.

    ۹ - آتا سوزو ايكي اولماز.

    ۱۰ - آتا آدين يورتمايان خويراد اوغول بئليندن انمسه ييي.


    جهت مشاهده اين مطلب به ادامه مطلب در زير مراجعه شود:


    ۱۱ - آري گونولده اولسا شراب آچار.

    ۱۲ - آغير يوكلرين زحمتين قاتير بيلير.

    ۱۳ - آللاه – آللاه دئميينجه ايشلر اؤنمز.

    ۱۴ - آنا حقي ؛تانري حقي.

    ۱۵ - آيدان آري؛گوندن گوركلي.

    ۱۶ - اجل وعده ايرميينجه كيمسه اولمز.

    ۱۷ - ارمالينا قييماينجا آدي چيخماز.

    ۱۸ - ازلدن يازيلماسا قول باشينا قضا گلمز.

    ۱۹ - اسكي پامبوق بئز اولماز.

    ۲۰ - اسكي دونون بيتي؛اوكسوز اوغلانين ديلي آجي اولور .

    ۲۱ -اسلان انيگي ينه اسلاندر.

    ۲۲ - اورلاشوبان سولارداشسا دنيز دولماز.

    ۲۳- اوزون ياشين اوجي اولوم؛آخري آيريليق.

    ۲۴ - اوغوزون عارسيزي توركمانين دلي سينه بنزه ر.

    ۲۵ - اوغول آتادان گؤرمينجه سفره چكمز.

    ۲۶ - اوغول آتانين يئتيريدر؛ايكي گوزوندن بيريدر.

    ۲۷ - اوغول دخي نيله سين ؛بابا اولوب مال قالماسا.

    ۲۸ - اونجه سودون؛سونرا قانين ؛ سوندا جانين آلدي .

    ۲۹ - بابا ماليندان نه فايدا باشدا دولت اولماسا.

    ۳۰ - باش اسن اولسا؛پورك بولونمازمي اولور.

    ۳۱ - بير ايگيدين قره داغ يوموروسونجا مالي اولسا ييغار؛ديررطلب ايدر؛نصيبيندن آرتيغين ييه بيلمز.

    ۳۲ - بيلديگين اونوتماسا عقل ياخشي.

    ۳۳ - تپه گن كؤپوني سوسه گن ييرتار.

    ۳۴ - تكبرليك ايليه ني تانري سئومز.

    ۳۵ - چاليشان قره پولاد ئوزقيليجن كوتلمز.

    ۳۶ - چيخان جان گرو گلمز.

    ۳۷ - دنيا شيرين ؛جان عزيز.

    ۳۸ - دنيا شيرين؛جان دادلي.

    ۳۹ - دوغرو يول گورونوركن؛اگري يولدان گلميه يين.

    ۴۰ - دولتسيز شريندن آللاه ساخلاسين .

    ۴۲ - دولتلي اوغول قوپسا اوجاغنين گؤزودور.

    ۴۳ - دوه جه بويوموشسن؛كوشكجه عقلين يوخ؛تپه جه يويوموشسن داريجا بئينين يوخ

    ۴۴ - قادا پولاد اؤزقيلينجيم قينين دوغرار.

    ۴۵ - قادر تانري وئرميينجه ارباييماز.

    ۴۶ - قارااواشا دون گئييرسن قادين اولماز.

    ۴۷ - قاري دوشمن دوست اولماز.

    ۴۸ - قره ائشك باشينا ئوين وورسان قاتير اولماز.

    ۴۹ - قره پولاد قيليچي چالمايينجا قريم دؤنمز.

    ۵۰ - قره قوچا قييماينجا يول آلينماز.


چهار شنبه 13 خرداد 1392برچسب:, :: 8:24 :: نويسنده : داوود بدرزاده

آزربايجان مارالي


آي قيز، گزمه آرالي


گوگلوم سندن يارالي


گوزلرينه حيرانام


آزربايجان مارالي


 


سن بولاق اوسته گلنده


قييقاجي باخيب گولنده


آلدين صبري قراريم


آزربايجان مارالي


 

من قور بانام گوزلره


شيرين شيرين سوزلره


بيرقوناق گل بيزلره


آزربايجان مارالي

 

 

اوگونه قوربان كسره م


گلمه سن سندن كوسره م


گزره م سندن آرالي


آزربايجان مارالي


قايناق:http://azarigizi.blogfa.com

چهار شنبه 12 خرداد 1392برچسب:, :: 8:19 :: نويسنده : داوود بدرزاده

زبان تركي

زبان رسمي و يا دولتي، زباني است كه از سوي يك دولت بدان موقعيت قانوني ويژه اي مانند كاربرد در امور اداري، مجلس قانونگذاري و سيستم قضائي يك كشور و .... اعطا شده باشد. اين تعريف هرچند مربوط به عصر حاضر است، اما با دقت و صحت كافي مي توانند در باره زبانهاي دولتي در تاريخ نيز بكار برده شود.

 

به گواهي هزاران سند و مدرك تاريخي، زبان توركي اقلا در يك هزار سال اخير - در برخي دوره ها به همراه فارسي و اغلب بدون آن- يكي از زبانهاي رسمي و دولتي دولتهاي توركي حاكم بر اراضي ايران امروزي بوده و در صدور فرمانها، مكاتبات نهادهاي گوناگون دولتي، انتشارات و اسناد و مدارك رسمي دولتي، ديپلماسي بين المللي و ارتباطات ديپلماتيك خارجي، مناسبات رسمي بين سران دولتها، چاپ اسكناسها و ضرب سكه و ... بكار رفته است. برخي از اين دولتها عبارتند از دولت بستام (ويستهام)، بني ساج، سالاريان (كنگريان)، سيمجوريان، سبكري، قاراتگيني، غزنويان (سبك تكيني)، خوارزمشاهي (انوش تكيني)، سلجوقيان كبير، سلجوقيان خراسان، سلجوقيان كرمان (آل قاورد)، سلجوقيان اصفهان، سلجوقيان لرستان (برسقيان)، سلجوقيان همدان-آزربايجان، سلجوقيان عراق-آزربايجان، شوملا (شمله) افشار-عربستان (خوزستان)، قتلق خانيان كرمان (قاراخيتاي)، آق سنقريان (احمد يليان)، اتابكان آزربايجان (ايلدنيزيان)، آل پيشگين، اتابكان فارس (سالغوريان)، اتابكان يزد، ايلخانيان (هلاكوئيان)، جلائريان (ايلكانيان)، چوپانيان (آل سلدوز)، ارغون شاهيان، اينجوئيان (آل مظفر)، تيموريان (كوركانيان)، تيموريان خراسان، تيموريان اصفهان، شيروانشاهان، قاراقويونلوها (بارانلوها)، آغ قويونلوها (بايندريه)، صفويه (قزلباشيه)، افشاريان، خانات آزربايجان (افشار-اورميه، كنگرلو-ماكو، بيگلر بيگي-تبريز، بدير اوغلو-اردبيل، دنبلي-خوي، شقاقي-سراب، گرگر، نمين، خياو، قاراداغ، مراغه، ...)، قاجاريان، حكومت ملي آزربايجان.

 

زبان توركي، زبان رسمي دربار، سلاطين و هئيت حاكمه: مهمترين مصداق رسمي و دولتي بودن يك زبان، كاربرد آن از سوي هئيت حاكمه و در گذشته سلاطين و دربار است. در متون تاريخي بيشماري به كاربرد زبان توركي به عنوان زبان سلاطين و دربار و هئيت حاكمه در دوره اسلامي ايران و در برخي از موارد پيش از آن اشاره شده است. اين كاربرد به تنهائي براي اثبات رسمي بودن زبان توركي در عهد اين دولتها كافي است. زبان كاري سلاطين و پادشاهان ترك، توركي بوده است و بسياري از آنها مانند سلطان سنجر اصلا فارسي نمي دانسته اند و يا مانند ناصرالدين شاه به سختي به آن تكلم مي كرده اند.

 

نخستين نمونه حضور زبان توركي به عنوان زبان رسمي و دولتي درباريان و شاهان در دربارهاي دولتهاي حاكم بر اراضي ايران مربوط به عهد دولت ساساني و دوره هرمز چهارم نوه ايستمي خان خاقان دولت گؤك تورك مي باشد و اوج آن مربوط به دوره صفوي است. در دوره صفوي توركي، زبان دولتي و رسمي اين دولت بود. شاهان، سران دولت و افسران عاليرتبه نظامي قيزيلباششان در دربار و ارتش، چه در تبريز، چه در اصفهان و چه در قزوين، به توركي سخن مي گفتند. دولت بالكل تحت حاكميت تركان قرار داشت و سران دولت همه ترك بودند. آخرين نمونه ها مربوط به دوره قاجار است. در دوره قاجار زبان توركي، زبان دربار و سلاطين و وليعهد و بنابر اين زباني رسمي و دولتي بود، زبان آريستوكراسي و اعيان و اشراف تلقي مي شد و مورد علاقه و توجه توده مردم نيز بود.

 

زبان توركي، زبان رسمي ارتش و نيروهاي مسلح: پس از دربار، عرصه ديگري كه همواره بر حضور كاربرد زبان توركي به عنوان زبان انحصاري آن در تاريخ دولتهاي حاكم بر ايران اشاره مي شود، ارتش و نيروهاي مسلح است. زبان توركي از دير باز زبان ارتشهاي ايران بوده است. مانند عرصه دربار، در اين عرصه نيز كاربرد زبان توركي منحصر به دوره بعد از اسلام و دوره حاكميت تركان بر ايران نبوده به پيش از آن و دولتهاي غير توركي نيز بر مي گردد.

 

از نخستين نمونه هاي كاربرد زبان توركي در ارتش، نمونه بهرام گور فرزند يزگرد يكم پادشاه ساساني بود كه در سال ۴۲۰ ميلادي بر تخت پادشاهي نشست مي باشد. در تاريخ زين الاخبار يا تاريخ گرديزي كه بيش از يك هزار سال قبل در سال 444 هجري تأليف شده، چنين گفته مي شود: "بهرام گور به هر زبان سخن گفتي، به وقت چوگان زدن، پهلوي گفتي و اندر حربگاه، توركي و اندر مجلس، با عامه دري گفتي، ...". آخرين نمونه ها مربوط دوره احمد شاه قاجار است. فرمانده گارد قزاق محافظان احمدشاه، و والي نظامي ايالت آزربايجان، سرلشگر عبدالله خان امير طهماسبي نطقها و گزارشات نظامي خود به پادشاه را به توركي به عرض مي رساند.

 

زبان توركي در مكاتبات ديپلماتيك خارجي: زبان توركي در دوره هاي گوناگون به عنوان زبان رسمي و دولتي در مكاتبات ديپلماتيك خارجي نيز به كار رفته است. مشهورترين اينگونه مكاتبات، مكتوبات توركي سلاطين صفوي به پادشاهان كشورهاي اروپائي است كه در موزه هاي گوناگون جهان نگهداري مي شوند. از اين دسته است نامه شاه تهماسب اول (١٥٧٦- ١٥٢٣) به امپراتور عثماني سلطان سليم (١٥٧٣- ١٥٦٦)، نامه صفي شاه اول صفوي (١٦٤٢- ١٦٢٨) به امپراتور اتريش و پادشاه مجارستان فرديناند دوم، و نامه حسين شاه صفوي (١٧٢٢-١٦٩٤) به دوك ساكسون و پادشاه لهستان فردريك اوگوست نعل شكن، هر سه به زبان توركي آزربايجاني. در اين دوره براي نگارش ديواني توركي اداره و كارمندان ويژه اي اختصاص داده شده بود. زبان دولتي توركي، فارغ از موقعيت جغرافيايي پايتخت امپراتوري توركي –آذربايجاني صفوي، هم در آذربايجان (تبريز و قزوين) و هم در فارسستان (اصفهان) بكار ميرفته است. كاربرد رسمي زبان توركي محدود به عرصه خاصي نبوده و دايره ي گسترده اي از احكام و فرامين و مكاتيب و مراسلات ديپلماتيك تا امان نامه را شامل ميشده است. طيف مخاطبان نه تنها شامل مقامات ايراني و مردم ايران (كه زبان ملي اكثرشان توركي بود) و يا سلطان عثماني و ديگر سلاطين ترك همزبان و همتبار و همدين بوده، بلكه پادشاهان روسيه و مجارستان و اتريش و لهستان و ... را نيز در بر ميگرفته است.

 

زبان توركي در روابط سياسي خارجي: در تاريخ دولتهاي توركي ايران، زبان توركي به عنوان زبان رسمي در روابط سياسي خارجي اين دولتها نيز بكار رفته است. كاربرد زبان توركي به عنوان زبان رسمي سران دولتها و بويژه شاهان در روابط خارجي و ديدار با شاهان و سران دولتهاي ديگر، نه تنها در همه دولتهاي توركي حاكم بر ايران ديده مي شود، حتي در دوره دولت پهلوي نيز شايع بوده است. چنانچه رضاخان در ديدار رسمي با آتاترك طي سفر خود به توركيه، به زبان توركي سليس صحبت كرده است. در طول تاريخ، بسياري از سفراي دولتهاي توركي ايران نيز صرفا زبان توركي را كه زباني رسمي و دولتي بود مي دانسته اند و در روابط خارجي بكار مي بردند. به عنوان مثال سفير شاه عباس موسي بيگ در هند جز زبان توركي نميدانست. محمد رضا بيگ سفير ايران در پاريس (١٧١٥) نيز زبان فارسي را بلد نبود.

 

زبان توركي در ثبت عهدنامه هاي بين دولتها:كاربرد زبان توركي به عنوان زبان روابط خارجي، محدود به ارتباطات شفاهي نبوده بلكه عرصه ديپلماسي مكتوب و ثبت عهدنامه ها را نيز شامل مي شده است. به عنوان مثال متن پيمان قصر شيرين منعقده با دولت عثماني در سال ١٥٣٩ تنها به زبان توركي نوشته شده است.

 

زبان توركي، زبان رسمي در صدور فرامين داخلي: يكي از مهمترين مصاديق كاربرد زبان توركي به عنوان زبان رسمي و دولتي در امور اداري، استفاده از آن در صدور فرامين داخلي است. نمونه هاي متعدد اينگونه فرامين توركي در موزه ها و كتابخانه هاي جهان پراكنده است. به عنوان مثال فرمان شاه اسماعيل (١٥٢٤-١٥٠٢) و امان نامه شاه عباس دوم صفوي (١٦٦٦-١٦٤٢) به منوچهرخان بيگلربيگي شيروان، هر دو به زبان توركي آزربايجاني

 

سكه ها و اسكناسها، گواه دولتي بودن زبان توركي در ايران:از مهمترين عرصه هاي دولتي بودن زبان توركي در تاريخ ايران، كاربرد آن در اسناد رسمي دولتي و در راس آنها سكه ها و اسكناسها است. نوشته هاي توركي بسيار پيشتر از آنكه نخستين كلمات فارسي بر پولها ظاهر شوند، بر پولهاي دولتهاي توركي و آزربايجاني حاكم بر اراضي ايران امروزي بكار رفته اند. كاربرد زبان فارسي بر سكه ها در اراضي ايران امروزي، پديده اي نسبتا جديد بوده و مربوط به قرن شانزده در عصر صفويان و حمله اشرف افغان به فارسستان آنهم در فرم شعر است. پيشتر از آن، و بر خلاف زبان توركي، زبان فارسي هرگز بر سكه ها بكار نرفته بود. قريب به تمام دولتهاي توركي حاكم بر آزربايجان و ايران امروزي، زبان، كلمات، عبارات و نوشته هاي توركي را در پولها (سكه ها، اسكناسها)، مهرها، طغراها، توقيعات، فرمانها، نامه ها و ديگر اسناد رسمي دولت خويش بكار برده اند. خطوط بكار برده شده در ثبت اين نوشتجات توركي، عربي، اويغوري، چيني حتي رونيك گؤك تورك بوده است. به عنوان نمونه دور تا دور نخستين اسكناسها ويا چاوهاي تورك عباراتي به خط توركي ختائي و يا اويغوري درج شده است. بر سكه هاي سلسله هاي موغولي تورك، عباراتي توركي مانند "قوتلوق بولسون" (مبارك باد) چاپ شده است. بر سكه هاي چنگيزخان عبارت توركي "قاآن العاديل، چنگيز خان′ينگ يارليغي" (حكم شاهنشاه عادل، چنگيز شاه) ديده ميشود. نمونه ديگر اسكناس چرمي نادرشاه افشار است كه بر آن جمله  كوتاه توركي "دئمه گؤتور" نوشته شده بود. جمهوري (حكومت ملي) آزربايجان تاسيس شده در سالهاي جنگ جهاني دوم، نخستين دولت توركي و آزربايجاني در ايران و آزربايجان جنوبي است كه اسكناسهاي ملي و ديگر اسناد دولتي خود را، منحصرا به زبان توركي چاپ و نشر داده است.

 

زبان توركي، زبان رسمي قورولتايها (مجالس مشورتي): كاربرد زبان توركي در قورولتايها، نهادهايي كه معادل مجلسهاي موسسين و قانونگزاري معاصر اند، يكي ديگر از عرصه هاي كاربرد اين زبان به عنوان زباني رسمي و دولتي در ايران است. اسناد و مدارك تاريخي موجود نشان مي دهند كه در همه قورولتاهاي دولتهاي توركي حاكم بر ايران، زبان بكار برده شده زبان توركي بوده است. برجسته ترين نمونه، قورولتاي موغان در دوره نادر شاه افشار است. زبان رسمي اين قورولتاي توركي بوده و خود نادرشاه نيز با همه مدعووين و مهمانان داخلي و خارجي، صرفا به توركي صحبت كرده است.

 

زبان توركي، زبان يادمانهاي تاريخي: يكي ديگر از مصاديق رسمي و دولتي بودن زبان توركي در تاريخ ايران، كاربرد آن در يادمانهاي تاريخي برپا شده توسط دولتهاي توركي حاكم بر ايران و سلاطين و مقامات اين دول توركي است. دو نمونه مهم از اينگونه يادمانهاي دولتي با متون توركي، سردر حرم امام علي در نجف عراق و سنگنوشته معروف به كتيبه نادري و يا كتيبه كلات در ايران است. اين دو يادمان به امر نادرشاه افشار و با اشعار توركي برپا گرديده اند.

 

زبان توركي، زبان رسمي نهاد دولتي ملك الشعرائي: در گذشته ملك الشعرائي مقامي رسمي و دولتي بود و از سوي پادشاه اعطا مي شد. زباني كه ملك الشعراها در سرودن اشعار خود از آن استفاده مي كردند، زبان رسمي و دولتي دولت مذكور بوده و سروده هاي آنها نيز داراي ارج و منزلت اسناد رسمي بوده است. زبان توركي–در برخي مقاطع حتي به تنهائي- زباني رسمي نهاد ملك الشعرائي در دولتهاي توركي بوده است. به عنوان نمونه در دوره شاه اسماعيل صفوي، حبيبي شاعر توركي سراي معروف متولد برگشاد، ملك الشعراي دربار امپراتوري صفوي بود و شعري به فارسي از او در دست نيست. اين بدان معني است كه در عهد وي، توركي يگانه زبان رسمي و دولتي دولت صفوي بوده است. در برخي موارد نيز همزمان دو منصب ملك الشعرائي يكي براي توركي و ديگري براي زبان ديگري مانند فارسي وجود داشته است. به عنوان مثال تاثير تبريزي، ملك الشعراي دوره شاه سليمان و شاه سلطان حسين، داراي منصب ملك الشعرائي توركي بوده است. (از سروده هاي رسمي وي: قصيده توركي در مدح شاه سليمان الصفوي، قصيده توركي به مناسبت جلوس به تخت شاه سلطان حسين الموسوي، ترجيع بند توركي، مثنوي توركي عيد سروده شده به امر پادشاه، غزل توركي به مناسبت تشريف فرمائي شاهزاده سلطان اكبر ايبن اورنگ زيب).

 

زبان توركي در مراسم مذهبي دولتي: زبان توركي از سوي دولتهاي حاكم بر ايران به عنوان زبان رسمي آئينها، مراسم و تبليغات ديني نيز بكار رفته است. كاربرد زبان توركي به عنوان زبان دولتي ديني حتي پس از سقوط دولت قاجار و در اوان دوره پهلوي نيز ادامه داشته است. چنانچه در منابع تاريخي از شركت رضاخان (سرادر سپه) در مراسم عزاداري عاشورا در مسجد تركان (مسجد شيخ عبدالحسين) و خواندن نوحه توركي سخن گفته مي شود.

 

چهار شنبه 11 خرداد 1392برچسب:, :: 8:13 :: نويسنده : داوود بدرزاده

يكهزار واژه اصيل تركي در پارسي 1000

1. آئينه

= آينا = آي (ماه) + نا (اك) = ماه وش ، تركيب آينا مانند دُرنا و قيْرنا

2. آئين

= آييْن و اوْيوُن = جشن ، مراسم جشن باستاني و ساليانة تركهاي چين

3. آباد

= آپاد ، آوا ، اوْوا ، آواد = از ريشه هاي قديمي ترك بمعناي جاي خرّم و سرسبز ، محل زندگي آدمي ، بصورت پسوند در انتهاي اكثر روستاها ، اَبَد در عربي نيز جمع اين ريشه است: ابدالآباد = منتهي الآباد ، آوادانليق = آباداني ؛ احتمالاً اوْبا نيز محرف همين كلمه است و ريشة اصلي آباد نيز همان اوْب (محل زندگي) است. در واقعيت هم جاي زندگي انساني را آبادي مي گويند نه جاي پر آب را! كه اگر غير اين بود بايستي درياها و جزائر را بزرگترين آباديها مي پنداشتيم. احتمال خيلي قوي ائو (= محل زندگي) نيز محرف همين اوْب باشد. پسوند آوا از قديمي ترين پسوندها در انتهاي نام دهات ترك مي باشد.

4. آبجي
= آباجيْ = آغاباجي = آغا (پيشونداحترام براي خانمها) + باجي (خواهر) = خواهر مكرمه و بزرگوار
5. آتاباي/ت

= آتا (پدر) + باي (باخ: بيگ) = بيگ بزرگ ، بيگ پدر ، طايفة بزرگ تركمني (18)

6. اتابك

= آتابك = آتابئيگ = آتا (پدر ، بزرگ) + بيگ (ه.م) = خان بزرگ ، خان خانان ، وزير ، سابقاً از رتبه هاي درباري در حكومت هاي ترك (باخ: اتابكان) (1،27):

اي صبا برساقي بزم اتابك عرضه دار

تا ازآن جام زرافشان جرعه اي بخشد بمن/حافظ

7. اتابكان

اتابك از رتبه هاي بالاي درباري بود و سلسله حكومتهائي در نقاط مختلف دنيا تشكيل دادند از جمله:

اتابكان آذربايجان(531-622 ق) ، اتابكان اربل (539-630 ق) ، اتابكان الجزيره (576-648 ق) ، اتابكان شام (497-549 ق) ، اتابكان سنجار(566-617 ق) ، اتابكان فارس(543-686 ق) ، اتابكان لرستان (543-740 ق) ، اتابكان موصل(521-631 ق)

8. آتاترك/ت

= آتا (پدر ، بزرگ) + تورك = پدر ترك ، ترك بزرگ ، لقب مصطفي كمال پاشا

9. آتاش

= آداش = آدداش = آد (نام) + داش (هم) = همنام (1)

10. اتاغه

و اتاقه = اوْتاقا = اوْتاق (ه.م)+ ا(اك) = كلغي با پرهاي بعضي مرغان

11. اُتاق

= اوْتاق = اوْداق = اود(اودماق = آتش زدن)+ اق(اك) = جاي گرم ؛ اودا = منزلگاه ، اوتاغه (ه.م) ؛ اجاق (ه.م) محرّف اين كلمه است.

12. اتاليق /ت

= آتاليْق = آتا (پدر) + ليق (اك) = پدري ، للـه ، نگهبان ، منصبي در عهد صفوي ؛ اتاليقانه = شايسته (1،19)

13. اُتراق

= اوْتوُراق = اوتور (اوتورماق = نشستن) + اق (اك) = نشست ، جلوس ، استراحت كاروان بعد از يك حركت طولاني

14. اَترك

= بنظر همان اترنگ (ه.م) باشد كه در تركي اتره و اترك مي گويند ، در تركي اوغوزي يعني مرد سفيد مايل به سرخ (2) ، رود مرزي ايران و تركمنستان

15. اَترنگ

= ات (گوشت) + رنگ = رنگ گوشت ، صورتي رنگ

16. آتسز/ت

= آدسيْز = آد (نام ، شهرت) + سيز (اك صلبيت ، بي) = بي نام ، بي شهرت ، بي آوازه ، ابن محمدبن انوش تگين از سلسلة خوارزمشاهيان كه بين 521 تا 551 ه.ق حكومت مي كرد. از آنجاكه گاهي آنرا اَتسز مي خوانند به اشتباه آنرا بي گوشت (اَت= گوشت) و لاغر معني مي كنند.

17. آتش

و آتيْش = آت (آتماق = انداختن ، پرتاب كردن) + يش (اك مفاعله) = پرتاب دو طرفه ، به هم تير انداختن ، شليك به هم ، جرقّه ؛ شايد آتش بمعناي برافروخته فارسي باشد ولي در معناي اخير تركي است.

18. اَتليق

و اَتليغ = آتليْق = آت (اسب) + ليْق (اك) = اسب داري ، سواردلاور ، شخص مشهور ؛ اتلغ ار = سواره (1،19)

19. اُتو

= اوتو = اوت (اوتمك = پاك كردن ، زدودن ناپاكي ، به آتش گرفتن پشم و مو) + و (اك) = وسيلة صاف كردن چين و چروك ؛ اوتويه دوشمك = به اتو افتادن = تغيير ماهيت دادن

20. آتيش باي



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 10 خرداد 1392برچسب:, :: 8:10 :: نويسنده : داوود بدرزاده

افعال پر كاربرد تركي

 

 

آمدن : گلمك

خنديدن: گولمك

رفتن: گئتمك

يخ بستن: دونماق

گفتن: دئمك

خوردن: يئمك

بريدن: كسمك

كشيدن: چكمك

شستن: يوماق

ماليدن: اووماق

سوراخ كردن: دلمك

پوشيدن:گي مك

پاشيدن: سپمك

دوختن: تيكمك

ايستادن:دورماق

بيهوش شدن:اويماق

گذشتن: گئچمك

ماندن:قالماق

صبركردن:دوزمك

داخل شدن:گيرمك

قهركردن:دونمك

مردن:اولمك

پرشدن:دولماق

شدن:اولماق

كردن: اله مك

گم شدن:ايتمك

پژمرده شدن:سولماق

انداختن:سالماق

باريدن:ياغماق

خوابيدن:ياتماق

شناكردن:اوزمك

بيداركردن:اوياتماق

بيدارشدن:اويانماق

ورم كردن:شيشمك

سيرشدن:دويماق

ديدن:گورمك

راندن:سورمك

تاكردن لباس:بوكمك

پيچ دادن:بورماق

ريختن:توكمك

زاييدن:دوغماق

نوشيدن:ايچمك

پاره كردن:جيرماق

خريدن:آلماق

گرفتن:آلماق

Gəlmək

Gölmək

Getmək

Dunmaq

Demək

Yemək

Kəsmək

Çəkmək

Yumaq

Urmaq

Dəlmək

Geymək

Səpmək

Tikək

Durmaq

Oymaq

Geçmək

Qalmaq

Dözmək

Girmək

Donmək

Ölmək

Dolmaq

Olmaq

Eləmək

Itmək

Sulmaq

Salmaq

Yağmaq

Yatmaq

Üzmək

Uyatmaq

Uyanmaq

Şişmək

Doymaq

Görmək

Surmək

Bökmək

Burmaq

Tökmək

Duğmaq

Içmək

Cirmaq

Almaq

Almaq

دادن:وئرمك

زدن:وورماق

نوشتن:يازماق

بدست گرفتن:توتماق

حدس زدن:يورماق

پيداكردن:تاپماق

دانستن:بيلمك

دزديدن:قاپماق

ساختن:ائتمك

نگاه كردن:باخماق

دوشيدن:ساغماق

حرف زدن:دينمك

انداختن:آتماق

فروختن:ساتماق

سوارشدن:مينمك

نمازخواندن:قيلماق

بافتن:هورمك

چشيدن:دادماق

بوسيدن:اوپمك

عرق كردن:ته رلمك

پوسيدن:چورومك

رسيدن:يتيشمك

خشكيدن:قوروماق

رقصيدن:اويناماق

پيرشدن:قاريماق

آتش گرفتن:آليشماق

چاييدن:اووشوومك

صداكردن:سسله مك

گريه كردن:آغلاماق

ياددادن:بيلديرمك

كشتن:اولدورمك

فرستادن:گوند ه رمك

شكستن:سينديرماق

پركردن:دولدورماق

بلندكردن:قوؤزاماق

داغ كردن:داغلاماق

بستن:باغلاماق

تعطيل كردن:باغلاماق

تمام شدن:بيتمك

درك كردن:آنلاماق

بخشيدن:باغيشلاماق

دوستداشتن:سئومك

آشناكردن:تانيشماق

آشناشدن:تانيش اولماق

Vermək

Vurmaq

Yazmaq

Tutmaq

Yörmaq

Tapmaq

Bılmək

Qapmaq

Etmək

Baxmaq

Sağmaq

Dinmək

Atmaq

Satmaq

Minmək

Ğilmaq

Hörmək

Dadmaq

Öpmək

Tərləmək

Çürumək

Yetişmək

Qurumaq

Oynamaq

Qarimaq

Alişmaq

Üşümək

Səsləmək

Ağlamaq

Bıldırmək

Uldurmək

Göndərmək

Sindirmaq

Doldurmaq

Qovzamaq

Dağlamaq

Bağlamaq

Bağlamaq

Bitmək

Anlamaq

Bağişlamaq

Sevmək

Tanişmaq

Tanişo

 



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, :: 8:6 :: نويسنده : داوود بدرزاده

 

برخي اسامي محل به توركي همراه با معني آنها
 

 


آلين٫ آلينجا[آلن٫ آلنجه]: جبهه مقابل٫ ميدان (از ريشه "آلان" تركى به معنى ميدان). در اسامى "آلين قالا" . در ايران و آذربايجان و آسياى صغير به نامهاى "آلين قالا" و "آلينجا قالا" بسيار برخورد مىشود.
آغاج [آغاش٫ آقاج٫ آقاش]: درخت. در اسامى "قره آغاج", "آرمود آقاشلو".....
آرپا: در "آرپادره" ( دره جو).
اوجاق٫ اجاق: آتشگاه. ريشه كلمه از "اود" به معنى آتش٫ اصل آن اوداق=اود+آق.
ايچ: درون و قسمت تويى٫ نهانى.
ايل: طائفه٫ مردم. در نام "ايل چپان" ("ائل چاپان")
بالا: كوچك. در اسامى "عظيم بالا"....
باش: سر٫ اصلى و عمده. در اسامى "باش گل" به معنى درياچه و استخر اصلى.
بايير [باير]: به معنى زمين ناهموار مورب٫ از ريشه عربى. در اسامى "قره باير", "سارى باير"....
بوز:[بز]: رنگ خاكسترى٫ خاكى روشن. در اسامى "بزجه"٫ "بزچه لو".
" بگنمك" به معنى دوست داشتنى و محبوب.
بولاق [بولاغ٫ بلاق٫ بلاغ]: چشمه آب. در اسامى "آغ بولاغ٫" (يعنى سفيد چشمه) "قره بلاغ" (يعنى سياه چشمه), هاشم بلاغى, "ياستى بلاغ" (چشمه صاف و هموار), "قرخ بلاغ"=" قيرخ بولاق", (يعنى چهل چشمه), "بش بلاغ" (پنج چشمه), "قورو بولاغ" (يعنى چشمه خشك), "ملا بلاغى"٫ "ساوه چاى بلاغ"٫ "فاطمه بولاغى"٫" شاه بلاغ".....
بى [بيگ٫ باى]: به معنى ثروتمند٫ شوهر٫ مسئول٫ مافوق٫ رتبه اى ادارى و نظامى در دول ترك .... در اسامى "بيگلر"٫ " مراد بيگلو "٫ "-بيگ"....
بزولچين: "بيزوولوچين=بيزوو+لو+چين"=صاحب گوساله. "بيزوو" فرم آذرى "بوزاغى" قديم است.
داش [تاش]: سنگ٫ سنگى. در اسامى "داش تپه", "قره داش"٫ "قلعه قرا داش"٫ "داشلوجه" (داشلىجا به معنى سنگلاخ)٫ "داش بلاغ" (به معنى چشمه سنگى)....
دام [تام]: ساختمان٫ بنا. در اسامى "آقجه دام" (بناى سفيد).
داراق [درق]: به معنى جدا و پخش كننده٫ شانه٫ از مصدر "داراماق". مجازا راه فرعى و مالرو كه ازراه اصلى جدا مىشود.
ديزه [تيز-ديز]: جاى بلند و مرتفع. به صورت "دژ" به زبان فارسى داخل شده است. در نام "ديزچى".
تپه: از كلمات مشترك بين زبانهاى اورال آلتايى و هند و اروپايى. در اسامى "داش تپه", "قارا تپه"= "قره تپه"٫ "قاباق تپه" (تپه كدو)٫ "اوچ تپه"٫ "حاج تپه"٫....
تورپاق [توپراق]: خاك٫ خشك. در اسامى "قراتورپاق"...
تولكو [تولكى]: روباه. در تولكى تپه (تپه روباه)
خان: همريشه با عناوين و رتبه هاى "خاقان"٫ "قاآن" و غيره٫ بزرگ٫ محترم٫ سركرده٫ سلطان٫ ارباب ...... برخى آنرا از منشا چينى دانسته اند. در اسامى "بالا خانلو"٫ "قويجوق خان "٫ "خان كندى"٫ "خان آباد"٫ "خان چايى"....
-جا ,جه: پسوند قيد حالت. "آقجه دام", "آغجا كند"= "آقجه كند "," دورجه" (آرام٫ زلال), "ينگه جه" (نو٫ تازه) ٫ "قيزيلجه قشلاق (قشلاق سرخ)٫ "داشلوجه" (سنگلاخ٫ سنگى) ٫ "شورجه" (شورزار)٫ "ياريمجه باغ"٫" آغجه مزار"٫ "آقجه خرابه"٫ "بزجه"٫ "بزچه لو" ....
-جيق٫ جوق: ادات تصغير. "قالاجيق= قلعه جوق"( قلعه كوچك), "قويجوق خان",....
چناقچى: "چاناق" به معنى ظرف ٫كاسه ٫ بشقاب... وارد زبان فارسى شده است.
چاريق [چارق٫ چرخ]: نوعى پاپوش. از زبان تركى به زبان فارسى وارد شده است. در اسامى "چرخلو"....
چاپاق [چپق]: از ريشه "چاپماق". به معنى چيزى كه بسيار سريع و تند حركت مىكند ويا روان مىشود. در "چپقلو". (همچنين در نام "ايل چپان").
چه٫ جه: ادات تصغير. "قلعه چه", "گلجه"(استخر كوچك)...
چى: معادل "چين" در "قمچى آباد"٫ "بزولچين" (بيزوولوچين =بيزوو + لو + چين = صاحب گوساله) ٫ "سورتچين".
كند: روستا. محتملا از زبان سغدى. در اسامى "قليج كندى" (ده خلج ها), "آغجا كند"= "آقجه كند".....
كيشى: مرد و انسان. در نام كوه "كيشى اولدوره ن=انسان كش٫ مردافكن)
گديك [گدوك]: گردنه.
گؤك: آسمان٫ آبى٫ سرسبز. دراسامى "گؤك باغى"....
گؤل [گل]: درياچه٫ استخر. در اسامى "باش گؤل", "گؤل باشى", "گلجه"٫ "كل گلى چاى" ="كل گؤلو چايى" (رودخانه درياچه كل)٫ "گلجه"....
گونلو: از "گؤن" (چرم)+لو به معنى لباس چرمى ويا از آفتاب "گون"+لو به معنى آفتابگير.
-لر: پسوند جمع. در " بيگلر"٫" شيخلر"....
-لو: ادات نسبيت . معادل "اولوس" در تركى غربى. پس از نام گروهها به معنى خلق و قوم است. در نامهاى "مورانلو", "قانقانلو", "آغيزلو"٫ "تورپاقلو", "سولو دره", "آرمود آقاشلو" ," بيانلو"٫ "سيچانلو"٫ "بالاخانلو٫" چپقلو"٫ "خليفه لو" "قشلاق چرخلو"٫ "ولىجانلو" "مراد بيگلو"٫"بزچه لو"....
قالا [قله٫ قلعه]: از ريشه تركى "قالقا" به معنى سپر و حفاظ. در اسامى "آلين قالا"٫ "كوه قره قلعه"," قلعه جه"٫ "قلعه قرا داش", "قالاجيق"=" قلعه جوق" (يعنى قلعه كوچك), "قره قلعه"(يعنى قلعه مستحكم)٫ "سايين قلا" (قلعه مهم و ارجمند)٫.....
قارپيز [قارپوز]: خربزه. در نام "قارپوز آباد" ("قارپيز اووا"=كشتزار خربزه).
قامچى [قمچى]: به معنى شلاق و چوبكى كه "قام"ها٫ روحانيون "شامان" با آن در مراسم دينى تركها بر طبلها مىكوبيده اند. در نام "قمچى آباد".
قافلانكوه: "قافلان" ويا "قاپلان" به معنى پلنگ است. (-"لان" محتملا از ريشه چينى "لونگ" به معنى اژدها است كه در نام هاى بىشمار حيوانات به تركى موجود است: "ايلان"٫" جئيلان-جئيران"٫ "سيرتلان"٫ "كوهئيلان" ٫ "قافلان" ٫ "قولان"٫ "ترلان".....)
مورانلو: به معنى رودخانه٫ معادل "چاى" تركى. در اسامى "قشلاق مورانلو".
قيشلاق [قشلاق]: فصل سرد ويا محل گذراندن موسم سرد. از اين معنى دوم مجازا پادگان (كه سربازان زمستان را در آنجا بسر مىبردند). در اسامى "قشلاق مورانلو", "قشلاق قارا"٫ "قيزيلجه قشلاق"٫" قشلاق چرخلو"٫" قشلاق بشارت"...
قازان [قزان]: از مصدر "قازانماق" به معنى شخصى كه پيروز است. در نام "قزانداغى" در تاكستان.
قيزيل [قزل]: سرخ. در اسامى "قيزيل قيه"(صخره سرخ)٫ "قيزيل اوزن"(رودخانه سرخ)٫" قيزيلجه قشلاق".....
قورو [قورى]: خشك. در اسامى "قورو بولاغ"..
قولو [قلى]: از ريشه "قول" به معنى اسير٫ بنده و خدمت كننده (از اين ريشه "قوللوق" = خدمت). در اسامى "يازار قلى"....
قويو:[قويى] چاه. در اسم "آق قويو".
قويجوق: "قوى" به معنى بستر دره و شكاف. "جوق" پسوند تصغير است. در"قويجوق خان " .
قايا [قيه]: صخره. در اسامى "گديك قيه سى" (صخره گردنه), "قايالوخ"٫ (صخره زار)٫ "قيزيل قيه"٫(صخره سرخ)٫ "ارمنى قيه سى" ٫ "قره قيه"(صخره سياه).....
قاينارجا [غينرجه]: آب زيرزمينى خودجوش. از مصدر "قايناماق"(جوشيدن).
سايين [صايين]: به معنى زيبا و با ارزش و مهم. در" صايين قلعه" به معنى قلعه مهم.
ساتيق [ستق]: فرم آرخاييك آن "سالتيق" ويا "سارتيق" (ريشه كلمه سلجوق). به معنى آزاد٫ رها٫ بيعانه....
سونقور [سنقر٫ سونقار]: نوعى باز است كه از انواع ديگر بازها درشت تر و قوى تر است.در نام "سنقرآباد" به معنى جلگه سونقور.
سورو [سورى]: گله. در نام "سورى داغ".
"سورتچين". از مصدر "سورمك" به معنى راندن٫ مراقبت٫ پادويى...مجازا چوپانى كه گله را به ييلاق مىبرد.
سارو: زرد. در اسامى "سارو دره", "سارو باير"....
ساريجلو: "سارى+جا+لى=سارى+جه+لو"٫ ويا "سارى+جالو=صارى +چالى" به معنى بوته ها وشاخه هاى زرد.
سو: آب٫ باريكه آب٫ رود. "سولو دره"(دره پر آب)٫ " شيرين سو"....
سينك: مگس. از مصدر "سينمك" به معنى نشست كردن و هضم شدن.
ياريم: از ريشه "يارماق" به معنى دو نيم كردن. در نام "ياريمجه باغ" . "ياريمجا" نوعى خوراك است كه نصف آن از آرد و نصف ديگر آن از پنير و يا "قيمه" است ("قيمه" هم كلمه اى تركى است).
ينگى : فرم آرخائيك "يئنى" به معنى نو٫ تازه. در اسامى "ينگى جك" ٫ "ينگى كهريز"...
ينگه: از ريشه "يئنى" فوق (يئنى +گه) مجازا به معنى زن برادر٫ عمو ويا دايى. در اسامى "ينگه جه".
ياماق [يمق] : از ريشه "ياماماق" تركى به معنى بخيه و رفو كردن٫ كمك نمودن...يكى از معانى قديم "ياماق" ياور٫ كمك كننده و معاون است.
ياغچين: "ياغ" (از ريشه "ياغ" تركى به معنى نزديك شدن٫ ريشه كلمه فعلى "ياخين" است)+ "چين" . به معنى كسى ويا چيزى كه نزديك ويا مجاوراست.
يام: اسب و حيوان "چاپار" ومحل استقرار آنها. در اسامى "يام چشمه"....("چاپار" هم كلمه اى تركى است).
ياناق[يناق]: از "ياناق" به معنى شعله (از "يانماق")٫ گونه ويا از "يوناق" به معنى محل شستشو (از "يوماق")
يايلاق [ييلاق]: فصل گرم ويا محل گذراندان موسم گرم و خنك. در " تخت ييلاق"...
يولاق [يلق]: باريكه راه٫ راه كوچك.
يابى[يابو ]: اسب كوچك سوارى. در اسم "يابولى"٫ (صاحب يابو).
و اسامى بسيار ديگر مانند قره قورتان٫ قارياتان و يندرباش.....
  
آغ [آق٫ آغجا٫ آقجا٫ آغجه٫ آقجه] : سفيد٫ كم شمار٫ كم تراكم. مثالهايى از اسامى جغرافيايى شهرستان سنقر و... آق داغ به معنى كوه سفيد (كم تراكم) است. آغ بولاغ, آق قويو (يعنى چاه سفيد), آقجه دام (يعنى ساختمان سفيد), آغجا قيه (يعنى صخره سپيد) ٫ آقجاكند (ده سفيد)٫ آغ كهريز٫ آق مير, آق بابا....

داغ [داق٫ تاق٫ تاغ] : كوه. مثالهايى از اسامى جغرافيايى شهرستان سنقر و... : آقداغ=آق داغ , جرن داغ (كوه آهوى زرد), قوشا داغ(جفت كوه) , تكين داغ (كوه شاهزاده), قازان داغ (كوه قازان=پيروز)٫ سورى داغ (كوه گله)....

چاي: رودخانه. مثالهايى از اسامى جغرافيايى شهرستان سنقر و...: ساوه چاى٫ چاى بلاغ (رود چشمه), ميانچاى سنقرچاي

قارا[قرا٫ خره ٫ قره:] سياه٫ متراكم٫ قوى و انبوه. . مثالهايى از اسامى جغرافيايى شهرستان سنقر و...: قارارود, خره رود ٫ قره بلاغ, قره داش, قارا تپه, قره تپه,كوه قره قلعه, قره آغاج, قره باير, قشلاق قارا٫ قلعه قرا داش, قره قلعه٫ قره چنگول٫ قره كوسه لر٫ قره باغ٫قره قرقان٫ قره تيره٫ قره ياتاق٫ كوه قره ميل.....

آوه٫ [اويا٫ اووا٫ يووا] : در كلمه آوه رود و نيز نامهاى بسيار مختوم به آباد. اوبا و يا اووا در تركى قديم به معنى محل زندگى٫ جلگه٫ مرغزار٫ دشت باز و غيره بوده است. اين كلمه در زبانهاى تركى به شكل“iy. ey. oy. uy. Iay. yuy. ev. oba وجود دارد. بسيارى از نامهاى جغرافى آذربايجان و خراسان و ايران كه متاسفانه از طرف فرهنگستان زبان فارسى به خطا به شكل ختم شده به "آباد" ثبت شده اند٫ در واقع به اوبا-اوواى تركى(uwa٫ oba/uba٫-wa, -oa, va, -uo٫ ) ختم مىشده اند. كلمه يووا در تركى (به معنى لانه ) نيز با اوبا همريشه مىباشد.

قالي: ضخيم و كلفت. كلمه قالين تركى (+ن: پسوند تاكيد) از اين كلمه ريشه مىگيرد.

منجق:[ مينجيق٫ بنجق٫ بونجوق٫ مونجوق] دانه هاى سنگهاى قيمتى٫ چنين دانه هايى (و نيز ناخن شير و ...) كه بر پرچمها (توغها) ويا طبق باورهاى تركى براى جلوگيرى از چشم زدن به دم اسب بسته مىشد. پرچمهايى كه داراى چنين سنگهاى قيمتى ويا دانه هايى بوده اند.
ساوه: [ساو-سابو ٫ ساوا] به معنى زدن٫ كوبيدن و دفع كردن است.(ريشه كلمات تركى امروزين ساواش٫ سووماق٫ سوووشماق...سوورماق).سابير ويا ساوار همچنين نام اقوامى از تركان باستانخزر ٫ كومان٫ اوقور و بولغار و...و نام شخص نيز بوده است. همچنين ساو- چاو با بسط معنى از دفع و پخش كردن به معنى شان٫ شهرت٫ صدا و پيغام ...نيز مىباشد. كه به اين معنى اخير در نامهاى سبلان=ساو آلان و تركيب سوز سوو باقى مانده است.

 

 

سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 15:49 :: نويسنده : داوود بدرزاده

آجي دووران، گلدي بيزه يتيشدي  

يوخسوليقدا ال اياقا ايليشدي

 

گلدي گينه، باها دووران باشلادي 

جيبلريمين، ديبلريني داشلادي

 

هر گوني بير فيكير گلير، قوجالدير     

بوش قاريني بتر بئله آجالدير

 

بانك بيرطرفدن كسيري آلاديير

بئش تومنه، اون تومن آليب ساتير

 

بورجون ايچينده چاليشون قالميام

دريا بوشدي، سانكي بئله دامجي يام

 

بهره سينه ائو، ائشيگي... ساتميشام

قوري جاني، خسته ليگه آتميشام

 

بير دئيين يوخ منه، حالون نئجه دير

آج قالان واقت هانسي گوندي، گئجه دير

 

ايندي اليمده، صنعتيم يوخ ايشيم

هانسي دولت، هانسي وارا من شيشيم

 

البت، قبيض لر يوكومي باغلادي

هانسي آدام، اينسانليقا آغلادي

 

گلدي قبيض لر گازيميز قطع اولدي

توزلي سويوق دام داشيما دولوندي

 

داديما چاتمير نيه بس بير نفر

هانسي ايگيت باسليقيني تئز كَسر

...

 

گل اللهي ايندي يئتيش داديما

خوش واقت لاري سال اوختايين يادينا !

 

اوختاي

سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 15:45 :: نويسنده : داوود بدرزاده

ريشه يابي كلمات زرتشت و اهورا مزدا در زبان توركي

 كلمات اصيل مربوط به دين زرتشت مانند نامهاي زرتشت و مادرش دغدو، اهورامزدا،‌ ساوآلان، اوجاق و اهريمن و غيره و... همگي در زبان توركي داراي معني مي باشند و در زبان فارسي كوچكترين معني و ارتباطي براي اين كلمات نمي توان متصور بود.

كلمه "اهورا مزدا" متشكل از "آه" (روح) + "ار" (انسان) + "ماج" (اوج و موقعيت بالا) + "دا" (پسوند قرار داشتن در توركي) مي باشد، مي بينيم كه اين كلمه در توركي به معناي "بالاترين روح" مي باشد و همه مي دانيم كه اين كلمه در فارسي داراي هيچ معني اي نيست.

تاريخ بيان مي كند كه زرتشت (زير يعني خالص و كامل و تشت به معناي فهم و درك- البته منابع يوناني از او به نام "زوروست آر" ياد مي كنند كه در اين صورت اين نام نيز در توركي به نام انسان درست كار مي باشد) از مادرش دغدو (به توركي يعني كسي كه زائيد) در كوه ساوآلان (ساو يعني وحي و آلان يعني گيرنده) بدنيا آمد.

خدائي كه زرتشت به مردم معرفي كرد "اهورا مزدا" نام داشت، "آه" در توركي يعني روح، "آر" يعني انسان، "ماج" يعني بالا و برتر و "دا" يعني در، بدين ترتيب تركيب "اهورا مزدا" يعني "بالاترين روح انساني" يا همان خدا.

 


قايناق: به نقل از وبلاگ سالاريان


سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 15:41 :: نويسنده : داوود بدرزاده

اين نوشتار يك بررسي در مورد واژه هاي تات و تاجيك است كه سعي شده است از هر گونه يكسويه نگري بدور باشد،هم چنين در بررسي منابع،مطالبي با محتواي مشابه،اشتباه و غير علمي ذكر نشده است

 

 تات

 تات واژه اي است كه ترك ها همواره به اقوامي كه به نوعي با آن ها بيگانه بوده اند اطلاق ميشده است.اين واژه بيشتر در مورد فارس زبان ها بكار برده شده است اما در مواردي در مورد اقوام ترك نيز بكار برده شده است.كافرهاي اويغيوري به دليل اختلاف ديني و هم چنين ترك هاي تاتار به دليل وابستگي به مغول ها،تاتار(تات + ار) به معناي مرد يا مردم بيگانه ناميده شده اند 

قديمي ترين سندي كه در آن واژه تات بكار رفته است سنگ نوشته هاي اورخون است كه از قرن دوم برجاي مانده است،تات در اين سنگ نوشته ها ظاهرا بمعناي "اتباع" و رعايا بكار رفته است(دايره المعارف اسلامي)

 

  تات و تووال

در تركي قشقايي به هنگام اشاره به يك غير ترك يا بيگانه از اين اصطلاح استفاده ميشود كه اسدالله مرداني معتقد است تووال همان توواج است،ناميست كه قشقايي ها به ترك هاي تاوقاچ ساكن سرزمين ماچين اطلاق ميكرده اند  

 

تاجيك

واژه تاجيك از دو بخش "تات + جيك" تشكيل شده است كه بمعناي فارس زبان،شهرنشين،دهاتي،كشاورز بكار رفته است،در ادبيات فارسي اين واژه بصورت هاي تازيك و تاژيك نيز آمده است

تاجيك = تات + جيك (پسوند تصغير تركي)

مانند  ائوجيك = ائو + جيك (بازي كودكانه در بين قشقايي ها،خانه بازي) 

 

محمد بهمن بيگي در كتاب "اگر قره قاج نبود" ميآورد:

 

((بيشتر سروده ها و شروه ها و آوازهايشان [قشقايي ها] مربوط به غلبه ترك بر تاجيك بود.قشقايي ها را در فارس * ترك ميخوانند و قشقايي ها فارس زبانان را تاجيك ميناميدند،ترك و تاجيك از قديم با هم دعوا داشتند...((

 

 پاره اي از اين" سروده ها و شروه ها و آوازها" در ادبيات شفاهي و مكتوب قشقايي:         

 

دوران دؤنوب كرباس فروش تاتلارا         شئر ياتاغي مسكن اولوب ايت لره

بلي خوب آتلي لار خوب-خوب آتلار            مينديلر گئديلر،مئيدان خالي دور

(ماذون

 

ماذون قشقايي با دختري اهل دوكوهك (نزديكي شيراز) ازدواج ميكند و مدتي در دوكوهك ساكن ميشود،وقتي از اين سكون درمانده ميشود،اينگونه ميگويد:

بير موددت دير دوكوهك ده قالميشام      بير طرفه چاخاردايدي سئل مني

زرد ضعيف،تاجيك صفت اولموشام        قورخورام كي يوودمايا ائل مني 

 

تاتينگ گليشي،توركونگ گئديشي(ضرب المثل) 

 

اوغلوم كنده گئدن اولدو تات لاري دويارددي ، قيزيم چؤره ك ياپان اولدو ايت لري دويارددي(ضرب المثل(  

 

مثلا هنگاميه شخصي دچار سر درد ميشده و آنرا ابراز مينموده،اطرافيان ميگفته اند:"آللاه ائدمه سين،تات باشي آغريسين"

 

 اما اين اختلاف ها به قشقايي ها و مناطقشان خلاصه نميشده،محمود كاشغري در ديوان الغات ترك (451 هـ)،اين ضرب المثل را مي آورد: تاتي گؤزدن،تيكاني ديبدن.

در ادبيات فارسي:

 

سعدي در ترجيعيات مياورد:

شايد كه به پادشاه گويند  ترك تو بريخت خون تاجيك 

 

سعدي در جايي ديگر:

روي تاجيكانه ات بنماي تا داغ حبش    آسمان بر چهره تركان يغمايي كشد 

 

هاتف اصفهاني:ريزه خوار نواله ي كرمش  ترك و تاجيك و بنده و آزاد 

 

عطار:

در اين غمخانه هر يوسف كه ديدي      لحد برجمله شد زندان دريغا

چو يكسان باشد آنجا ترك و تاجيك    هم از ايران هم از توران دريغا 

 

مولانا:

من كي شعر از كجا ليكن به من در ميدهد     آن يكي تركي كه آيد گويدم هي كيم سن

ترك كي تاجيك كي زنگي كي و رومي كي     مالك الملكي كه داند مو به مو سر و علن 

 

جامي در اشاره به عليشير نوائي : او يك ترك بود و من تاجيك،هر دو داشتيم خويشي نزديك 

 

قوم تات

قومي بنام تات بصورت پراكنده در آذربايجان و قسمت هاي شمالي و غربي ايران وجود دارند،نكته جالب اين است كه همواره اقوامي كه از سوي تركان تات خوانده شده اند و آن ها نيز خود را بعنوان تات پذيرفته اند در مناطقي بوده كه ترك ها در آن در اكثريت بوده اند و اين خود مهر بطلاني است بر نظريه "زبان آذري" احمد كسروي كه تات ها با ترك هاي آذربايجان بيگانه بوده اند كه به اين نام ناميده شده اند و در اقليت بوده اند كه خود را بعنوان تات پذيرفته اند،براي مثال ترك هاي قشقايي با اينكه فارس زبان ها را تات و تاجيك مينامند با اين حال شيرازي ها هيچوقت خود را نمينامند اما در بسياري از شهرهاي كوچك و روستاهاي قشقايي نشين كه فارس زبان ها در اقليت هستند خود را بعنوان "تاجيك" و زبانشان را "تاجيكي" پذيرفته اند  

 

در بررسي منابع تركي به اين شعر برخوردم كه قسمتي از يك مجموعه بلند فولكلوريك است:

تات منه داري وئردي

داريني سپديم قوشا

قوش منه قاناد وئردي

قانادلانديم اوچماغا

حق قاپيسيني آچماغا 

ترجمه معنايي:تات به من ارزن داد،ارزن را به گنجشك دادم،گنجشك به من پرپرواز داد،پرپرواز گشودم رو بسوي گشودن در حق

 

 همانگونه كه ميدانيم ملت هاي ترك  از ديرباز با فارس زبان ها در ارتباط بوده اند و بر هم تاثيرات زباني و فرهنگي بسيار نهاده اند بطوريكه محمود كاشغري در ديوان الغات ترك ميآورد:باش سيز بؤرك اولماز،تات سيز تورك اولماز(سر بي كلاه و ترك بي تات نميشود)،باشد كه با رعايت حقوق يكديگر و روحيه اي برادرانه با يكديگر رفتار كنيم

   *فارس قديم شامل استان هاي بوشهر،هرمزگان،كهگيلويه و فارس به علاوه شهر بابك كرمان،ابركوه  و سميرم اصفهان بوده است،در كتب و منابع قديمي قلمروقشقايي ها  شمال و جنوب فارس ذكر شده است اما متاسفانه به اشتباه هنوز هم در كتاب هاي درسي و ساير كتاب ها حوزه قشقايي ها را شمال و جنوب فارس ذكر ميكنند درصورتي كه در تقسيمات كشوري جديد  محدوده جغرافيايي فارس تغيير كرده است .

سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 15:38 :: نويسنده : داوود بدرزاده

آندوسكوپي زبان توركي!!!

در زبان تركي 9 نوع گريه كردن داريم:


آغلاماق ، سيزلاماق ، زيرلاماق ، سيزيلداماق ، اينله مك ، زاريماق ، هؤكورتمك ، ايچين چالماق ، و ييلداماق.

دكتر "صابرمقدم "كه پزشك فارس زبان و مشهوري در تبريز است؛ مي گفت: اوايل آمدنم به تبريز مريضي داشتم كه مي گفت:معدم گؤينيير!

گفتم :درد ميكنه؟

گفت :يوخ، آغريمير، گؤينيير!"

 من بعدها فهميدم كه تركها به زخم معده، گؤينه مك مي گويند به درد عصبي معده، آغريماق مي گويند و به التهاب معده ،سانجي مي گويند يعني بدون آندوسكوپي مي توانم برايشان دارو تجويز كنم !

چون زبانشان انواع درد كردن را تجزيه تحليل مي كند!

قايناق: تبريز ديلك لر شهري

یک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, :: 7:52 :: نويسنده : داوود بدرزاده

 

تحقيقات نشان مي‌دهد سوءتفاهم و برداشت غلط ميان سخنوران زبان توركي به مراتب كمتر از سخنوران زبانهايي است كه منظور خود را با جملات طولاني و اصطلاحات غير صريح بيان مي‌كنند

زبانشناسان و روانشناسان معتقدند كه زبان رابطه مستقيمي با انديشه دارد. بطوري كه عده‌اي از دانشمندان زبان را "انديشيدن با صداي بلند" و انديشه را "سخن گفتن بي صدا" مي‌خوانند.

رابطه متقابل زبان و جامعه و يا به عبارت دقيق‌تر، رابطه زبان با رفتار اجتماعي نيز از جمله مواردي است كه توجه زبانشناسان و جامعه‌شناسان زبان را به خود جلب كرده است.

به راحتي مي‌توان گفت كه نحوه زندگي جوامع اوليه كه موفق به ايجاد اين وسيله ارتباطي مهم شده‌اند، تاثير مستقيمي بر ساختار زبان داشته است. بطوري كه با اندكي بررسي مي‌توان تشخيص داد كه چه زباني با چه جامعه‌‌اي هماهنگي و مطابقت دارد. براي مثال ديسيپلين و جديت زبان آلماني كه در ميان عامه از آن به عنوان زباني خشن ياد مي‌شود را مي‌توان در تمامي زمينه‌هاي اجتماعي، رفتاري، كاري، هنري، صنعتي و حتي سياسي جامعه آلمان مشاهده كرد.

همچنين غناي زباني و تعداد واژه‌هايي كه در زبان روزمره از سوي گويشوران بكار برده مي‌شود نيز در توليد انديشه در ميان انديشمندان آن جامعه موثر است.

براي انديشه‌هاي بزرگ، زبانهاي غني لازم است و زبان، با رشد انديشه غني‌تر مي‌گردد. جاي تعجب نيست كه كشورهاي پيشرفته انگليسي‌زبان براي توسعه هرچه بيشتر علم و صنعت، از زبانهاي ديگر به ويژه زبان مرده لاتيني نيز براي غني‌تر ساختن انگليسي به عنوان بزرگترين زبان علمي عصر حاضر، به خوبي استفاده مي‌كنند. انعطاف پذيري اين زبان، در اتخاذ سياستهاي چند بعدي و منعطف كشورهايي مانند آمريكا و انگلستان نيز قابل مشاهده است.

در اين ميان زبان توركي تنها با داشتن يك فعل بي‌قاعده به عنوان با قاعده‌ترين زبان جهان شناخته مي‌‌شود. اين زبان نيز همانند ديگر زبانها به خوبي منعكس كننده انديشه و رفتار اجتماعي توركهاست. وجود افعال بسيار متنوع و امكان بيان مفاهيمي طولاني با جملاتي كوتاه، اين زبان را از ديگر زبانها متمايز مي‌سازد.

اين امر، يعني امكان بيان سريع و در عين حال صريح مفاهيم سبب گرديده تا زبان توركي در ايران، قرنها زبان ارتش و دربار باشد. زيرا در جاهايي كه ديسيپلين، جديت، بيان صريح و كوتاه مورد نياز باشد، زبان توركي مي‌تواند به بهترين نحو ايفاي نقش كند.

اين زبان بر خلاف فارسي كه در بيان احساس از ظرافت و ويژگيهاي خاصي برخوردار است، در بيان انديشه و تفكر موفق‌تر است. شايد به همين دليل است كه در جوامع تورك، تعارفهاي افراطي و استفاده از جملات بلند تشريفاتي كمتر به چشم مي‌خورد و ارتباط بين سخنوران اين زبان، از سادگي، اصالت، صراحت و صداقت خاصي برخوردار است.

تحقيقات نشان مي‌دهد سوءتفاهم و برداشت غلط ميان سخنوران زبان توركي به مراتب كمتر از سخنوران زبانهايي است كه منظور خود را با جملات طولاني و اصطلاحات غير صريح بيان مي‌كنند.

از ديگر ويژگيهاي زبان توركي، وجود هزاران فعل تك سيلابي است كه يادگيري آن را به ويژه براي كودكان آسانتر مي‌سازد. براي مثال، افعال تك سيلابي مانند "گل" (بيا)، "آل" (بگير)، "وور" (بزن)، "يات" (بخواب)، سات" (بفروش)، "دل" (سوراخ كن)، "سيل" (پاك كن)، "ياز" (بنويس)، "گز" (بگرد)، "دور" (بايست، بلند شو)، "سور" (بران)، "يان" (بسوز)، "سؤن" (خاموش شو) و غيره در زبانهاي ديگر از جمله فارسي با افعالي دو و يا سه سيلابي و حتي گاهي كلمات مركب بيان مي‌گردد.

 

پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:, :: 8:54 :: نويسنده : داوود بدرزاده

لغات تركي بهمراه تصوير








موضوعات
پيوندها